15-03-2015، 17:52
دیگه کل کاراشم میدونستم و با اینکه پذیرفتنش سخت بود اما باهاش کنار اومدم...هزار جور گند کاری داشت ولی هرطور شده بود منو از اون کارا دور نگه میداشت..تو اون مدتی که باهم بودیم از گل کمتر بهم نمیگفت..اجازه نمیداد بد لباس بپوشم..حتی با خودشم که بودم...وقتی گل میکشید چند بار به شوخی بهش گفتم منم میخوام که چنان اخمی تحویلم میداد که حرفمو میخوردم..هزار جور پارتی میرفت اما به من میگفت جای تو اونجاها نیس..میگفت تو پاکی نمیخوام قاطی کارای من بشی..بهش میگفتم کاراتو بذار کنار میگفت چشــــــــم خانومم سعی میکنم...سینا:هیمممم چه آهنگی بذارم بریم فضا؟! با اخم نازی بهش نگاه کردم و گفتم:سینا؟ بیشعور مگه نگفتی دیگه دور فضا مضا رو خط میکشی؟!با خنده گفت :من فضا رو فقط با تو دوس دارم.. ایندفعه دیگه اخمم جدی شد و اونم دستشو به نشونه تسلیم بالا اورد...داشتیم راهمونو میرفتیم که یهو پاشو زد رو ترمز..و گفت: اوه اوه... فیلم داریم.. و با طرز مرموزی به رو به روش که یه ماشین سیاه شاسی بلند بود و یه پسره پشت فرمون بود خیره شده بود..حس کردم الان باید بترسم..._سینا؟چیزی شده؟اون کیه؟ _وقتی واسه جواب دادن به همه سوالات نیس خانومی.فقط تو ماشین بمون نیا بیرون چشماتم ببند بازی کثیفیه..بعد هم بدون اینکه فرصت حرف زدن بهم بده از ماشین پرید بیرون...اون پسره هم پیاده شد..همونطور که سینا میرفت به سمتش دستشو کرد تو جیب پشت شلوارش و ... ساینااا اون چیههه؟!اون چیه؟اون چیه؟ لعنتی تو که داری میبینی چاقو ه..سینا نه .سینا نه.سینا نه..ایندفعه داد زدم: سینا نهههههههه...سریع از ماشین پیاده شدم ولی قبل از اینکه من بهشون برسم درگیر شدن..خــــــــــون...داد زدم:سینا نههه سینا من از خون میترسم سینااا توروخدا...به هق هق افتاده بودم..