20-07-2015، 8:48
دختر خانم چادری که جلوی موهایش را مثل یک تاج خروس بیرون می آورد واقعا فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که صدای قهقهه اش تا ده تا خانه آن طرف تر می رود فاجعه است !
دختر خانم چادری که تمام اقوام و خویشانش برایش محرم محسوب می شوند فاجعه است !
دختر خانم چادری که با صورت آرایش کرده از خانه بیرون می رود، واقعاً فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که توی عروسی ها می رقصه واقعاً فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که حاضره شب عروسیش لباس نیمه عریان بپوشه، فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که توی دانشگاه با پسرای همکلاسی اش بگو و بخند داره، فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که حیا نمی کند که توی تاکسی کنار یک پسره، واقعاً فاجعه است!
اینها فاجعه اند
اما
دختر خانم چادری که وقتی یک دختر بدحجاب را می بیند و از او روی می گرداند نه تنها فاجعه است، بلکه یک بحران شدید و خطرناک است !!
به راستی ما چادری ها تا حالا چه قدر توانستیم روی بدحجاب ها اثر مثبت بگذاریم و نه تنها دید آنها را به پوشش عوض کنیم، بلکه آنها را به چادر متمایل کنیم؟
اگر کسی از ما بتواند یک دختر بدحجاب را باحجاب کند به معنای واقعی یک جهاد کرده است.
آیا تنها خود محجبه باشیم کافی است و دیگر تکلیفی نداریم ؟؟؟!!!
به راستـــی چه بایــــــد کـــــــــــرد؟؟
ه باید رعایت کنند:
کاتی که خانم های محجبه باید رعایت کنند:
1_ در عین «سادگی» شیک پوش باشند
2_ تمیز باشند «مخصوصا پایین چادر که معمولا خاکی است»
3_ چهره ی گشاده داشته باشند«تا انگ بد اخلاقی به آن ها نزنند»
4_ به میزان متعادل در مجامع عمومی شرکت کنند«تا آن ها را گوشه گیر نپندارند.»
5_ در انجام فعالیت های مختلف حضوری فعال داشته باشند«به خصوص در پذیرایی مجالس زنانه»
6_ با خانم ها بسیار خوش مشرب باشند«به خصوص با کودکان»
7_ ابهت خود را در حضور آقایان حفظ کنند.
این ها حقایقی هستند که باعث جذب سایرین به دین عزیز اسلام میشود
تو تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده اش توی اتوبوس نشسته بودم.
یه دختر کوچولوی 8-9 ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس.
دختر کوچولو روسری اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد میزد با افسوس گفت
(توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس...تو گرمت نمیشه بچه؟)
همون لحظه اتوبوس ایستاد و باید پیاده میشدیم.
دختر کوچولو گره ی روسری اش رو سفت تر کرد و محکم و با اقتدار گفت:
(چرا گرممه... ولی آتیش جهنم از تابستون امسال خیلی خیلی گرم تره...)
دختر کوچولو پیاده شد و اون خانم بدحجاب سخت به فکر فرو رفت..
مــــادرم به من آموختــ : چــــاבر سر ڪردטּ بلـــدی نمی خواهد عشـــق مـی خواهـב ،
پس بگذار به چاבرت پیلــﮧ ڪنندمـدام به پروانـﮧشـבنت می ارزב ...