27-03-2016، 22:53
*************************
*اوه نگاه کن ساعت چهار و نیم بعد از ظهر شد ایندفعه دیگه حتما میمیرم
با دست و پایی لرزون زنگ در رو فشار دادم اصن به جهنم به من چه.
من که کار بدی نکردم فقط دلم میخواست یک ساعت و نیم با دوستم برم بیرون مشکلیه؟معلومه که نه.داشتم خودم رو راضی میکردم که هیکل بد قواره اش اومد دم در و مقنعه ام رو کشید و برد داخل خونه.
از چشما و گوشاش دود بلند میشد
شده بود مثل این خوکا که وقتی راه میرن همه هیکلشون میلرزه هههههه من متنفرم از این آقایی که روبروم ایستاده و همه بهش میگن بابامتنفرم
با صداش دست از فکر کردن برداشتم
+ کدوم گوری بودی دختر؟ ها کجا؟
هی صداش اوج میگرفت مگه نمیگن پدرا مهربونن؟ پس کو؟ چرا مردم اینقدر حرفای دری وری زیاد میزنن چرا؟
+ تو هم یه دختر هرزه ای مثل اون یکی خواهرت آره؟ راستشو بگو با کی قرار داشتی ها؟
حالم به هم میخورد ازش دهنش رو که باز میکردایه بوی افتضاحی میومد که نگو معلوم نیست چند ساله که مسواک نزده
چرا همیشه فکر میکنه منم مثل اون خواهرم هرزه ام چرا؟ ایندفعه هم مثل تمام دفعات پیش اشک تو چشمام جمع شد هر چیزی رو میتونستم تحمل کنم اما این رو نه
بدو بدو رفتم داخل اتاقم و دوباره بغضم شکست
اتاقم با دو رنگ آبی کمرنگ و طوسی کمرنگ طراحی شده بود و خیلیا آرزوش رو داشتن اما من...
. فقط آرامش میخوام فقط آرامشای کاش میشد واسه همسشه بمیرن ای کااااااااااااش
خدایا خواهش میکنم خدایا مگه من بنده ات نیستم؟پس چرا من رو نمیبینی؟یعنی اینقدر ریزم؟ خدایا مامان و بابام رو ازم بگیر قول میدم هیچوقت پشیمون نشم قول میدم و اونقدر زار زدم تا غش کردم و خوابیدم
*اوه نگاه کن ساعت چهار و نیم بعد از ظهر شد ایندفعه دیگه حتما میمیرم
با دست و پایی لرزون زنگ در رو فشار دادم اصن به جهنم به من چه.
من که کار بدی نکردم فقط دلم میخواست یک ساعت و نیم با دوستم برم بیرون مشکلیه؟معلومه که نه.داشتم خودم رو راضی میکردم که هیکل بد قواره اش اومد دم در و مقنعه ام رو کشید و برد داخل خونه.
از چشما و گوشاش دود بلند میشد
شده بود مثل این خوکا که وقتی راه میرن همه هیکلشون میلرزه هههههه من متنفرم از این آقایی که روبروم ایستاده و همه بهش میگن بابامتنفرم
با صداش دست از فکر کردن برداشتم
+ کدوم گوری بودی دختر؟ ها کجا؟
هی صداش اوج میگرفت مگه نمیگن پدرا مهربونن؟ پس کو؟ چرا مردم اینقدر حرفای دری وری زیاد میزنن چرا؟
+ تو هم یه دختر هرزه ای مثل اون یکی خواهرت آره؟ راستشو بگو با کی قرار داشتی ها؟
حالم به هم میخورد ازش دهنش رو که باز میکردایه بوی افتضاحی میومد که نگو معلوم نیست چند ساله که مسواک نزده
چرا همیشه فکر میکنه منم مثل اون خواهرم هرزه ام چرا؟ ایندفعه هم مثل تمام دفعات پیش اشک تو چشمام جمع شد هر چیزی رو میتونستم تحمل کنم اما این رو نه
بدو بدو رفتم داخل اتاقم و دوباره بغضم شکست
اتاقم با دو رنگ آبی کمرنگ و طوسی کمرنگ طراحی شده بود و خیلیا آرزوش رو داشتن اما من...
. فقط آرامش میخوام فقط آرامشای کاش میشد واسه همسشه بمیرن ای کااااااااااااش
خدایا خواهش میکنم خدایا مگه من بنده ات نیستم؟پس چرا من رو نمیبینی؟یعنی اینقدر ریزم؟ خدایا مامان و بابام رو ازم بگیر قول میدم هیچوقت پشیمون نشم قول میدم و اونقدر زار زدم تا غش کردم و خوابیدم