همینطور داره کله اشو داخل چهار چوب پنجره میچرخونه که یه دفعه سارینا سرشو از گوشیش در میاره یه دفعه شترق!
یه پس گردنی نسیب عسل کرد
عادت همیشگیشون ...همیشه عین سگ و گربه به جون همدیگه میفتن . محلشون نذاشتم و به طرف آشپزخونه راهی شدم. تنها کاری که اون لحظه برای تولد زهرا میتونستم انجام بدم اینه کیک درست کنم حداقل میتونم بگم یکی از خوبیای مامانم این بود که دفتر کیک پزیش رو همیشه دم دست میذاشت من راحت میخوندمشون تا یه هنری داشته باشم و به بقیه پز بدم بخاطر همین ماجراهم داخل دبیرستان منو رها کیک پز میگفتن . البته تا اونجایی ک یادمه
تصمیم گرفتم که کیک موز با روکش شکلات بپزم اووووم چه چیزه بشه . سرکی داخل یخچال کشیدم خب تخم مرغ ک داره خامه هم ک داره اوهوع کرم مخصوص هم داره!
انگار از قبل میدونسته داریم میاییم اینجا!
************
× تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بیا شمعاتو فوت کن تا صد سال زنده باشی
گوشیم زنگ میخوره شماره ناشناسه . میرم داخل اتاق و تماس رو وصل میکنم
+الو؟
_ سلام ببخشید شما با آقای محسن روایی زاده نسبتی دارید؟
+بله من دخترش هستم چطور مگه؟
_ایشون به همراه یه خانوم و یه پسر حدودا 25 ساله داخل جاده تهران به شمال تصادف کردن آخرین شماره ای ک ....
اون همون شکلی ادامه میداد اما من دیگه هیچی نشنیدم هیچی فقط حس میکردم که هعیی دارم دست به دست میشم
و یه دفعه چشام سیاهی رفت
+ حالت خوبه؟
فکر کنم صدای زهرا بود
× مگه نمیبینی غش کرده ؟ تو یه ذره شعور نداری؟
با حس درد همه نیرومو جمع کردم تا بتونم
تا سپاس ندین ادامه نمیدم
یه پس گردنی نسیب عسل کرد
عادت همیشگیشون ...همیشه عین سگ و گربه به جون همدیگه میفتن . محلشون نذاشتم و به طرف آشپزخونه راهی شدم. تنها کاری که اون لحظه برای تولد زهرا میتونستم انجام بدم اینه کیک درست کنم حداقل میتونم بگم یکی از خوبیای مامانم این بود که دفتر کیک پزیش رو همیشه دم دست میذاشت من راحت میخوندمشون تا یه هنری داشته باشم و به بقیه پز بدم بخاطر همین ماجراهم داخل دبیرستان منو رها کیک پز میگفتن . البته تا اونجایی ک یادمه
تصمیم گرفتم که کیک موز با روکش شکلات بپزم اووووم چه چیزه بشه . سرکی داخل یخچال کشیدم خب تخم مرغ ک داره خامه هم ک داره اوهوع کرم مخصوص هم داره!
انگار از قبل میدونسته داریم میاییم اینجا!
************
× تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بیا شمعاتو فوت کن تا صد سال زنده باشی
گوشیم زنگ میخوره شماره ناشناسه . میرم داخل اتاق و تماس رو وصل میکنم
+الو؟
_ سلام ببخشید شما با آقای محسن روایی زاده نسبتی دارید؟
+بله من دخترش هستم چطور مگه؟
_ایشون به همراه یه خانوم و یه پسر حدودا 25 ساله داخل جاده تهران به شمال تصادف کردن آخرین شماره ای ک ....
اون همون شکلی ادامه میداد اما من دیگه هیچی نشنیدم هیچی فقط حس میکردم که هعیی دارم دست به دست میشم
و یه دفعه چشام سیاهی رفت
+ حالت خوبه؟
فکر کنم صدای زهرا بود
× مگه نمیبینی غش کرده ؟ تو یه ذره شعور نداری؟
با حس درد همه نیرومو جمع کردم تا بتونم
تا سپاس ندین ادامه نمیدم