02-10-2015، 17:21
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-10-2015، 17:28، توسط _ƬӇЄ Ɗ▲ƦƘ_.)
فصل دوم
اینو کجا دلم بزارم
ساعت دوازده پاشدم دیدم مرجان نیس..
رفتم بیرون اتاق دیدم همشون نشستن دور هم تو فکرن ولی مری نیس.همه ینی خونواده من و مرجان
من:سلاممممم
همه جواب سلام دادن
مامانم:ادرین صبونه تو اشپزخونس مرجانم داره صبونه میخوره.
رفتم تو اشپزخونه و دیدم خانوم دارن با صبونشون ور میرن.صندلیو کشیدم عقبو نشستم
-سلام خانوم.صب بخیر
-سلام اقا.صب شمام بخیر
-چرا با صبونت ور میری بخور دیه
-امممم.نمتونم
-ینی چی نمیتونم
-خو نمتونم.صب ک ساندویچ خوردیم سیرم هنو
-مرجان.دروغ نگو.چی شده؟همه تو فکرید
-هیچی ب خدا(:
-مرجااان عه دروغ نگو من میفهمم.
همین جوری ک حرف میزدم میخوردم
-ادرین..
-جون ادرین بگو جون ب لبم کردی
ی نفس عمیق کشید قبل این چ شروع کنه گفتم
-میخوای فست بگی ایجوری نفس کشیدی؟؟؟؟
-عه ادرین بزا بگم دیگه
-بگو
-ببین....من ی پسر دایی دارم... که وقتی13-14سالش بود رفت امریکا
-ببین مرجان داری پز میدی.منم ی دختر خاله دارم که رفته کانادا از بچگی با خالم اینا
-ادرین وسط حرفم نپر بزا بگم.
-چشم قربان
-این داره میاد اینجا
-عهههه چ خوب.
-ب نظر خوب میاد
-کی میرسه
-ساعت دو
-خو چیش بده ک همه تو فکرن
یهو ادرینا داد زد گفت:
-عروس دوماد چی میگن
مرجانم جواب داد:
-همونو..
دوباره روشو کرد به من:
-نمیخوایم بفهمه ک من عروسی کردم.ینی باید چنروز پنهون کنیم.داییم میدونه ولی پسرش نه.دختر داییمم میدونه.
-مرجان توضیح بده کامل
-میخوایم ایسگاشو بگیریم ب قول شوما.قبول؟؟؟
-او یههه ایسگااا.باشه گلم
رفتیم تو حال ک مرجان گفت:
-بش گفتم
منم سریع گفتم:
-چتونه بابا همه تو فکرید عههه.یکار میکنم نفهمه داریم سرکارش میزاریم
یهو همه نگاها روبه من اومد بعدم رف رو مرجان ک مرجان با سر تایید کرد
-خب اسم این پسر دایی اقا چیه
ک اقا جواد گف:
-پارسا
-چند سالشه؟؟
-تقریبا22
-هم سنه پس
دوباره همه سرگرم حرفیدن با هم شدن ک مامانم صدام کرد
-ادریییین؟؟؟
-جانم مامان
-ی لیست خرید بت بدم میری بخری؟؟
-با مرجان برم؟
روشو کرد ب مامان سمانه
-وا...چ زود قبول کرد.دخترت راش انداخته
لیستو اورد داد بم ب مرجان گفتم بریم؟؟
ادریناام گف منم میام
بابامو صدا کردم
-بابا عمااااد
-بله
-بابا سوییچو بده ما سه نفریم
-رو میزه
سوییچو برداشتمو رفتیم
داشتیم سوار میشدیم مرجان گف:
-ادرینا تو جلو بشین
-مرجان زر نزن بشین عه.
-نمیشینممممممممم
دو دیقه من این دوتارو نگا میکردم ک سر جلو نشستن اونیکی دعوا میکردن اخر داد زدم.
-بسهههههههه...دوتاتون عقب بشینیییید
ادرینا با پررویی گفت:
-برو بابا من عقب نمیشینم
مرجانم گف:
-خب پس بشین جلو دیگهههه
-نه تو بشین مرجان
اقا من هم خندم گرفت هم عصبانی بودم گفتم:
-اقا اصن ادرینا پشت فرمون بشین مرجان بشین بغلش من میکپم عقب.
دوتایی همو نگا کردن همزمان گفتن:
-ایییین شد ی چیزی
نشستندو راه افتادیم با کلی ترس و لرز و دست فرمون گند ادرینا رسیدیم اونجا.
اخرم نتونست دوبله پارک کنه من پارک کردم
اونجاام همین بساط بود بینشون ک کی اون سبد چرخ دارارو نگه داره اخرم رسید ب من
اقا این دوتا جلو عشق میکردم من بدبخت اونو هول میدادم ک تازه خرابم بود
حدود ساعت یکو نیم زنگ زد مامانم:
-ادرین کجایید
-داریم برمیگردیم
-خاک تو سرت
-عه مامانی براچی
-ما تو راه فرودگاهیم.
-ای بابا.من کجا بیام الان.
-بیا فرودگاه امام
-باشه باشه
-زود باش
-باشه مادره من.خدافظ
-خدافظ
مرجان بغلم نشسته بود منم پشت فرمون بعد کلی دعوا
مرجان گف:
-چی شده
-باید بریم فرودگاه
-وااای یادم نبود
ادرینا از عقب زد پس کله من گف:
-تقصیر توعه دیگه
-ببین میزنمتا ادرینا عه..بزا راهمو برم سرم درد گرف
پامو گذاشتم رو گازو د برو
این دوتا جیغ جیـــــغ منم داد میزدم:
-ساککککت تورو خدا تمرکز ندارمممم
مرجان داد زد:
-اروم برووووووو
اقا کمر بنداشونو بستن اروم گرفتن.ماشین بابام ی لندکروز بود ولی شتاب انچنانی نداشت
بلخره رسیدیم ساعت دو و ده دیقه.شانس اوردیم اونموقه ک فمیدم باید بریم توامام علی بودم.تو فرودگاه زنگ زدم مامانم
-مامان ما اومدیم کجایید
-از کودوم در اومدی تو
-بالاس
-همونو بیا چپ
-اومده؟؟
-نه دارن فرود میان
-باش
قطع کردم و مری و ادرینا گفتن چی شد؟
گفتم بیاید
دوییدیمو بلخره انقد مامانم اینا پریدن بالا پایین ک دیدیمشون.
رومو کردم ب مرجان
-مری دختر داییت و داییت اسمشون چیه
-داییم رضا.دخترداییم پریسا
-خخخخ.پارسا پریسا.زنداییت چی
-طلاق گرفتند.زنه بیشور بود
-مری ینی منو تو نامحرمیم الان؟؟
-این چ حرفیه؟؟تفقط نباید جلو اون دست همو بگیریم صمیمی بحرفیم و اینا..
-بگو نامحرمیم دیگه.ینی پیش هم نمیخوابیم؟؟
-شاید
-ای بابا
یهو مامان سمانه گف:
-اومدن
قلبم مث گاو میتپید ب ادرینا و مامانم گفتم ی لحظه جلومون واسن.دست مرجانو گرفتم در گدشش گفتم:
-دوست دارم
-من بیشتر..ول کن الان میفهمه
-مری چقد شبیه زین مالیکه
-خخخخ راس میگی
-اوففف زینه ب خدا اشتباه نگرفتین؟
-ادرین پارساس
-مری زینه برم امضا بگیرم؟خخخ
یهو رسیدن پایین پله برقی
دایی مرجان واساد سلام الیک کردن بعد پریسا بعدم پارسا ک چشش همش ب مری بود.دستشو اورد جلو ک بش دست بده ک باباش بهش اشاره کرد ک مثلا نلول نامحرمه اینجام ایرانه.
پارسا:
-اخ ببخشید ی لحظه فک کردم هنو امریکام.چقد دلم برات تنگ شده بود مرجان.
-منم دلم برات تنگ شده بود پسر دایی.بعدا باید بگی امریکا چجوریه
-باشه
قیافم تو هم بود اعصابم داغون بود انگا فقط من بودمو مرجانو پسره و اون دست دادنش.ولی هنو شبیه زین بود ک اعصابمو خورد تر میکرد چون زین بچه خوبیه. ب خودم گفتم الان بگیر بزنش صدا صندلی بده بی شعور
اومد طرف من پارسا:
-سلام
-سلام(:
-شما ادرینی؟؟
خندم گرف:
-شما از کجا میدونی
-شوهر عمه جواد خیلی از تو و خوانوادت تعریف کرد اقای دکتر
-هنو چن ترم تا دکتر شدنم مونده
یهو مامان سمانه صدامون کرد:
-بچه ها بیاید دیگه
رفتیم طرف ماشین ک ببینیم کجا بشینیم.بابام با ماشین ادرینا اومده بود اقا جوادم با ماشین خودش
پارسا اومد تو ماشین ما.ینی منو مرجانو ادرینا..
منو ادرینا جلو بودیم پارسا و مرجان عقب.
مخم داشت میترکید.
راه افتادم طرف خونه ک حرفا پارسا با مرجان شروع شد
-خب مرجان چندمی؟؟
-پیش دانشگامو تموم کردم منتظر جواب کنکورم
-عه چ خوب...منم اونور phdیمو گرفتم برا مهندسی
-چ خوب
با اینه جلو ور میرفتم میبردمش رو مرجان ک ببینمش اعصابم داغون بود از بس بد تکون دادم از جاش در رف.پارسا گف:
-خراب کردی ادرین.باید دوسال کارکنی پولشو بدی بابات.خخخ
قیافه مرجانو ادرینا رف تو هم.
تیکش بد رف رو مخم جوابشو دادم:
-دو سال؟؟مگه ماشین خودمه ک کلی پول اینش باشه؟؟
-مگع براتو چیه؟
-پورش باکستر
-اووو پس باید بدی ی دور باحاش بزنم.
ب خودم گفتم بهترین موقس ک گند بزنم ب هیکلش
-میدم ولی اگه اینش بیفته باید دو یه سالی کار کنیا.
ادرینا ی تو دماغی خندید منم سرمو تکون دادم.همون جا بود فمیدم ک پسره بام لج میخواد کنه
دوباره روشو کرد ب مرجان:
-مری هنو شوهر نکردی؟
-نه(:
-چ خوب
-براچی؟
جواب نداد فقط خندید
باز رفتم تو خودم ی گاز لاتی دادم ک همه چسبیدن ب صندلی یهو ادرینا دستمو گرف ی نگا برم کرد ک فمیدم ینی اروم باش حل میشه
تو داشبورد سیگار بود بعد کلی میخواسم بکشم اروم شم در اوردم روشن کردم ی کام دادم.برا ادرینا عادی بود ولی مری رف تو خودش.دیدم گوشیم زنگ خورد.
مخاطب:خانوممون.
عکس مری اومد رو صفحه.سرمو تکون دادم زیر لبی گفتم باشه.سیگارو انداختم بیرون.
و بلخره رسیدیم خونه.....
بچه ها خیلی سخته اینهمرو ی ضرب بنویسی.نامردی نکنین.میخونید سپاسم بدید
اینو کجا دلم بزارم
ساعت دوازده پاشدم دیدم مرجان نیس..
رفتم بیرون اتاق دیدم همشون نشستن دور هم تو فکرن ولی مری نیس.همه ینی خونواده من و مرجان
من:سلاممممم
همه جواب سلام دادن
مامانم:ادرین صبونه تو اشپزخونس مرجانم داره صبونه میخوره.
رفتم تو اشپزخونه و دیدم خانوم دارن با صبونشون ور میرن.صندلیو کشیدم عقبو نشستم
-سلام خانوم.صب بخیر
-سلام اقا.صب شمام بخیر
-چرا با صبونت ور میری بخور دیه
-امممم.نمتونم
-ینی چی نمیتونم
-خو نمتونم.صب ک ساندویچ خوردیم سیرم هنو
-مرجان.دروغ نگو.چی شده؟همه تو فکرید
-هیچی ب خدا(:
-مرجااان عه دروغ نگو من میفهمم.
همین جوری ک حرف میزدم میخوردم
-ادرین..
-جون ادرین بگو جون ب لبم کردی
ی نفس عمیق کشید قبل این چ شروع کنه گفتم
-میخوای فست بگی ایجوری نفس کشیدی؟؟؟؟
-عه ادرین بزا بگم دیگه
-بگو
-ببین....من ی پسر دایی دارم... که وقتی13-14سالش بود رفت امریکا
-ببین مرجان داری پز میدی.منم ی دختر خاله دارم که رفته کانادا از بچگی با خالم اینا
-ادرین وسط حرفم نپر بزا بگم.
-چشم قربان
-این داره میاد اینجا
-عهههه چ خوب.
-ب نظر خوب میاد
-کی میرسه
-ساعت دو
-خو چیش بده ک همه تو فکرن
یهو ادرینا داد زد گفت:
-عروس دوماد چی میگن
مرجانم جواب داد:
-همونو..
دوباره روشو کرد به من:
-نمیخوایم بفهمه ک من عروسی کردم.ینی باید چنروز پنهون کنیم.داییم میدونه ولی پسرش نه.دختر داییمم میدونه.
-مرجان توضیح بده کامل
-میخوایم ایسگاشو بگیریم ب قول شوما.قبول؟؟؟
-او یههه ایسگااا.باشه گلم
رفتیم تو حال ک مرجان گفت:
-بش گفتم
منم سریع گفتم:
-چتونه بابا همه تو فکرید عههه.یکار میکنم نفهمه داریم سرکارش میزاریم
یهو همه نگاها روبه من اومد بعدم رف رو مرجان ک مرجان با سر تایید کرد
-خب اسم این پسر دایی اقا چیه
ک اقا جواد گف:
-پارسا
-چند سالشه؟؟
-تقریبا22
-هم سنه پس
دوباره همه سرگرم حرفیدن با هم شدن ک مامانم صدام کرد
-ادریییین؟؟؟
-جانم مامان
-ی لیست خرید بت بدم میری بخری؟؟
-با مرجان برم؟
روشو کرد ب مامان سمانه
-وا...چ زود قبول کرد.دخترت راش انداخته
لیستو اورد داد بم ب مرجان گفتم بریم؟؟
ادریناام گف منم میام
بابامو صدا کردم
-بابا عمااااد
-بله
-بابا سوییچو بده ما سه نفریم
-رو میزه
سوییچو برداشتمو رفتیم
داشتیم سوار میشدیم مرجان گف:
-ادرینا تو جلو بشین
-مرجان زر نزن بشین عه.
-نمیشینممممممممم
دو دیقه من این دوتارو نگا میکردم ک سر جلو نشستن اونیکی دعوا میکردن اخر داد زدم.
-بسهههههههه...دوتاتون عقب بشینیییید
ادرینا با پررویی گفت:
-برو بابا من عقب نمیشینم
مرجانم گف:
-خب پس بشین جلو دیگهههه
-نه تو بشین مرجان
اقا من هم خندم گرفت هم عصبانی بودم گفتم:
-اقا اصن ادرینا پشت فرمون بشین مرجان بشین بغلش من میکپم عقب.
دوتایی همو نگا کردن همزمان گفتن:
-ایییین شد ی چیزی
نشستندو راه افتادیم با کلی ترس و لرز و دست فرمون گند ادرینا رسیدیم اونجا.
اخرم نتونست دوبله پارک کنه من پارک کردم
اونجاام همین بساط بود بینشون ک کی اون سبد چرخ دارارو نگه داره اخرم رسید ب من
اقا این دوتا جلو عشق میکردم من بدبخت اونو هول میدادم ک تازه خرابم بود
حدود ساعت یکو نیم زنگ زد مامانم:
-ادرین کجایید
-داریم برمیگردیم
-خاک تو سرت
-عه مامانی براچی
-ما تو راه فرودگاهیم.
-ای بابا.من کجا بیام الان.
-بیا فرودگاه امام
-باشه باشه
-زود باش
-باشه مادره من.خدافظ
-خدافظ
مرجان بغلم نشسته بود منم پشت فرمون بعد کلی دعوا
مرجان گف:
-چی شده
-باید بریم فرودگاه
-وااای یادم نبود
ادرینا از عقب زد پس کله من گف:
-تقصیر توعه دیگه
-ببین میزنمتا ادرینا عه..بزا راهمو برم سرم درد گرف
پامو گذاشتم رو گازو د برو
این دوتا جیغ جیـــــغ منم داد میزدم:
-ساککککت تورو خدا تمرکز ندارمممم
مرجان داد زد:
-اروم برووووووو
اقا کمر بنداشونو بستن اروم گرفتن.ماشین بابام ی لندکروز بود ولی شتاب انچنانی نداشت
بلخره رسیدیم ساعت دو و ده دیقه.شانس اوردیم اونموقه ک فمیدم باید بریم توامام علی بودم.تو فرودگاه زنگ زدم مامانم
-مامان ما اومدیم کجایید
-از کودوم در اومدی تو
-بالاس
-همونو بیا چپ
-اومده؟؟
-نه دارن فرود میان
-باش
قطع کردم و مری و ادرینا گفتن چی شد؟
گفتم بیاید
دوییدیمو بلخره انقد مامانم اینا پریدن بالا پایین ک دیدیمشون.
رومو کردم ب مرجان
-مری دختر داییت و داییت اسمشون چیه
-داییم رضا.دخترداییم پریسا
-خخخخ.پارسا پریسا.زنداییت چی
-طلاق گرفتند.زنه بیشور بود
-مری ینی منو تو نامحرمیم الان؟؟
-این چ حرفیه؟؟تفقط نباید جلو اون دست همو بگیریم صمیمی بحرفیم و اینا..
-بگو نامحرمیم دیگه.ینی پیش هم نمیخوابیم؟؟
-شاید
-ای بابا
یهو مامان سمانه گف:
-اومدن
قلبم مث گاو میتپید ب ادرینا و مامانم گفتم ی لحظه جلومون واسن.دست مرجانو گرفتم در گدشش گفتم:
-دوست دارم
-من بیشتر..ول کن الان میفهمه
-مری چقد شبیه زین مالیکه
-خخخخ راس میگی
-اوففف زینه ب خدا اشتباه نگرفتین؟
-ادرین پارساس
-مری زینه برم امضا بگیرم؟خخخ
یهو رسیدن پایین پله برقی
دایی مرجان واساد سلام الیک کردن بعد پریسا بعدم پارسا ک چشش همش ب مری بود.دستشو اورد جلو ک بش دست بده ک باباش بهش اشاره کرد ک مثلا نلول نامحرمه اینجام ایرانه.
پارسا:
-اخ ببخشید ی لحظه فک کردم هنو امریکام.چقد دلم برات تنگ شده بود مرجان.
-منم دلم برات تنگ شده بود پسر دایی.بعدا باید بگی امریکا چجوریه
-باشه
قیافم تو هم بود اعصابم داغون بود انگا فقط من بودمو مرجانو پسره و اون دست دادنش.ولی هنو شبیه زین بود ک اعصابمو خورد تر میکرد چون زین بچه خوبیه. ب خودم گفتم الان بگیر بزنش صدا صندلی بده بی شعور
اومد طرف من پارسا:
-سلام
-سلام(:
-شما ادرینی؟؟
خندم گرف:
-شما از کجا میدونی
-شوهر عمه جواد خیلی از تو و خوانوادت تعریف کرد اقای دکتر
-هنو چن ترم تا دکتر شدنم مونده
یهو مامان سمانه صدامون کرد:
-بچه ها بیاید دیگه
رفتیم طرف ماشین ک ببینیم کجا بشینیم.بابام با ماشین ادرینا اومده بود اقا جوادم با ماشین خودش
پارسا اومد تو ماشین ما.ینی منو مرجانو ادرینا..
منو ادرینا جلو بودیم پارسا و مرجان عقب.
مخم داشت میترکید.
راه افتادم طرف خونه ک حرفا پارسا با مرجان شروع شد
-خب مرجان چندمی؟؟
-پیش دانشگامو تموم کردم منتظر جواب کنکورم
-عه چ خوب...منم اونور phdیمو گرفتم برا مهندسی
-چ خوب
با اینه جلو ور میرفتم میبردمش رو مرجان ک ببینمش اعصابم داغون بود از بس بد تکون دادم از جاش در رف.پارسا گف:
-خراب کردی ادرین.باید دوسال کارکنی پولشو بدی بابات.خخخ
قیافه مرجانو ادرینا رف تو هم.
تیکش بد رف رو مخم جوابشو دادم:
-دو سال؟؟مگه ماشین خودمه ک کلی پول اینش باشه؟؟
-مگع براتو چیه؟
-پورش باکستر
-اووو پس باید بدی ی دور باحاش بزنم.
ب خودم گفتم بهترین موقس ک گند بزنم ب هیکلش
-میدم ولی اگه اینش بیفته باید دو یه سالی کار کنیا.
ادرینا ی تو دماغی خندید منم سرمو تکون دادم.همون جا بود فمیدم ک پسره بام لج میخواد کنه
دوباره روشو کرد ب مرجان:
-مری هنو شوهر نکردی؟
-نه(:
-چ خوب
-براچی؟
جواب نداد فقط خندید
باز رفتم تو خودم ی گاز لاتی دادم ک همه چسبیدن ب صندلی یهو ادرینا دستمو گرف ی نگا برم کرد ک فمیدم ینی اروم باش حل میشه
تو داشبورد سیگار بود بعد کلی میخواسم بکشم اروم شم در اوردم روشن کردم ی کام دادم.برا ادرینا عادی بود ولی مری رف تو خودش.دیدم گوشیم زنگ خورد.
مخاطب:خانوممون.
عکس مری اومد رو صفحه.سرمو تکون دادم زیر لبی گفتم باشه.سیگارو انداختم بیرون.
و بلخره رسیدیم خونه.....
بچه ها خیلی سخته اینهمرو ی ضرب بنویسی.نامردی نکنین.میخونید سپاسم بدید