امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فصل دوازدهم رمان عشق،شادی،دیوانگی.جلد دوم فصل امید(عکس جدید شخصیتا+کاور رمان)

#33
فصل نهم
عروسی(دو ماه بعد)
-مرجاااااااااااااااااااان
-جانننننننننممممم
-بدووووو دیره
-بریم اقا بریم من امادم
زیر لب خوندم:
-بدو دیره بدو دیره...اخ دیگه دیره دلم جای دیگه گیره اگه زندونیش کنی اروم میگیره
یهو کنارم ظاهر شد:
-بریییییم
-بریم خو داد نزن...صب کردی تکتک اعضا خانواده رفتن ارایشگاه بعد جیغ میزنی؟؟؟
-غرررررر نزن بریم
خب خب خب...امرو عروسیمونه..و ما داریم میریم ارایشگاهو سلمونیو اینا...عروسیمون سه نفره شده منو علیو پارسا عروسیم...مرجانو مونا و هستی دامادن...اشتب شد برعکسه..نه که هول دارم خیلی خوب نی حالم...رفتیم بیرون از خونه و دیدیم ماشین نیس مرجان گف:
-ادرین ماشین کو؟؟؟
-ادرینا برده گل بزنه
-گل؟؟؟؟
-نه پس افساید
تو دماغی خندید و گفت:
-ببین چجوری بریم ما الان ارایشگاه؟
- الان؟؟؟؟باااااا...تاکسی
-بدووووووووووو ادرین
-بدووووووووو مرجان
رفتیم سرخیابون ماشین گرفتیم...
-ادرین زنگ بزن علی ببین کجان
-تو ام زنگ بزن هستی ببین کجان
-من میدونم کجان
-منم میدونم کجان...واقعا فک کردی من برنامه ریزی ندارم ؟؟؟؟
دستاشو قفل کرد رو سینش و با غرور گف:
-خو دخترا منظم ترن
-کی گفته؟؟؟
-طبیعتشون حکم میکنه
اداشو دراوردم:
-طبیعتشون حکم میکنه...باز مستند دیده این
-ادا منو در نیار
زبون درازی کردمو خندیدیم
رومو کردم ب راننده اژانس:
-اقا تورو خدا گاز بده
بی ادب گف:
-مگه عروسی میخوای بری؟؟؟دنبالت ک نکردن میرسی
-آقا دقیقا دارم میرم عروسی
-خو ی مهمون دیر برسه ک چیزی نمیشه
مرجان زد رو شونم نگاش کردم گف:
-دیر شد
ب راننده اژانس گفتم:
-اگه مهمون بودیم انقد عجله نداشتیم
-یعنی؟؟؟
-اره داداش ما عروس دومادشونیم گاز بده جریمه ام شدی پا خودم
-اقا مبارکه....
پاشو گذاشت رو گاز و مثل چی میرف...واقعا میخواسم بگم اروم برو...رسیدیم دم ارایشگاه ک مرجانو فرستادم تو و رفتم طرف ارایشگاه مردونه ک دیدم حتی هنوز نوبت علی و پارسا ام نشده رفتم تو نشستم کنارشون:
-سلام بچه ها
-سلام
-چتونه
علی با حالت تمسخر گف:
-این فامیلتون داغونه از بس استرس داره دارم دلداریش میدم
رومو کردم به پارسا گفتم:
-هیچی نی پارسا فقط دهنت سرویسه...
با ناله گف:
-نگووووو نگوووووو
علی روشو کرد ب من گف:
-دیر رسیدی چرا؟؟؟
-هنو نوبتت نشده میگی دیر رسیدم؟؟؟
-قرارمون ده دیقه پیش بود
-مرجان داشت حاضر میشد
-انقد طول کشید؟؟؟
یهو ناله پارسا بلند شد:
-ای خداااااا
علیو من پوکیدیم از خنده ک پارسا با خشم گف:
-اخه بیشورا نخندید...چجوری میتونین بخندید چجوری انقدر ریلکسید
من گفتم:
-پارسا ما دفه دوممونه یکم ارومیم...تو تک ضرب عروسی گرفتی دهنت سرویسه
رومو کردم به علیو گفتم:
-طول نکشید..فقط اوضاعش با سمت راستیت فرق نمیکرد
-جون من زنت اینجوری بود؟؟؟
-اره بابا ده بار مواشو بهم ریخت...کم مونده بود جامه بدره...
-جامه بدره ینی چی؟؟
-لباس های خود را از فرط اضطراب تیکه تیکه کنه
-نههههه زن من ب اون حد نرسید....برا من فقط از بقل مامانش جدا نمیشد گریه میکرد.
-علی؟؟؟
-جانم دادا
-میدونی من زندگی الانمو...این روزارو مدیون کیم؟؟؟؟
-نع...
-مدیون اون جنسیس کوپه ی قرمزت...مدیون مونا و حواس پرتیش مدیون دوستیش با رها مدیون اون فضولیات ک گوشیشو چک کردی مدیون بابات ک ماشینتو گرفت مدیون همتونم ب خدا
-ببند دهنتو بریم نوبتمونه...
نشستیم رو صندلیو دیدیم جناب فیلم بردار اومده قسمت های ویژه رو فیلم برداری کنه و منو علیم کرممون گرفت...خخخخ
اقا سلمونی پرسید:
-چجوری بزنم مواتو؟؟؟
علی گفت بش:
-نزن اقا نزن گناه داره بچه عروسیشه
-چجوری کوتاه کنم؟؟؟؟
رومو کردم ب ارایشگره گفتم:
-البوم نداری؟؟؟
-نه هنو کارم ب البوم نرسیده معمولن تک اهنگ میدم...
اقا اینو گف ما ترکیدیم...
علی گف:
-ادرین خامه ای بزن
-مگه قنادیه؟؟؟
-اقا مدل مورو گفتم...
-اهان....واقعا خامه ای معنی نداره...چرا رولت نی مثلا...یا دانمارکی..
پارسا تاکید کرد:
-حتی ناپلئونی...
-افرین
ارایشگر موامونو درست کرد و تر و تمیز و خوشتیپ سه تا جنتلمن زدیم بیرون از ارایشگاه...
نگا کردم دیدم این دوتا ماشین دارن داد زدم:
-نامردااااا
علی گف:
-چرا اخه؟؟
-من ماشین ندارم...
-بیا میرسونیمت تا ی جایی
پارسا پوکید از خنده باز
-نه لازم نکرده
-ادرین چرا خانواده زنت کلا شادن؟؟؟
-ینی چی؟؟
-زیاد میخندن،نمونش جلوت داره قطعه قطعه میشه از خنده
نگا کردم ب پارسا و دوباره زوم کردم رو علی:
-داداش مرجانو ندیدی اون سردستشونه...
-جلو اینا بگوزی از دست میرن
-شاید
یهو صدا ترمز بلند شد....
دهن ما سه تا واشد از تعجب ک من گفتم:
-آدریناااااا
-سلااام داداش خوشتیپم...و سلام اقا علی و پارسا....خخخخ...سه قلوهای افسانه ای
-ادرینا همیشه با این ماشین اینجوری رانندگی میکنی؟؟؟
-تقریبا اره...
-دارم برات...ماشین خودت کوش؟؟؟
-کارواشه
-ماشینم چ خوشگل شده
علی و پارسا داشتن درمورد رانندگی خانوما حرف میزدن که یهو گفتن بریم...نشستیم تو ماشین و رفتیم ...ادرینا ی جا پیاده شد ک ماشینشو بگیره و ما رفتیم طرف تالار و فیلم بردارم پرواز گونه فیلم میگرفت ازمون...
رسیدیمو من زدم رو ترمز ک علی از پشت خییلی نرم زد بم پارسا ام همینطور زد ب علیو فشار وارده بر نروی گریز از مرکز و نیروی سقل ماشین من تاثیر گذاشت و ماشین منم ی تکونی خورد... کلی خندیدیم..سقف ماشینو باز کردم...خانوما ب ترتیب الفبا خارج شدن...اول عشقم.دوم عشقش.سومم عشق اونیکی
مرجانو دیدم ذوق کردم زدم زیر خنده ک گف:
-مسخره شدم؟؟؟
-عااااالللللی تر از همیشه شدی خانومم....باورم نمیشه
-بشه...تو ام خییلی خوب شدی...الان تازه فمیدم جنتلمن ینی چی(:
-عههه...بریم؟؟؟
-بریم
ماشینامونم ب ترتیب الفبا بودن...کلا منظم بودیم...اول پارسا با بی ام و 360 من با باکستر و علیم با جنسیس...بعد کلی دور دور ساعت شیش دم تالار بودیم...ساعت طرفای هشت اولین مهمونا اومدن و ساعت نه سالن پر شد...پارسا کم مونده بود پس بیفته..
اقای مجری اومد از ما سوال چرت و پرت کنه...اول من بودم سمت راست صندلی دوم پارسا بعدم علی..ب ترتیب الفبا
یارو پرسید ازم:
-خوبی اقا داماد
-عالی
-زنتو دوس داری؟؟؟
یهو علی خندید ک نگاش کردم گفت:
-سوالش از پهنا تو حلقومم
خیلی جدی جواب دادم:
-نع
همه هنگ کردن
-وا...چرا'؟؟؟
-چون عاشقشم
یهو همه دوباره دستو جیغو اینا...
-اقا ادرین اگه خانمتون نباشه ی روز و خونه اقوامشون باشن چیزی میتونی درست کنی بخوری؟؟؟
-بعله...
یهو علی و پارسا ترکیدند..
-چی ؟؟؟
-آب،آب قند،آب نمک،آب مقطر،آب شیر،آب یخچال،آب جوش،چایی و دیگه اوجش نیمرو
اینو گفتم مجلس ترکید...همه پوکیدن از خنده.یارو گف:
-راس میگی؟؟؟
-نه...بی شوخی من اشپزیم خوبه
-بله..
از اون دوتا ام همینارو پرسید.زیر لب گفتم:
-چقد زر میزنه
پارسا جواب داد:
-واقعا
فرستادنمون تو زنونه ک پارسا نمیومد:
-نمیاااااااااام
-پارسا بیا جون مادرت .علی تو بش یچی بگو..چرا نمیای اخه
-استرس دارم...
-ب خدا هیچی نی
-واقعا؟
-جون تو
-عهه...پس بریم
رفتیم تو حدود چل دیقه داشتیم ب پارسا شصت نفری یاد میدادیم یکم برقصه منو مرجان ب کار خودمون ادامه دادیم...بعد یهو منو علی با هم حرکت میزدیم...کلا اوضاع بهتر از نامزدی بود ک ادا میمون در میاوردیم.اون دفه منو علی مث حال و روز پارسارو داشتیم.
ب مرجان گفتم:
-سه سال پیش گفتم اشکاتو تلافی میکنم تو عروسی...یادته؟؟
-اره ک یادمه...
یهو رفتم طرفش بوسیدمش ک جیغ همه در اومد و مرجان سرخ شد و علی اینا همههه زدن زیر خنده...تنها کسی ک خیلی ان شد مهسا دختر عمم بود.
بگذریم...وقتی داشت مجلس تموم میشد چشمم ب یکی افتاد ک بدجور نگام میکرد...انگا ازم طلبکاره انگار باباشو کشتم...
دم در از بابای مرجان پرسیدم:
-بابا جواد اون پسره کیه؟؟؟؟
-فربده...پسر دوست من
-میشه بگین بش یجوری منو نگاه نکنه ک حس کنم ارث باباشو خوردم؟؟؟
-بیخیال..همین مدلیه
مرجان اومد سوار ماشین شدیمو دور دور و رقص و اینا ...و رسیدیم خونه...یکی از خوبیای عروسیمون این بود که بازم تو همون محله بودیم...سه تا خونه بقل هم برا منو علیو پارسا بود..تقریبا15متر از خونه خودمون و 25متر از خونه مری اینا فاصله داشتیم...بعد کلی رقص دم خونه بلخره رفتیم خونه دو ساعتی هممون دور هم جمع بودیم و بعد همه رفتن خونه هاشون...بهترین شب عمرم رقم خورد.
ب مری گفتم:
-تلافی کردم نه؟؟؟
-تلافی ی بار دو بار نه ده بار جلو مهمونا..اره عشقم تلافی کردی
-بد بود؟؟
-نه ب اونا چ اصن خو عشقمی....
-بخوابیم؟؟؟
-باید بخوابیم؟؟؟
-اره دیگه...نباید بخوابیم؟؟؟؟
-نمدونم
-بخوابیم پس
-اره..من ک خیلی خستم حال ندارم لباسمو عوض کنم اصن
-منم همینطور.
-بخوابیم واقعا؟؟؟
-اره...
اومد تو بقلم خوابید ...ده دیقه بعدم خوابش برد...بهترین شب زندگیم کامل شد...تو بقلم بود...تو شب عروسی...بعد کلی عذاب....بلخره تموم شد...همه چی تموم شد...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فصل دوازدهم رمان عشق،شادی،دیوانگی.جلد دوم فصل امید(عکس جدید شخصیتا+کاور رمان)
پاسخ
 سپاس شده توسط Fatemeh_ns


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: فصل هشتم رمان عشق،شادی،دیوانگی.جلد دوم فصل امید(عکس شخصیت ها) - _ƬӇЄ Ɗ▲ƦƘ_ - 24-12-2015، 18:17

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان