03-04-2016، 11:43
ببخشید بدقولی شد اما تقصیر مامان باباس دیگه (:
__________________________________
پیجم کردن.رفتم تو اتاق و نشستم روی صندلی آستین مانتومو زدم بالا و چشمامو بستم خون و گرفت.
_آخخ!
سالن آزمایشگاه پر بود و شلوغ آخه شهر ما فقط 2تا آزمایشگاه داره.
تموم شد و رنگم مثل گچ شد لبام خشک شد.کشون کشون تا سالن رفتم چند تا بطری کوچیک برای نمونه مدفوع و ادرارم دادن و رفتم، البته قبلش حساب کرده بود سبحان.
کشون کشون میرفتمو دنبال سبحان میگشتم چشمام سیاهی میرفت سردم بود.
سبحان نبود!احساس تنهایی کردم.رو راه پله نشستمو به سبحان اس دادم که کجاست و اونم رفته بود تو راه پله طبقه بالا قایم شده بود،آخه یک نفر شبیه مادربزرگش یاسمن دیده بود.
_کجا بودی؟!
+ببخشید عزیزم آخه یکی کُپِ یاسمن دیدم.
_اشکال نداره معذرت نخواه(:
+سرت گیج میره ؟بزار کمکت کنم.
اومد دستمو گرفت آروم آروم از پله ها رفتیم پایین دستمو ول کرد نزدیک بود بخورم زمین.
+مواظب باششش!
+بیا ی چیزی بگیرم بخوری فشارت افتاده.
_نه نمیخواد اووردم بریم سردمه.
+باشه.
از کوچه های پشتی رفتیم دستمو گرفت.گرمای دستاش اونقد بهم قوت میداد که هیچی از حالم نمیفهمیدم.
رفتیم خیابون طالقانی دستمو گرفت باز،انگار نامزد بودیم!پیشش خیلی احساس خوشبختی میکردم انگار دنیا برای من بود.به ویترین مغازه ها نگاه میکردم دلم میخواست به همه بگم منو اون با همیم!خب احتمالش میرفت ی فامیل مارو ببینه ولی اینقد خوب بود که گفتم جهنم ببینه!
__________________________________
پیجم کردن.رفتم تو اتاق و نشستم روی صندلی آستین مانتومو زدم بالا و چشمامو بستم خون و گرفت.
_آخخ!
سالن آزمایشگاه پر بود و شلوغ آخه شهر ما فقط 2تا آزمایشگاه داره.
تموم شد و رنگم مثل گچ شد لبام خشک شد.کشون کشون تا سالن رفتم چند تا بطری کوچیک برای نمونه مدفوع و ادرارم دادن و رفتم، البته قبلش حساب کرده بود سبحان.
کشون کشون میرفتمو دنبال سبحان میگشتم چشمام سیاهی میرفت سردم بود.
سبحان نبود!احساس تنهایی کردم.رو راه پله نشستمو به سبحان اس دادم که کجاست و اونم رفته بود تو راه پله طبقه بالا قایم شده بود،آخه یک نفر شبیه مادربزرگش یاسمن دیده بود.
_کجا بودی؟!
+ببخشید عزیزم آخه یکی کُپِ یاسمن دیدم.
_اشکال نداره معذرت نخواه(:
+سرت گیج میره ؟بزار کمکت کنم.
اومد دستمو گرفت آروم آروم از پله ها رفتیم پایین دستمو ول کرد نزدیک بود بخورم زمین.
+مواظب باششش!
+بیا ی چیزی بگیرم بخوری فشارت افتاده.
_نه نمیخواد اووردم بریم سردمه.
+باشه.
از کوچه های پشتی رفتیم دستمو گرفت.گرمای دستاش اونقد بهم قوت میداد که هیچی از حالم نمیفهمیدم.
رفتیم خیابون طالقانی دستمو گرفت باز،انگار نامزد بودیم!پیشش خیلی احساس خوشبختی میکردم انگار دنیا برای من بود.به ویترین مغازه ها نگاه میکردم دلم میخواست به همه بگم منو اون با همیم!خب احتمالش میرفت ی فامیل مارو ببینه ولی اینقد خوب بود که گفتم جهنم ببینه!