امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان دختر پولدار پسر خودخواه (زود براتون میزارم

#2
بعد از ناهار خوابیدم تا ساعت 6 !! واسه خودمم اینهمه خوابیدنم جای تعجب داشت ، بعدش زنگ زدم خونه و با مامان و بابا حرف زدم ! انگلیس چون تقریبا سه ساعت از ما عقب ترن هر دوشون خونه بودن ، بعد از حرف زدن با بابا و برطرف کردن نگرانی های مامان واسه مراقبت کردن از خودم ، رفتم سراغ لپ تاپم و با برنامه ای که تازه نوشته بودمش سر و کله میزدم !! نمیدونم گفتم یا نه ولی رشته ی من مهندسی کامپیتره و شرکتمون هم توی کار کامپیوتره !

در هر حال همونجور که باهاش سروکله میزدم یک لحظه صفحه ی مانیتورم یا همون اسکرین خاموش و روشن شد ، بعدشم صفحه ی مای کامپیوترو نشون داد که هی بازو بسته میشد همون لحظه فهمیدم قضیه چیه و قبل از اینکه طرف بتونه کاری بکنه جلوشو گرفتم و به کامپیوتر خودش حمله کردم ! احمق حداقل کارای اولیشو نکرد که نفوذ من به کامپیوترش اینقدر راحت نباشه ! همون لحظه گوشیم زنگ زد ، بدون اینکه به شماره نگاه کنم گوشیو برداشتم ، که صدای جیغ یه دختر گوشی رو ترکوند : واییی چیز خوردم بابا !! غلط کردم ! اصن تو هکر تو آخرش من غلط کردم !!
[font]
[/font]
همونطور که میخندیدم گفتم : آخه دیوونه کی تونسته به کامپیوتر من نفوذ کنه که تو دومیش باشی ؟؟ مخصوصا تویی که فرق اینترنت و مای کامپیوترو نمیدونی !!؟؟
[font]
[/font]
اونم خندید و گفت : میخواستم اذیتت کنم بابا ! هنوزم غیر قابل نفوذ ! بمیری تو !! در ضمن من فرقشونو میدونم !! 
[font]
[/font]
اون همینجور غر میزد منم میخندیدم !!
[font]
[/font]
هستی بود ! دوست دوران بچگی و نوجوانیم بعد از اینکه رفتم انگلیس رابطمون کم شد تا اینکه اومدم ایران و حرف زدنامون بیشتر شده بود و توی فرودگاه هم اون اومده بود دنبالم ! رشته ی اونم کامپیوتر بود فقط فرقش این بود که اصلا درس نمیخوند و با استفاده از پول باباش رفته بود دانشگاه آزاد اونم بزور !!
[font]
[/font]
هستی : آتریناا ؟؟
[font]
[/font]
+ چیه ؟
[font]
[/font]
+ آتی ؟؟
[font]
[/font]
+صدبار نگفتم اسممو درست بگو ؟؟
[font]
[/font]
+خب بابا ساری !!
[font]
[/font]
+اوهوو خارجـــی !
[font]
[/font]
+کوفت ! لیاقت نداری باهات درست بحرفم ! حالا آترینا ؟؟
[font]
[/font]
+ بنال دیگه !!!
[font]
[/font]
+ ای بمیری تو لیاقت عشق منو نداری ! حیف من که اینهمه واسه تو شستمو و همه ی پوست دستم رفت !!
[font]
[/font]
+ تو نمیخوای چرت و پرت گفتنتو تموم کنی ؟؟ کار دارم من ! مثه تو نیستم که ! قبل از حمله ی مفتضحانه ی تو داشتم کار میکردم !!
[font]
[/font]
+ خب حالا ! کم بکوب تو سرم !! یه چیزی خوردم دیگه !!
[font]
[/font]
+ حالا چیکارم داشتی ؟؟؟
[font]
[/font]
+ یادم رفت اینقدر حرف زدی دیگه !! آهاا ! پاشو آماده شو بریم بیرون !
[font]
[/font]
+ بیرون کجاست ؟
[font]
[/font]
+ نازلی پارتی گرفته !!
[font]
[/font]
+ نازلی کیه؟ همون گند دماغه ؟؟ که فکر میکنه خیلی باحاله ؟؟
[font]
[/font]
+ آره همون ! حالا ما که با اون کاری نداریم ! بیا بریم یه عالمه پسر خوشگل دعوت کرده !
[font]
[/font]
+ گمشو توام ! خودتو کشتی واسه این پسرا !!
[font]
[/font]
+ حالا کاری با پسراش نداریم ! بریم بچه ها هستن!
[font]
[/font]
+ بچه ها کین؟
[font]
[/font]
+ بچه های دبیرستان دیگه !
[font]
[/font]
+ من که یادم نیست !
[font]
[/font]
+به درک ! نیم ساعت دیگه آماده باش میام دنبالت !
[font]
[/font]
+ حیف که حوصلم سر رفته هاا !! چرا تو بیای حالا ؟ من میام !!
[font]
[/font]
+ آره !! میخوای با اون ماشینت راه بیوفتی توی خیابونا ؟؟ خفتت میکنن ! اینجا ایران است !!
[font]
[/font]
خندیدم و گفتم : خب بابا ! ماشین تو اسب زورو !
[font]
[/font]
+ خب پس نیم ساعت دیگه آماده باش ! لباست اسپرت باشه ! فعلا بابای
[font]
[/font]
بعدم دیگه منتظر خدافظی من نموند و قطع کرد !!
[font]
[/font]
حالا کی حال پارتی داره ؟؟ منم خلم قبول کردماا !!
[font]
[/font]
زنگ بزنم بگم نمیرم ؟؟ بیخیال ! ناراحت میشه !
[font]
[/font]
چی بپوشم ؟
[font]
[/font]
راه افتادم سمت کمدم ...
[font]

    هستی گفت که لباس اسپرت بپوشم ! خدارو شکر از این مجلسی ها نبود اصلا دیگه حوصلشو نداشتم ! تصمیم گرفتم که شلوار لی بپوشم با یه پیرهن دکولته مشکی ! شلوار لی تنگی بود و یه کمربند سفید و مشکی میخورد ، پیرهن دکولته هم کوتاه و چسبون بود ، یک کت سفید کوتاه هم که با کمربند شلوارم ست بود رو برداشتم تا اگر پسرای اونجا از اون هیزا بودن بپوشم !
بااینکه شش هفت سال خارج زندگی کردم ولی هیچوقت جو گیر نشدم و خودمو خیلی باز نشون ندادم ! دختر مومنی نبودم ولی اعتقادات خودمو داشتم !
حجاب جزو ملاک های مهمم نبود ولی وقتی میدیدم کسی داره فکرای دیگه ای میکنه باخودش ترجیح میدادم کمی پوشیده باشم !
کتم رو گذاشتم توی کیفم و یه مانتوی کوتاه از اون جلو باز ها برداشتم و انداختم روی تخت بعدم رفتم سراغ آرایش کردن ! زیاد آرایش نمیکردم مگر اینکه قرار بود چی بشه که بخوام زیاد آرایش کنم ، چون آرایش خیلی روی قیافم تاثیر میگذاشت و از این رو به اون رو تبدیل میشدم واسه همینم تصمیم گرفتم زیاد آرایش نکنم ، صورت گردی داشتم و چشمای درشت قهوه ای روشن ، بینی مناسب با صورتم و لبای متوسط ! نمیگم اسطوره ی زیبایی بودم ولی صورت قشنگی داشتم و مخصوصا با آرایش هم خیلی خوب میشد !
با رژگونه ، گونه ها مو برجسته تر کردم و یه کمی مداد چشم و ریمل که خیلی چشمام رو قشنگ تر میکرد ، چون هم چشمای درشت و کشیده ای داشتم خیلی بهش میومد ، در آخرم یه رژلب قرمز و برق لب که لبام رو بهتر و قشنگ تر به چشم میاورد .
به 20 مین نکشیده بود که آماده شدم و با پوشیدن مانتوم و یه شال سفید مشکی رفتم پایین ، چند تا کفش بیشتر با خودم نیاورده بودم ، باید حتما میرفتم خرید ، چون تنها اومده بودم ایران نمیخواستم چمدونم زیاد سنگین باشه همینم باعث شد که وسایل زیادی رو نیارم با خودم ! از بین کفش های معدودی که داشتم یکدونه مشکی رو سوا کردم با پاشنه ی 7 سانتی لژ دار و بندی ، موهام رو هم خیلی ساده بالای سرم جمع کرده بودم ! هیچوقت مشکل زیادی با موهام نداشتم،چون خودش حالت فر داشت، فر درشت ! واسه همین همیشه در عین سادگی خیلی قشنگ بود .
داد زدم ، نسرین خانوم من میرم بیرون شب ممکنه دیر بیام !
مریم خانوم اومد و گفت : نسرین حمومه ! شما کجا میرید که قراره دیر بیاید ؟
جــــــــــــــــــان ؟؟؟
همینم مونده بود به این جواب پس بدم !! همون که از اول ازش خوشم نیومده بود ! فوضول !
منم نه گذاشتم نه برداشتم و گفتم : علتی نمیبینم برای کسی توضیح بدم . 
بعدم از در رفتم بیرون و همون موقع هم هستی به گوشیم میس انداخت که یعنی دم دره !
همونطور که سمت در میرفتم یادم افتاد باغچه رو آب ندادم ! ای بابا !
بیخیال بعد از برگشتن آب میدم !
درو که باز کردم هستی رو دیدم که با هیوندا کارولای نقره ایش اومده بود دم در ، یه بوق زد و خندید منم با لبخند رفتم سوار ماشینش شدم ...

[/font]
هنوز کامل سوار ماشین نشدم که هستی شروع کرد : عوضی با این تیپی که تو درست کردی کی مارو نگاه میکنه ؟؟
[font]

[/font]
خیلی نامردی ! اصن پیاده شو !!
[font]

[/font]
میدونستم شوخی میکنه منم با شوخی دستگیره رو گرفتم تا بازش کنم که درو از سمت خودش قفل کرد و گفت : چه زودم بهش بر میخوره ! ولی جدا باید به فکر باشیا !!
[font]

[/font]
+ به فکر چی ؟
[font]

[/font]
+ شوور دیگه !! (به جای شوهر گفت شوور )
[font]

[/font]
+ گمشو بابا ! آخه دیوونه ام مگه !
[font]

[/font]
+ اونو که هستی ولی داری پیر میشیا !
[font]

[/font]
+ آره ! 23 سال خیلیه ! پس تو هم پیر دختری !
[font]

[/font]
+نخیرم من بعضیا رو تو آب نمک خوابوندم !
[font]

[/font]
بعدم ماشینو روشن کرد و راه افتاد !
[font]

[/font]
+ بیچاره اون بعضیا !!
[font]

[/font]
یه نگاه بهم کرد و گفت : از خداشونم باشه !!
[font]

[/font]
بعدم دوتایی خندیدیم .
[font]

[/font]
هستی دختر قشنگی بود ، صورت کشیده با موهای خرمایی و چشمای عسلی ، خوش هیکلم بود !
[font]

[/font]
+ هستی به نظرت کارای دانشگاهو چیکار کنم ؟
[font]

[/font]
+ یعنی چی ؟ کی میخوای برگردی ؟ هنوزکه ترمتون شروع نشده !
[font]

[/font]
+ میدونم ، ولی اگه کارای شرکت طول بکشه باید انتقالی بگیرم شایدم مجازی خوندم !
[font]

[/font]
هستی چند بار سرشو تکون داد  یهو برگشت و با یه لحن ناراحتی گفت : نمیشه بمونی ؟!
[font]

[/font]
+ شایدم چند سال موندم اما نصف زندگیم اونوره ! فکر نکنم !
[font]

[/font]
+ همینم که امیدی هست بسه ...
[font]

[/font]
دلم براش سوخت ، بعد از رفتن من خیلی تنها شده بود ! منم همینطور ! شخصیت جفتمون طوری بود که با کسی گرم نمیگرفتیم ولی اگه میگرفتیم دیگه خر بیارو باقالی بار کن ...
[font]

[/font]
+ حالا این مهمونی کوفتی کجاست ؟
[font]

[/font]
+ ظفر
[font]

[/font]
+پس نزدیکه !
[font]

[/font]
+آره بابا !
[font]

[/font]
یه پنج دیقه تو راه بودیم تا هستی جلوی یه خونه ی ویلایی پارک کرد و از ماشین پیاده شدیم ، بعدهم زنگ درو زد و رفتیم داخل !
[font]

[/font]
همین که رفتیم تو یه عالمه دختر سمتمون اومدن ، قیافه های بعضیا برام آشنا بود ولی دقیق اسمارو یادم نبود !
[font]

[/font]
خلاصه با اکثرشون سلام علیک کردیم ، که شروع کردن تیکه انداختن ..
[font]

[/font]
+ آترینا رفتی اونور مارو یادت رفت نامرد ؟(یکی نبود بگه هنوزم یادم نیستتون )
[font]

[/font]
+آترینا دست ماهم بگیر ببر پیش خودت
[font]

[/font]
که هستی دستموکشید و رفتیم سمت رختکن !
[font]

[/font]
+ هستی من اینارو نمیشناسم ! چیکار کنم ؟؟
[font]

[/font]
+ وایی آتریناا !!من از دستت چیکار کنم !؟؟
[font]

[/font]
+خب بابا ! تو زورو ! میدونی که من همه رو یادم نمیمونه !!
[font]

[/font]
+ حالا لباستو عوض کن ! بیخیال اسماشون همینجوری باهاشون بحرف بهشون بگو عزیزم !!
[font]

[/font]
زدم زیره خنده و گفتم : دیگه چی !!
[font]

[/font]
اونم خندید و چیزی نگفت !
[font]

[/font]
بعد از تعویض لباسا رفتم پایین ! کتم رو نپوشیدم اگه دیدم محیط بده میپوشیدم !
[font]

[/font]
همینطوری دخترا میومدن سلام و علیک میکردن و منم با لبخند جوابشون میدادم !
[font]

[/font]
بعد از یکی دو ساعت که همینطوری حرف میزدیم و بعضیا هم میرقصیدن برای شام صدامون زدن !
[font]

[/font]
جالب اینجا بود که هیچ بزرگتری توی مراسم نبود و همه سنا بین 20 تا 25 بود ! برای شام خیلی چیزا سرو کرده بودن منم چند تا تیکه سوسیس و سالاد اولیه برداشتم ،زیاد گرسنم نبود !
[font]

[/font]
بعدم نشستم روی صندلی و منتظر هستی شدم ،که یک دختر چشم بادومی اومد روی صندلی که مثلا جای هستی بود نشست و گفت : آترینا ، میدونم که هیچکسو یادت نبود قیافت داد میزد ، ولی نگو که منم یادت رفته بود که خیلی ناراحت میشم ؟؟
[font]

[/font]
هــی وای من !! حالا من چیکار کنم ؟؟ که یکدفعه یه صدای پسر اومد و در گوشم آروم گفت : الناز
[font]

[/font]
این دختره که فکر کنم اسمش الناز بود متوجه اون پسره نشد چون داشت زمینو نگاه میکرد ، منم برگشتم دیدم یه پسر پشتم وایساده و به اپن تکیه داده در حالی که هم لباش هم چشاش میخندن !!
[font]

[/font]
منم دیدم جواب ندم زشته برگشتم به دختره گفتم : الناز تویی؟
[font]

[/font]
اونم سرشو آورد بالا و با یه نیش تا بناگوش باز شده گقت : خوش حالم که یادت نرفته بود !
[font]

[/font]
ای خدا !! حالا من جواب اینو چی بدم ؟؟ به یک لبخند اتکا کردم و نازلی النازو صدا کرد تا بره پیشش و منم خواستم برگردم سمت پسره تا ازش تشکر کنم که خودش پررو پررو اومد روی صندلی کنارم نشست و گفت : خوب نیست آدم دوستاشو یادش بره ! اینبار من گفتم سری بعد کی میخواد بگه؟؟
[font]

[/font]
+ باید جواب پس بدم ؟ ولی بازم مرسی از کمکتون !
[font]

[/font]
+ خواهش میکنم ولی در کل یک نصیحت پدرانه بود !
[font]

[/font]
+ متشکرم بابا !
[font]

[/font]
+چشماشو بهم دوختو در حالی که میخندید گفت : خواهش میکنم دخترم !!
[font]

[/font]
وایــی چقدر این پسر پررو بود !!
[font]

[/font]
دستشو آورد جلو و گفت : سلام من برسامم ...

یه نگاه به دستش کردم بعدم یه نگاه به خودش ،دیدم خیلی بی ادبیه که دست ندم خیلی تند سریع دست دادم و گفتم : آترینا هستم .
یه نگاه بهم کردو با خنده گفت : میدونم
تعجب کردم ! آخه از کجا میخواست منو بشناسه ؟ شاید از بچه ها شنیده بود : میشه بپرسم از کجا ؟


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://axgig.com/images/14945399123812471664.jpg
پاسخ
 سپاس شده توسط n@jmeh ، Berserk ، saba 3 ، αƒsỠỠή ، ستایش*** ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، -Demoniac- ، فاطمه234 ، آرمان کريمي 88


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان دختر پولدار پسر خودخواه (زود براتون میزارم - ♥ساراطلا♥ - 05-01-2015، 12:55

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان