اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سری دوم رمان نفس من

#1
تا مامی ک اینو گف منم کم نیوردمو یه لبخند ژکوند زدمو گفتم میدونم عزیزم میخاستم از همه لحظات با من بودن فیض ببری یه همچین فداکاریم من بعدم فلنگو بستمو پیش ب سوی یونی اوخ اوخ ساعت اولمون هم با استاد کریمی داشتیم استاد انگل شناسی اوهوک با این قیافش باید بره خودشو شناسایی کنه والا عیر غزمیت میمونه در کلاسو وا کردم رفتم صندلی اخر بشینم اری من همیشه پیرو ارمان های امامم ک میفرمایند خواب مومن نیز عبادت است یوهاهاها سرمو گزاشتم رو دسته صندلیم ک با صدای در پریدم ای بر تو روح مردم ازار صلوات اوه اوه لامصب عجب جیگریه قدش عینه شیلنگ گازه هیکلم نگو آماشالا عضلانی بود یه پیراهنی سفیدی تنش بود ک تا استیناشو تا ارنج داده بود بالا یه اورکت قهوه ایم روش پوشیده بود تیپت از پهنا تو حلقم دلاور لهت میکنم با خاور ههه اومدم بالا فک مستطیلی ای داش پوستش ک برنزه چشاش عسلی بود ک بدجور برق میزد موهاشم داده بود بالا چند تارم رو پیشونیش افتاده بود لباشم ک (اووو بیحیا شدی نفس پسر مردمو خوردی ببند لطفن وجدان جان) اها کجا بودیم لباش بدجور لبای وسوسه انگیزی داشت ک من دیگه نگاش نکردم همه انالیزم ب پنج ثانیه نکشید ولی حال میکنم اساسی ک یارو چطو خیط میشه همه صندلیا کیپ تا کیپ پر میباشد واییی صب کن ببینم اخه چرا صندلی بغلی من باید خالی باشه هان چطووو اه اه این بوزینم ک داره اینوری میاد ایشششش بهم ک رسید گف اجازه هس منم جوابی ندادمو کله مبارکو گزاشتم رو صندلی این غزمیتم ک هنو نیمده این بوزینم هیکل ده متریشو انداخ رو صندلی ک یه تکونی خوردمو عصبی نگاش کردم ک یه نیشخندی زد غر زدم اه اه نمیزارن کپمونو بزاریماااا. _ اهم اهم. این دیگه صدای کدوم خریه کلمو اوردم بالا ک دیدم عههه این ک غزمیت خودمونه سیخ نشستم ک زرشو بزنه و بره والا میاد دو ساعت خودشو انواع خودشو توصیف میکنه برگه کوفتی حضور غیابو برداشتو یه نگاه کلی انداختو گف خب سلام عرض میکنم جلسه اولو ک خدمتتون بودیم وقت نشد باهم اشنا بشیم لیستو حضور غیابم ک ب دستم رسیده خب خانوم.... اقای.... اه اه برو بتمرگ سرجات خو نمیخام بگم اصن کیم داشتم با خودم غرغر میکردم ک صدای نحسشو شنیدم خانوم نفس رستگار دستمو اوردم بالا ک این بوزینه بغلی ما اسم بعدی بود اقای اردلان اریانمهر ک صداش اومد بله استاد
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
سری دوم رمان نفس من - meri321m - 09-09-2015، 23:49

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان