12-10-2014، 15:06
زندهیاد مختار علیزاده معتقد بود حقیقتی که شهید مطهری و علامه طباطبایی بیان میکنند حقیقت به معنای فلسفی است، بنابراین با آنچه علی(ع) درباره حقیقت میدیده و آن را پردهدری عالم سرّ الهی میداند، متفاوت است.
به گزارش جهان به نقل از فارس، مختار علیزاده دیپلم خود را از دارالفنون گرفت و از دانشگاه تهران در رشته فلسفه فارغالتحصیل شد. وی برای ادامه تحصیل به ایتالیا و سپس به قاهره سفر کرد و تحصیلات خود را در مقطع دکتری در دانشگاه عین الشمس نیمه کاره رها کرد و به ایران بازگشت. علیزاده سالها در دانشگاههای مختلف به تدریس حکمت هنر اسلامی پرداخت. او از شاگردان سیداحمد فردید محسوب میشود. علیزاده سحرگاه روز ۱۳ شهریور امسال دار فانی را وداع گفت. وی در سمتهای معاون پژوهشی اسبق کتابخانه ملی، فرهنگستان هنر و قائم مقام معاونت پژوهشی دانشگاه تهران فعالیت کرده بود.
آنچه در ادامه میآید، متن چهارمین جلسه درسگفتار زندهیاد مختار علیزاده در مؤسسه فرهنگیهنری روزگار نو است که به همت خبرگزاری فارس مکتوب شده و برای نخستین بار در فضای مجازی منتشر میشود.
حقیقت به اعتقاد فیلسوفان چیست؟ حقیقتی که امیرالمؤمنین (ع) و رسول خدا (ص) فرمودند، چیست؟ بین آنچه مولا علی (ع) درباره حقیقت گفته با آنچه یونانیان باستان گفتند، مشابهاتی وجود دارد، البته یونانیان پیش از افلاطون و ارسطو.
بنابراین حقیقتی که یونانیان به ویژه هایدگر در دوره جدید بیان کرده نه آن چیزی که در تاریخ از سقراط و افلاطون و ارسطو آمده، با گفتههای اهل بیت (ع) مشابهت دارد.
همه فلاسفه و متفکران مایل به فلسفه، حقیقت را به معنای مطابقت میگیرند اما حقیقت در حکمت غیر از آن چیزی است که در فلسفه از آن مراد میشود. حقیقت تجلی ظهور به یک معنا است اما این امر بیشتر مدنظر مولا امیرالمؤمنین (ع) است.
ملا عبدالله زنوزی فرد بزرگی بود که در زمان خود خط و مشی ملاصدرا را دنبال میکرد و در کتابی حقیقت را بسیار شیوا و جدی بیان کرد خیلی افراد چون علامه مجلسی و مرحوم فردید هم همینطور حقیقت را تفسیر کردند البته بازهم به تفسیر و تعبیر خودشان.
به تعبیر متافیزیک یا فلسفی، اگر حقیقت را از افلاطون یا مرحوم علامه طباطبایی ببینیم همه یک چیز میگویند، مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم شهید مطهری افراد بزرگی بودند اینها حقیقت را به معنای فلسفی لفظ بیان میکنند اما این امر با حقیقت علی (ع) متفاوت است. کسی که حقیقت را کشف و ظهور میبیند نظیر علامه طباطبایی نسبت به اشیاء حکم نمیکند در همین دوره افرادی که حقیقت را میخواهند بیان کنند اکثرا متمایل به عقل و فلسفه هستند، نظیر افلاطون، ارسطو و سقراط در طول تاریخ ، ملاصدرا، ابن رشد و فارابی.
یک نکته این است که نباید بین صدق و حق مشابهت بگذاریم، حق وصف چیز یا امر حقیقی است اما صدق عبارت است از چیزی که یک فرد حق گفته باشد.
فلاسفه قائل به مطابقت شی خارج با فکر انسان است و بالعکس که آن شی معلوم بر اهل فلسفه است. حقیقت فلسفی در هر جایی همین است و غیر از این نیست اگر ما حقیقت را نمیدانیم امر دیگری است وگرنه اصل همان است که وجود دارد یعنی همان مطابقت.
بحث حکمت علی(ع) بر مسائل فلسفی متفاوت است. روزی علی (ع) بر شتر نشسته بود و کمیل را بر عقب خود سوار کرده بود، در آن اثنا کمیل از ایشان درباره حقیقت پرسید اما حضرت امیر چند بار طفره رفتند و آخر کمیل گفتند که آیا من محرم اسرار شما نیستم؟ امام هم پاسخ داد: «الْحَقِیقَةُ کَشْفُ سُبُحَاتِ الْجَلاَلِ مِنْ غَیْرِ إشَارَةٍ.» (حقیقت، انکشاف و بروز انوار و تقدیسات دلائل عظمت جلال خداوند بدون هیچگونه اشارتی است)، اینجا سبحات معانی مختلفی چون کنار رفتن پردههای جلالیه دارد و بازهم توضیح میدهد که باید پردهدری برای فهم واقعیت کنی اما باز هم امیر میگویند که من به تو چه بگویم که تو از این پردهدری عالم سحر بی اطلاعی؟ پرده اینجا حجاب است.
حافظ شیرازی میفرماید:
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چهها میبینم؟
به گزارش جهان به نقل از فارس، مختار علیزاده دیپلم خود را از دارالفنون گرفت و از دانشگاه تهران در رشته فلسفه فارغالتحصیل شد. وی برای ادامه تحصیل به ایتالیا و سپس به قاهره سفر کرد و تحصیلات خود را در مقطع دکتری در دانشگاه عین الشمس نیمه کاره رها کرد و به ایران بازگشت. علیزاده سالها در دانشگاههای مختلف به تدریس حکمت هنر اسلامی پرداخت. او از شاگردان سیداحمد فردید محسوب میشود. علیزاده سحرگاه روز ۱۳ شهریور امسال دار فانی را وداع گفت. وی در سمتهای معاون پژوهشی اسبق کتابخانه ملی، فرهنگستان هنر و قائم مقام معاونت پژوهشی دانشگاه تهران فعالیت کرده بود.
آنچه در ادامه میآید، متن چهارمین جلسه درسگفتار زندهیاد مختار علیزاده در مؤسسه فرهنگیهنری روزگار نو است که به همت خبرگزاری فارس مکتوب شده و برای نخستین بار در فضای مجازی منتشر میشود.
حقیقت به اعتقاد فیلسوفان چیست؟ حقیقتی که امیرالمؤمنین (ع) و رسول خدا (ص) فرمودند، چیست؟ بین آنچه مولا علی (ع) درباره حقیقت گفته با آنچه یونانیان باستان گفتند، مشابهاتی وجود دارد، البته یونانیان پیش از افلاطون و ارسطو.
بنابراین حقیقتی که یونانیان به ویژه هایدگر در دوره جدید بیان کرده نه آن چیزی که در تاریخ از سقراط و افلاطون و ارسطو آمده، با گفتههای اهل بیت (ع) مشابهت دارد.
همه فلاسفه و متفکران مایل به فلسفه، حقیقت را به معنای مطابقت میگیرند اما حقیقت در حکمت غیر از آن چیزی است که در فلسفه از آن مراد میشود. حقیقت تجلی ظهور به یک معنا است اما این امر بیشتر مدنظر مولا امیرالمؤمنین (ع) است.
ملا عبدالله زنوزی فرد بزرگی بود که در زمان خود خط و مشی ملاصدرا را دنبال میکرد و در کتابی حقیقت را بسیار شیوا و جدی بیان کرد خیلی افراد چون علامه مجلسی و مرحوم فردید هم همینطور حقیقت را تفسیر کردند البته بازهم به تفسیر و تعبیر خودشان.
به تعبیر متافیزیک یا فلسفی، اگر حقیقت را از افلاطون یا مرحوم علامه طباطبایی ببینیم همه یک چیز میگویند، مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم شهید مطهری افراد بزرگی بودند اینها حقیقت را به معنای فلسفی لفظ بیان میکنند اما این امر با حقیقت علی (ع) متفاوت است. کسی که حقیقت را کشف و ظهور میبیند نظیر علامه طباطبایی نسبت به اشیاء حکم نمیکند در همین دوره افرادی که حقیقت را میخواهند بیان کنند اکثرا متمایل به عقل و فلسفه هستند، نظیر افلاطون، ارسطو و سقراط در طول تاریخ ، ملاصدرا، ابن رشد و فارابی.
یک نکته این است که نباید بین صدق و حق مشابهت بگذاریم، حق وصف چیز یا امر حقیقی است اما صدق عبارت است از چیزی که یک فرد حق گفته باشد.
فلاسفه قائل به مطابقت شی خارج با فکر انسان است و بالعکس که آن شی معلوم بر اهل فلسفه است. حقیقت فلسفی در هر جایی همین است و غیر از این نیست اگر ما حقیقت را نمیدانیم امر دیگری است وگرنه اصل همان است که وجود دارد یعنی همان مطابقت.
بحث حکمت علی(ع) بر مسائل فلسفی متفاوت است. روزی علی (ع) بر شتر نشسته بود و کمیل را بر عقب خود سوار کرده بود، در آن اثنا کمیل از ایشان درباره حقیقت پرسید اما حضرت امیر چند بار طفره رفتند و آخر کمیل گفتند که آیا من محرم اسرار شما نیستم؟ امام هم پاسخ داد: «الْحَقِیقَةُ کَشْفُ سُبُحَاتِ الْجَلاَلِ مِنْ غَیْرِ إشَارَةٍ.» (حقیقت، انکشاف و بروز انوار و تقدیسات دلائل عظمت جلال خداوند بدون هیچگونه اشارتی است)، اینجا سبحات معانی مختلفی چون کنار رفتن پردههای جلالیه دارد و بازهم توضیح میدهد که باید پردهدری برای فهم واقعیت کنی اما باز هم امیر میگویند که من به تو چه بگویم که تو از این پردهدری عالم سحر بی اطلاعی؟ پرده اینجا حجاب است.
حافظ شیرازی میفرماید:
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چهها میبینم؟