24-12-2015، 18:17
فصل نهم
عروسی(دو ماه بعد)
-مرجاااااااااااااااااااان
-جانننننننننممممم
-بدووووو دیره
-بریم اقا بریم من امادم
زیر لب خوندم:
-بدو دیره بدو دیره...اخ دیگه دیره دلم جای دیگه گیره اگه زندونیش کنی اروم میگیره
یهو کنارم ظاهر شد:
-بریییییم
-بریم خو داد نزن...صب کردی تکتک اعضا خانواده رفتن ارایشگاه بعد جیغ میزنی؟؟؟
-غرررررر نزن بریم
خب خب خب...امرو عروسیمونه..و ما داریم میریم ارایشگاهو سلمونیو اینا...عروسیمون سه نفره شده منو علیو پارسا عروسیم...مرجانو مونا و هستی دامادن...اشتب شد برعکسه..نه که هول دارم خیلی خوب نی حالم...رفتیم بیرون از خونه و دیدیم ماشین نیس مرجان گف:
-ادرین ماشین کو؟؟؟
-ادرینا برده گل بزنه
-گل؟؟؟؟
-نه پس افساید
تو دماغی خندید و گفت:
-ببین چجوری بریم ما الان ارایشگاه؟
- الان؟؟؟؟باااااا...تاکسی
-بدووووووووووو ادرین
-بدووووووووو مرجان
رفتیم سرخیابون ماشین گرفتیم...
-ادرین زنگ بزن علی ببین کجان
-تو ام زنگ بزن هستی ببین کجان
-من میدونم کجان
-منم میدونم کجان...واقعا فک کردی من برنامه ریزی ندارم ؟؟؟؟
دستاشو قفل کرد رو سینش و با غرور گف:
-خو دخترا منظم ترن
-کی گفته؟؟؟
-طبیعتشون حکم میکنه
اداشو دراوردم:
-طبیعتشون حکم میکنه...باز مستند دیده این
-ادا منو در نیار
زبون درازی کردمو خندیدیم
رومو کردم ب راننده اژانس:
-اقا تورو خدا گاز بده
بی ادب گف:
-مگه عروسی میخوای بری؟؟؟دنبالت ک نکردن میرسی
-آقا دقیقا دارم میرم عروسی
-خو ی مهمون دیر برسه ک چیزی نمیشه
مرجان زد رو شونم نگاش کردم گف:
-دیر شد
ب راننده اژانس گفتم:
-اگه مهمون بودیم انقد عجله نداشتیم
-یعنی؟؟؟
-اره داداش ما عروس دومادشونیم گاز بده جریمه ام شدی پا خودم
-اقا مبارکه....
پاشو گذاشت رو گاز و مثل چی میرف...واقعا میخواسم بگم اروم برو...رسیدیم دم ارایشگاه ک مرجانو فرستادم تو و رفتم طرف ارایشگاه مردونه ک دیدم حتی هنوز نوبت علی و پارسا ام نشده رفتم تو نشستم کنارشون:
-سلام بچه ها
-سلام
-چتونه
علی با حالت تمسخر گف:
-این فامیلتون داغونه از بس استرس داره دارم دلداریش میدم
رومو کردم به پارسا گفتم:
-هیچی نی پارسا فقط دهنت سرویسه...
با ناله گف:
-نگووووو نگوووووو
علی روشو کرد ب من گف:
-دیر رسیدی چرا؟؟؟
-هنو نوبتت نشده میگی دیر رسیدم؟؟؟
-قرارمون ده دیقه پیش بود
-مرجان داشت حاضر میشد
-انقد طول کشید؟؟؟
یهو ناله پارسا بلند شد:
-ای خداااااا
علیو من پوکیدیم از خنده ک پارسا با خشم گف:
-اخه بیشورا نخندید...چجوری میتونین بخندید چجوری انقدر ریلکسید
من گفتم:
-پارسا ما دفه دوممونه یکم ارومیم...تو تک ضرب عروسی گرفتی دهنت سرویسه
رومو کردم به علیو گفتم:
-طول نکشید..فقط اوضاعش با سمت راستیت فرق نمیکرد
-جون من زنت اینجوری بود؟؟؟
-اره بابا ده بار مواشو بهم ریخت...کم مونده بود جامه بدره...
-جامه بدره ینی چی؟؟
-لباس های خود را از فرط اضطراب تیکه تیکه کنه
-نههههه زن من ب اون حد نرسید....برا من فقط از بقل مامانش جدا نمیشد گریه میکرد.
-علی؟؟؟
-جانم دادا
-میدونی من زندگی الانمو...این روزارو مدیون کیم؟؟؟؟
-نع...
-مدیون اون جنسیس کوپه ی قرمزت...مدیون مونا و حواس پرتیش مدیون دوستیش با رها مدیون اون فضولیات ک گوشیشو چک کردی مدیون بابات ک ماشینتو گرفت مدیون همتونم ب خدا
-ببند دهنتو بریم نوبتمونه...
نشستیم رو صندلیو دیدیم جناب فیلم بردار اومده قسمت های ویژه رو فیلم برداری کنه و منو علیم کرممون گرفت...خخخخ
اقا سلمونی پرسید:
-چجوری بزنم مواتو؟؟؟
علی گفت بش:
-نزن اقا نزن گناه داره بچه عروسیشه
-چجوری کوتاه کنم؟؟؟؟
رومو کردم ب ارایشگره گفتم:
-البوم نداری؟؟؟
-نه هنو کارم ب البوم نرسیده معمولن تک اهنگ میدم...
اقا اینو گف ما ترکیدیم...
علی گف:
-ادرین خامه ای بزن
-مگه قنادیه؟؟؟
-اقا مدل مورو گفتم...
-اهان....واقعا خامه ای معنی نداره...چرا رولت نی مثلا...یا دانمارکی..
پارسا تاکید کرد:
-حتی ناپلئونی...
-افرین
ارایشگر موامونو درست کرد و تر و تمیز و خوشتیپ سه تا جنتلمن زدیم بیرون از ارایشگاه...
نگا کردم دیدم این دوتا ماشین دارن داد زدم:
-نامردااااا
علی گف:
-چرا اخه؟؟
-من ماشین ندارم...
-بیا میرسونیمت تا ی جایی
پارسا پوکید از خنده باز
-نه لازم نکرده
-ادرین چرا خانواده زنت کلا شادن؟؟؟
-ینی چی؟؟
-زیاد میخندن،نمونش جلوت داره قطعه قطعه میشه از خنده
نگا کردم ب پارسا و دوباره زوم کردم رو علی:
-داداش مرجانو ندیدی اون سردستشونه...
-جلو اینا بگوزی از دست میرن
-شاید
یهو صدا ترمز بلند شد....
دهن ما سه تا واشد از تعجب ک من گفتم:
-آدریناااااا
-سلااام داداش خوشتیپم...و سلام اقا علی و پارسا....خخخخ...سه قلوهای افسانه ای
-ادرینا همیشه با این ماشین اینجوری رانندگی میکنی؟؟؟
-تقریبا اره...
-دارم برات...ماشین خودت کوش؟؟؟
-کارواشه
-ماشینم چ خوشگل شده
علی و پارسا داشتن درمورد رانندگی خانوما حرف میزدن که یهو گفتن بریم...نشستیم تو ماشین و رفتیم ...ادرینا ی جا پیاده شد ک ماشینشو بگیره و ما رفتیم طرف تالار و فیلم بردارم پرواز گونه فیلم میگرفت ازمون...
رسیدیمو من زدم رو ترمز ک علی از پشت خییلی نرم زد بم پارسا ام همینطور زد ب علیو فشار وارده بر نروی گریز از مرکز و نیروی سقل ماشین من تاثیر گذاشت و ماشین منم ی تکونی خورد... کلی خندیدیم..سقف ماشینو باز کردم...خانوما ب ترتیب الفبا خارج شدن...اول عشقم.دوم عشقش.سومم عشق اونیکی
مرجانو دیدم ذوق کردم زدم زیر خنده ک گف:
-مسخره شدم؟؟؟
-عااااالللللی تر از همیشه شدی خانومم....باورم نمیشه
-بشه...تو ام خییلی خوب شدی...الان تازه فمیدم جنتلمن ینی چی(:
-عههه...بریم؟؟؟
-بریم
ماشینامونم ب ترتیب الفبا بودن...کلا منظم بودیم...اول پارسا با بی ام و 360 من با باکستر و علیم با جنسیس...بعد کلی دور دور ساعت شیش دم تالار بودیم...ساعت طرفای هشت اولین مهمونا اومدن و ساعت نه سالن پر شد...پارسا کم مونده بود پس بیفته..
اقای مجری اومد از ما سوال چرت و پرت کنه...اول من بودم سمت راست صندلی دوم پارسا بعدم علی..ب ترتیب الفبا
یارو پرسید ازم:
-خوبی اقا داماد
-عالی
-زنتو دوس داری؟؟؟
یهو علی خندید ک نگاش کردم گفت:
-سوالش از پهنا تو حلقومم
خیلی جدی جواب دادم:
-نع
همه هنگ کردن
-وا...چرا'؟؟؟
-چون عاشقشم
یهو همه دوباره دستو جیغو اینا...
-اقا ادرین اگه خانمتون نباشه ی روز و خونه اقوامشون باشن چیزی میتونی درست کنی بخوری؟؟؟
-بعله...
یهو علی و پارسا ترکیدند..
-چی ؟؟؟
-آب،آب قند،آب نمک،آب مقطر،آب شیر،آب یخچال،آب جوش،چایی و دیگه اوجش نیمرو
اینو گفتم مجلس ترکید...همه پوکیدن از خنده.یارو گف:
-راس میگی؟؟؟
-نه...بی شوخی من اشپزیم خوبه
-بله..
از اون دوتا ام همینارو پرسید.زیر لب گفتم:
-چقد زر میزنه
پارسا جواب داد:
-واقعا
فرستادنمون تو زنونه ک پارسا نمیومد:
-نمیاااااااااام
-پارسا بیا جون مادرت .علی تو بش یچی بگو..چرا نمیای اخه
-استرس دارم...
-ب خدا هیچی نی
-واقعا؟
-جون تو
-عهه...پس بریم
رفتیم تو حدود چل دیقه داشتیم ب پارسا شصت نفری یاد میدادیم یکم برقصه منو مرجان ب کار خودمون ادامه دادیم...بعد یهو منو علی با هم حرکت میزدیم...کلا اوضاع بهتر از نامزدی بود ک ادا میمون در میاوردیم.اون دفه منو علی مث حال و روز پارسارو داشتیم.
ب مرجان گفتم:
-سه سال پیش گفتم اشکاتو تلافی میکنم تو عروسی...یادته؟؟
-اره ک یادمه...
یهو رفتم طرفش بوسیدمش ک جیغ همه در اومد و مرجان سرخ شد و علی اینا همههه زدن زیر خنده...تنها کسی ک خیلی ان شد مهسا دختر عمم بود.
بگذریم...وقتی داشت مجلس تموم میشد چشمم ب یکی افتاد ک بدجور نگام میکرد...انگا ازم طلبکاره انگار باباشو کشتم...
دم در از بابای مرجان پرسیدم:
-بابا جواد اون پسره کیه؟؟؟؟
-فربده...پسر دوست من
-میشه بگین بش یجوری منو نگاه نکنه ک حس کنم ارث باباشو خوردم؟؟؟
-بیخیال..همین مدلیه
مرجان اومد سوار ماشین شدیمو دور دور و رقص و اینا ...و رسیدیم خونه...یکی از خوبیای عروسیمون این بود که بازم تو همون محله بودیم...سه تا خونه بقل هم برا منو علیو پارسا بود..تقریبا15متر از خونه خودمون و 25متر از خونه مری اینا فاصله داشتیم...بعد کلی رقص دم خونه بلخره رفتیم خونه دو ساعتی هممون دور هم جمع بودیم و بعد همه رفتن خونه هاشون...بهترین شب عمرم رقم خورد.
ب مری گفتم:
-تلافی کردم نه؟؟؟
-تلافی ی بار دو بار نه ده بار جلو مهمونا..اره عشقم تلافی کردی
-بد بود؟؟
-نه ب اونا چ اصن خو عشقمی....
-بخوابیم؟؟؟
-باید بخوابیم؟؟؟
-اره دیگه...نباید بخوابیم؟؟؟؟
-نمدونم
-بخوابیم پس
-اره..من ک خیلی خستم حال ندارم لباسمو عوض کنم اصن
-منم همینطور.
-بخوابیم واقعا؟؟؟
-اره...
اومد تو بقلم خوابید ...ده دیقه بعدم خوابش برد...بهترین شب زندگیم کامل شد...تو بقلم بود...تو شب عروسی...بعد کلی عذاب....بلخره تموم شد...همه چی تموم شد...
عروسی(دو ماه بعد)
-مرجاااااااااااااااااااان
-جانننننننننممممم
-بدووووو دیره
-بریم اقا بریم من امادم
زیر لب خوندم:
-بدو دیره بدو دیره...اخ دیگه دیره دلم جای دیگه گیره اگه زندونیش کنی اروم میگیره
یهو کنارم ظاهر شد:
-بریییییم
-بریم خو داد نزن...صب کردی تکتک اعضا خانواده رفتن ارایشگاه بعد جیغ میزنی؟؟؟
-غرررررر نزن بریم
خب خب خب...امرو عروسیمونه..و ما داریم میریم ارایشگاهو سلمونیو اینا...عروسیمون سه نفره شده منو علیو پارسا عروسیم...مرجانو مونا و هستی دامادن...اشتب شد برعکسه..نه که هول دارم خیلی خوب نی حالم...رفتیم بیرون از خونه و دیدیم ماشین نیس مرجان گف:
-ادرین ماشین کو؟؟؟
-ادرینا برده گل بزنه
-گل؟؟؟؟
-نه پس افساید
تو دماغی خندید و گفت:
-ببین چجوری بریم ما الان ارایشگاه؟
- الان؟؟؟؟باااااا...تاکسی
-بدووووووووووو ادرین
-بدووووووووو مرجان
رفتیم سرخیابون ماشین گرفتیم...
-ادرین زنگ بزن علی ببین کجان
-تو ام زنگ بزن هستی ببین کجان
-من میدونم کجان
-منم میدونم کجان...واقعا فک کردی من برنامه ریزی ندارم ؟؟؟؟
دستاشو قفل کرد رو سینش و با غرور گف:
-خو دخترا منظم ترن
-کی گفته؟؟؟
-طبیعتشون حکم میکنه
اداشو دراوردم:
-طبیعتشون حکم میکنه...باز مستند دیده این
-ادا منو در نیار
زبون درازی کردمو خندیدیم
رومو کردم ب راننده اژانس:
-اقا تورو خدا گاز بده
بی ادب گف:
-مگه عروسی میخوای بری؟؟؟دنبالت ک نکردن میرسی
-آقا دقیقا دارم میرم عروسی
-خو ی مهمون دیر برسه ک چیزی نمیشه
مرجان زد رو شونم نگاش کردم گف:
-دیر شد
ب راننده اژانس گفتم:
-اگه مهمون بودیم انقد عجله نداشتیم
-یعنی؟؟؟
-اره داداش ما عروس دومادشونیم گاز بده جریمه ام شدی پا خودم
-اقا مبارکه....
پاشو گذاشت رو گاز و مثل چی میرف...واقعا میخواسم بگم اروم برو...رسیدیم دم ارایشگاه ک مرجانو فرستادم تو و رفتم طرف ارایشگاه مردونه ک دیدم حتی هنوز نوبت علی و پارسا ام نشده رفتم تو نشستم کنارشون:
-سلام بچه ها
-سلام
-چتونه
علی با حالت تمسخر گف:
-این فامیلتون داغونه از بس استرس داره دارم دلداریش میدم
رومو کردم به پارسا گفتم:
-هیچی نی پارسا فقط دهنت سرویسه...
با ناله گف:
-نگووووو نگوووووو
علی روشو کرد ب من گف:
-دیر رسیدی چرا؟؟؟
-هنو نوبتت نشده میگی دیر رسیدم؟؟؟
-قرارمون ده دیقه پیش بود
-مرجان داشت حاضر میشد
-انقد طول کشید؟؟؟
یهو ناله پارسا بلند شد:
-ای خداااااا
علیو من پوکیدیم از خنده ک پارسا با خشم گف:
-اخه بیشورا نخندید...چجوری میتونین بخندید چجوری انقدر ریلکسید
من گفتم:
-پارسا ما دفه دوممونه یکم ارومیم...تو تک ضرب عروسی گرفتی دهنت سرویسه
رومو کردم به علیو گفتم:
-طول نکشید..فقط اوضاعش با سمت راستیت فرق نمیکرد
-جون من زنت اینجوری بود؟؟؟
-اره بابا ده بار مواشو بهم ریخت...کم مونده بود جامه بدره...
-جامه بدره ینی چی؟؟
-لباس های خود را از فرط اضطراب تیکه تیکه کنه
-نههههه زن من ب اون حد نرسید....برا من فقط از بقل مامانش جدا نمیشد گریه میکرد.
-علی؟؟؟
-جانم دادا
-میدونی من زندگی الانمو...این روزارو مدیون کیم؟؟؟؟
-نع...
-مدیون اون جنسیس کوپه ی قرمزت...مدیون مونا و حواس پرتیش مدیون دوستیش با رها مدیون اون فضولیات ک گوشیشو چک کردی مدیون بابات ک ماشینتو گرفت مدیون همتونم ب خدا
-ببند دهنتو بریم نوبتمونه...
نشستیم رو صندلیو دیدیم جناب فیلم بردار اومده قسمت های ویژه رو فیلم برداری کنه و منو علیم کرممون گرفت...خخخخ
اقا سلمونی پرسید:
-چجوری بزنم مواتو؟؟؟
علی گفت بش:
-نزن اقا نزن گناه داره بچه عروسیشه
-چجوری کوتاه کنم؟؟؟؟
رومو کردم ب ارایشگره گفتم:
-البوم نداری؟؟؟
-نه هنو کارم ب البوم نرسیده معمولن تک اهنگ میدم...
اقا اینو گف ما ترکیدیم...
علی گف:
-ادرین خامه ای بزن
-مگه قنادیه؟؟؟
-اقا مدل مورو گفتم...
-اهان....واقعا خامه ای معنی نداره...چرا رولت نی مثلا...یا دانمارکی..
پارسا تاکید کرد:
-حتی ناپلئونی...
-افرین
ارایشگر موامونو درست کرد و تر و تمیز و خوشتیپ سه تا جنتلمن زدیم بیرون از ارایشگاه...
نگا کردم دیدم این دوتا ماشین دارن داد زدم:
-نامردااااا
علی گف:
-چرا اخه؟؟
-من ماشین ندارم...
-بیا میرسونیمت تا ی جایی
پارسا پوکید از خنده باز
-نه لازم نکرده
-ادرین چرا خانواده زنت کلا شادن؟؟؟
-ینی چی؟؟
-زیاد میخندن،نمونش جلوت داره قطعه قطعه میشه از خنده
نگا کردم ب پارسا و دوباره زوم کردم رو علی:
-داداش مرجانو ندیدی اون سردستشونه...
-جلو اینا بگوزی از دست میرن
-شاید
یهو صدا ترمز بلند شد....
دهن ما سه تا واشد از تعجب ک من گفتم:
-آدریناااااا
-سلااام داداش خوشتیپم...و سلام اقا علی و پارسا....خخخخ...سه قلوهای افسانه ای
-ادرینا همیشه با این ماشین اینجوری رانندگی میکنی؟؟؟
-تقریبا اره...
-دارم برات...ماشین خودت کوش؟؟؟
-کارواشه
-ماشینم چ خوشگل شده
علی و پارسا داشتن درمورد رانندگی خانوما حرف میزدن که یهو گفتن بریم...نشستیم تو ماشین و رفتیم ...ادرینا ی جا پیاده شد ک ماشینشو بگیره و ما رفتیم طرف تالار و فیلم بردارم پرواز گونه فیلم میگرفت ازمون...
رسیدیمو من زدم رو ترمز ک علی از پشت خییلی نرم زد بم پارسا ام همینطور زد ب علیو فشار وارده بر نروی گریز از مرکز و نیروی سقل ماشین من تاثیر گذاشت و ماشین منم ی تکونی خورد... کلی خندیدیم..سقف ماشینو باز کردم...خانوما ب ترتیب الفبا خارج شدن...اول عشقم.دوم عشقش.سومم عشق اونیکی
مرجانو دیدم ذوق کردم زدم زیر خنده ک گف:
-مسخره شدم؟؟؟
-عااااالللللی تر از همیشه شدی خانومم....باورم نمیشه
-بشه...تو ام خییلی خوب شدی...الان تازه فمیدم جنتلمن ینی چی(:
-عههه...بریم؟؟؟
-بریم
ماشینامونم ب ترتیب الفبا بودن...کلا منظم بودیم...اول پارسا با بی ام و 360 من با باکستر و علیم با جنسیس...بعد کلی دور دور ساعت شیش دم تالار بودیم...ساعت طرفای هشت اولین مهمونا اومدن و ساعت نه سالن پر شد...پارسا کم مونده بود پس بیفته..
اقای مجری اومد از ما سوال چرت و پرت کنه...اول من بودم سمت راست صندلی دوم پارسا بعدم علی..ب ترتیب الفبا
یارو پرسید ازم:
-خوبی اقا داماد
-عالی
-زنتو دوس داری؟؟؟
یهو علی خندید ک نگاش کردم گفت:
-سوالش از پهنا تو حلقومم
خیلی جدی جواب دادم:
-نع
همه هنگ کردن
-وا...چرا'؟؟؟
-چون عاشقشم
یهو همه دوباره دستو جیغو اینا...
-اقا ادرین اگه خانمتون نباشه ی روز و خونه اقوامشون باشن چیزی میتونی درست کنی بخوری؟؟؟
-بعله...
یهو علی و پارسا ترکیدند..
-چی ؟؟؟
-آب،آب قند،آب نمک،آب مقطر،آب شیر،آب یخچال،آب جوش،چایی و دیگه اوجش نیمرو
اینو گفتم مجلس ترکید...همه پوکیدن از خنده.یارو گف:
-راس میگی؟؟؟
-نه...بی شوخی من اشپزیم خوبه
-بله..
از اون دوتا ام همینارو پرسید.زیر لب گفتم:
-چقد زر میزنه
پارسا جواب داد:
-واقعا
فرستادنمون تو زنونه ک پارسا نمیومد:
-نمیاااااااااام
-پارسا بیا جون مادرت .علی تو بش یچی بگو..چرا نمیای اخه
-استرس دارم...
-ب خدا هیچی نی
-واقعا؟
-جون تو
-عهه...پس بریم
رفتیم تو حدود چل دیقه داشتیم ب پارسا شصت نفری یاد میدادیم یکم برقصه منو مرجان ب کار خودمون ادامه دادیم...بعد یهو منو علی با هم حرکت میزدیم...کلا اوضاع بهتر از نامزدی بود ک ادا میمون در میاوردیم.اون دفه منو علی مث حال و روز پارسارو داشتیم.
ب مرجان گفتم:
-سه سال پیش گفتم اشکاتو تلافی میکنم تو عروسی...یادته؟؟
-اره ک یادمه...
یهو رفتم طرفش بوسیدمش ک جیغ همه در اومد و مرجان سرخ شد و علی اینا همههه زدن زیر خنده...تنها کسی ک خیلی ان شد مهسا دختر عمم بود.
بگذریم...وقتی داشت مجلس تموم میشد چشمم ب یکی افتاد ک بدجور نگام میکرد...انگا ازم طلبکاره انگار باباشو کشتم...
دم در از بابای مرجان پرسیدم:
-بابا جواد اون پسره کیه؟؟؟؟
-فربده...پسر دوست من
-میشه بگین بش یجوری منو نگاه نکنه ک حس کنم ارث باباشو خوردم؟؟؟
-بیخیال..همین مدلیه
مرجان اومد سوار ماشین شدیمو دور دور و رقص و اینا ...و رسیدیم خونه...یکی از خوبیای عروسیمون این بود که بازم تو همون محله بودیم...سه تا خونه بقل هم برا منو علیو پارسا بود..تقریبا15متر از خونه خودمون و 25متر از خونه مری اینا فاصله داشتیم...بعد کلی رقص دم خونه بلخره رفتیم خونه دو ساعتی هممون دور هم جمع بودیم و بعد همه رفتن خونه هاشون...بهترین شب عمرم رقم خورد.
ب مری گفتم:
-تلافی کردم نه؟؟؟
-تلافی ی بار دو بار نه ده بار جلو مهمونا..اره عشقم تلافی کردی
-بد بود؟؟
-نه ب اونا چ اصن خو عشقمی....
-بخوابیم؟؟؟
-باید بخوابیم؟؟؟
-اره دیگه...نباید بخوابیم؟؟؟؟
-نمدونم
-بخوابیم پس
-اره..من ک خیلی خستم حال ندارم لباسمو عوض کنم اصن
-منم همینطور.
-بخوابیم واقعا؟؟؟
-اره...
اومد تو بقلم خوابید ...ده دیقه بعدم خوابش برد...بهترین شب زندگیم کامل شد...تو بقلم بود...تو شب عروسی...بعد کلی عذاب....بلخره تموم شد...همه چی تموم شد...