امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان قلعه حیوانات اثر جرج اوروِل (کامل)

#5
فصل چهارم

تا اواخر تابستان شرح حوادث قلعه حيوانات در نيمي از دهكده منتشر شد. همه روزه
سنوبال و ناپلئون دستهدسته كبوتران را مامور ميكردند كه به مزارع مجاور بروند و با
حيوانات آن مزارع درآميزند و داستان انقلاب را نقل كنند و به آنها آهنگ سرود
»حيوانات انگليس« را تعليم دهند.
غالب اين ايام آقاي جونز در بار ميخانه شير سرخ مينشست و براي هر كس كه
حوصله شنيدن داشت از ظلمي كه به او شده بود و اينكه يكدسته حيوان بيارزش او
را از ملكش رانده بودند شكوه ميكرد. ساير زارعين به طور اصولي همدردي ميكردند
ولي در بادي امر كمك شاياني به او نكردند. هر يك از آنان پنهاني به اين فكر بود، كه
به چه نحو ميتواند از بدبختي جونز به نفع خويش استفاده كند.
خوشبختانه ميانه مالكين مزارع مجاور دائما شكر آب بود. يكي از دو مزرعه مجاور
فاكسوود ناميده ميشد مزرعه وسيعي بود فراموش شده، كهنه، با درختهاي بيتناسب
و چراگاههاي بيمصرف و پرچينهاي خراب .
مالكش آقاي پيلكينگتن زارع سهل انگاري بود كه وقتش را به اقتضاي فصل به
ماهيگيري يا شكار ميگذراند. مزرعه ديگر كه اسمش پينجفيلد بود كوچكتر بود و
بهتر نگهداري شده بود، مالكش آقاي فردريك نامي بود. خشن و باهوش ، غالبا گرفتار
دعاوي دادگستري و به سختگيري در معاملات مشهور.
اين دو با چنان از هم متنفر بودند كه امكان توافق آنها حتي در دفاع از منافع
مشتركشان بعيد بود.
با وجود اين هر دوي آنان از انقلاب قلعه حيوانات هراسان بودند و كاملا مراقب كه
نگذارند حيوانات مزرعه خودشان چيز زيادي از آن درك كنند. در بادي امر چنين
وانمود ميكردند مطلب خندهدار است و فكر اينكه مزرعهاي را حيوانات اداره كنند
مضحك است . معتقد بودند غائله ظرف يكي دو هفته رفع خواهد شد.
شايع كردند كه در مزرعه مانر )اصرار داشتند كه مزرعه را مانر بنامند و اسم قلعه
حيوانات را نميتوانستند تحمل كنند(.
همه حيوانات به جان هم افتادند و بزودي از گرسنگي تلف ميشوند. وقتي كه مدتي
گذشت و مسلم گشت كه حيوانات از گرسنگي تلف نشدند فردريك و پيلكينگتن
لحن خود را تغيير دادند و از فساد و جنايات وحشتناك قلعه حيوانات سخن راندند.
شايع كردند كه آنجا حيوانات يكديگر را ميخورند و همديگر را با نعل داغ شكنجه
ميكنند و مادههايشان اشتراكي است . فردريك و پيلكينگتن ميكفتند اينها همه
نتيجه سرپيچي از قوانين طبيعي است .
ولي اين داستانها هيچگاه به تمام معني باور نميشد. قصه مزرعه عجيبي كه حيوانات
بشر را از آن بيرون كردهاند و خودشان آن را اداره ميكنند به صور و اشكال مبهم و
گوناگون در حال اشاعه بود، و در خلال آن سال موجي از طغيان و تمرد تمام
حولوحوش را فرا گرفت.
گاوهاي نر كه هميشه رام بودند يك مرتبه سركش شدند، گوسفندها پرچينها را
شكستند و به جان شبدرها افتادند، ماده گاوها با لگد سطلهاي شير را واژگون كردند و
اسبهاي شكاري از پرش از روي موانع سرباز زدند و سواركاران را زمين زدند.
از همه مهمتر همه جا آهنگ و حتي كلمات سرود »حيوانات انگليس« را ميدانستند.
با سرعت سرسامآوري منتشر شده بود. آدمها با اينكه وانمود ميكردند مطلب كاملا
مسخره است ،نميتوانستند خونسردي خود را حفظ كنند. ميگفتند چطور ممكن
است حتي جهارپايان حاضر شوند چنين آواز بيارزشي را بخوانند.
هر حيواني را كه حين خواندن سرود دستگير ميكردند در محل به چوب ميبستند
معذلك آواز قطع نميشد. ترقهها روي پرچينها آن را با سوت مينواختند و كبوترها
روي درختهاي نارون آن را بغبغو ميكردند.
آهنگ در صداي چكش آهنگري و طنين زنگ كليسا نيز نفوذ كرده بود و وقتي آدمها
آن را ميشنيدند برخود ميلرزيدند زيرا آينده شوم خود را در آن ميديدند.
يكي از روزهاي اوايل اكتبر وقتي كه غله درو و انباشته شده بود و حتي مقداري از آن
خرمنكوبي هم شده بود دستهاي از كبوتران ميان هوا چرخي زدند و با هيجان فرود
آمدند. جونز و كليه آدمهايش به علاوه شش تن از مزرعه فاكسوود و پينجفيلد از
دروازه پنجكلونه وارد شده بودند و از راه ارابهرو به سوي مزرعه ميآمدند و همه غير از
جونز كه پيشاپيش ميآمد و تفنگي در دست داشت ، چماق و چوب داشتند. مسلم
بود كه به منظور تسخير مجدد قلعه ميآيند.
از مدتها پيش انتظار اين امر ميرفت و تمام احتياط لازم به عمل آمده بود. سنوبال كه
جنگهاي ژولسزار را از روي يك نسخه قديمي كه در خانه يافته بود مطالعه كرده بود
مسئول عمليات دفاعي بود و فورا دستورات لازم را صادر كرد و ظرف دو دقيقه هر
حيواني سرپست خود حاضر بود.
به مجردي كه آدمها به مزرعه نزديك شدند سنوبال اولين حمله راآغاز كرد. كبوترها
كه كل تعدادشان بالغ بر سيوپنج بود پروازكنان در هوا روي سر مردم فضله
انداختند، و هنگامي كه آدمها سرگرم رفع اين گرفتاري بودند اردكها كه پشت پرچين
مخفي بودند حمله كردند و ماهيچههاي پاي آنان را به شدت منقار زدند. اين قسمت
در واقع فقط مانور كوچكي بود و صرفا به منظور ايجاد بينظمي مختصري طرح شده
بود و آدمها به سهولت غازها را به وسيله چوب راندند. سپس سنوبال به حمله دوم
پرداخت.
موريل و بنجامين و همه گوسفندان در حاليكه سنوبال پيشاپيش آنان بود به جلو
حملهور شدند. و از هر سو آدمها را شاخ و لگد ميزدند . بنجامين پشتش را كرده بود
و با سمهاي كوچكش جفتكپراني ميكرد. اين بار نيز قدرت آدمها با كفشهاي ميخدار
و چوب دستي بيش از تحمل حيوانات بود. همه با نعرهاي كه سنوبال كشيد و به منزله
علامت عقبنشيني بود برگشتند و از راهرو به حياط گريختند.
آدمها فرياد پيروزي كشيدند. دشمنان را همان طور كه انتظار داشتند در حال فرار
ديدند و با بينظمي به تعقيب آنان پرداختند. اين همان بود كه سنوبال ميخواست .به
محض اينكه همه آنها به ميان حياط رسيدند سه اسب ، سه ماده گاو و بقيه خوكها كه
در گاوداني كمين كرده بودند ناگهان از پشت آنها سر درآوردند و راه را بر آدمها
بستند. سنوبال علامت حمله داد خودش مستقيم به طرف جونز حمله برد. جونز او را
ديد و تفنگش را آتش كرد، ساچمه پشت سنوبال را خراش داد و گوسفندي كشته
شد. سنوبال بدون لحظهاي درنگ هيكل صدكيلويي خود راروي پاي جونز انداخت.
جونز روي پهن نقش شد و تفنگ از دستش به سويي پريد. از اين وحشتناكتر منظره
باكسر بود كه روي دو پاي عقب برخاسته بود و با سم بزرگ نعلدارش بر سرو روي
آدمها ميزد.
اولين ضربهاش به جمجمه شاگرد مهتري گرفت كه چون مرده روي گل افتاد. با ديدن
اين منظره چند نفر چوبها را انداختند و در مقام فرار برآمدند. وحشت همه را گرفته
بود و حيوانات آنها را گرداگرد حياط ميراندند. آدمها شاخ و لگد ميخوردند، گزيده و
لگدكوب ميشدند، و در سراسر مزرعه حيواني نبود كه به شيوه خاص خود از آنها
انتقامي نگيرد. حتي گربه غفلتا از روي بام بر شانه گاوچراني جست و چنگالش را در
گردن او فرو برد و نعره گاوچران را بلند كرد. به مجردي كه مفري پيدا شد آدمها
گويي از خدا خواستند و بيرون دويدند و به طرف جاده اصلي فرار كردند. بدين طريق
پنج دقيقه بيشتر از هجومشان نگذشته بود كه از راهي كه آمده بودند مفتضحانه عقب
نشستند، در حاليكه اردكها صداكنان دنبالشان ميكردند و ماهيچههاي پاهايشان را
نوك ميزدند.
همه آدمها رفتند جز يكي. پشت حياط باكسر تلاش ميكرد با سمش شاگرد مهتر را
كه با صورت تو گل افتاده بود برگرداند ولي پسر تكان نميخورد. باكسر با تاثر گفت:
»مرده است ،من نميخواستم اين كار را بكنم به كلي از ياد برده بودم كه نعل آهنين
دارم .كي باور ميكند كه من در اين كار تعمدي نداشتهام؟ «
سنوبال كه هنوز از جراحتش خون ميچكيد نعره زد »عاطفه و دلسوزي لازم نيست
رفيق! جنگ، جنگ است. فقط آدممرده ، آدم خوب است.«
باكسر در حاليكه اشك در چشمانش حلقه زده بود تكرار كرد»من نميخواهم جان
هيچ كس حتي جان آدم را بگيرم.«
يكي از حيوانات با تعجب گفت »پس مالي كجاست؟ «
در واقع اثري از مالي نبود، براي يك لحظه وحشت زيادي ايجاد شد، ترس اين ميرفت
كه نكند آدمها به طريقي به او آسيب رسانده باشند يا حتي او را با خود برده باشند.
مالي را بالاخره در آخورش در حاليكه سر را زير يونجهها مخفي كرده بود پيدا
كردند.از همان لحظه شليك تفنگ فرار كرده بود. وقتي حيوانات پس از يافتن مالي
برگشتند ديدند كه شاگرد مهتر كه در واقع بيهوش شده بود حالش به جا آمده و به
چاكزده است.
حيوانات با هيجان بسيار دوباره گرد هم جمع شدند. هر يك با اوج صداي خويش
داستان هنرنمايي خود را در جنگ شرح ميداد.بدون مقدمه جشني به خاطر فتح و
پيروزي بر پا شد.
پرچم بالا رفت و سرود »حيوانات انگليس « چندين بار خوانده شد.بعد هم از گوسفند
شهيد تشييع مجللي به عمل آمد و بوته خاري بر مزارش غرس شد.
سنوبال كنار قبر نطق كوتاهي ايراد كرد و به لزوم آمادگي همه حيوانات و در صورت
ضرورت به جانفشاني در راه قلعه حيوانات تاكيد كرد.
حيوانات به اتفاق آرا تصميم گرفتند كه نشاني نظامي به اسم نشان " شجاعت حيواني
درجه يك " داشته باشند و آن را در همان وقت و همان جا به سنوبال و باكسر اعطا
كردند. مدال برنجي بود و در واقع از يراق اسبها در يراقخانه به دست آمده بود. قرار
شد مدال يكشنبهها و روزهاي تعطيل به سينه نصب شود.
نشان "شجاعت حيواني درجهدو"يي هم تهيه شد و به گوسفند شهيد اعطا گشت . در
اطراف اسم جنگ بحث زيادي شد و بالاخره آن را جنگ گاوداني ناميدند، چون يورش
از گاوداني شروع شد.
تفنگ جونز را كه روي گل مانده بود با فشنگهايي كه ميدانستند در مزرعه به جا
مانده است به مثابه مهمات در پاي چوب پرچم گذاشتند و قرار شد تفنگ را سالي
دوبار شليك كنند يك مرتبه در دوازدهم اكتبر سالگرد جنگ گاوداني و يك مرتبه در
نيمه تابستان سالروز انقلاب.
رمان قلعه حیوانات اثر جرج اوروِل (کامل)
The music feels better
رمان قلعه حیوانات اثر جرج اوروِل (کامل)












پاسخ
 سپاس شده توسط eɴιɢмαтιc ، Aiden Pearce ، oprah vinfrey ، eNorto ، Hitchcock ، Spell †


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان قلعه حیوانات اثر جرج اوروِل (آپدیت میشه) - saeedrajabzade - 14-08-2015، 15:29

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان