امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان (حس مادری) به قلم خودم .....قشنگه ..غمگین،خنده دار،عشقولانه

#12
سلام دوستای گلم راستش به علت درس و شروع مدرسه ها نمیتونم تند تند بیام


و فقط 1 روز در هفته میتونم بیام


اما قول میدم که هر دفعه اومدم فلشخور براتون کلی از رمان رو میزارم


بابت دیشب هم معذرت می خوام نتونستم بیام




فعلا این قسمت رمان رو بخونید تا وسوسه بشید نتونین ولش کنین




تلفن رو برادشتم و شماره ي شايلي رو گرفتم 


آروشا__به به ! خانوم خانوما براي اولين بار شماهم به ما زنگ زدي
من__زر زر زيادي نکن زنگ زدم براي فردا هماهنگ کنيم
آروشا__آهان گفتم آخه تو از اين کارا نميکني 
من__آروشا اگه نمي خوايي جدي باشي گوشيرو قطع ميکنم زنگ زدم دو دقيقه مثل آدم برنامه ريزي کنيم حالا تو هي مسخره بازي در بيار
آروشا__خوب بابا چرا قاطي ميکني ؟؟؟؟ حالا بگو چيا لازمه 








به آروشا گفتم که به بقيه بچه هاي اکيپمون بگه بعدم گوشيرو قطع کردم و رفتم پيش عليرضا تا در مورد فردا باهم صحبت کنيم




رفتم جلوي در اتاقش در زدم


عليرضا__بله؟؟
من__منم عليرضا بيام تو؟؟؟
عليرضا__بيا 




در و باز کردم رفتم تو پشت ميز التحريرش نشسته بودو درس ميخوند


من__ببخشيد داشتي درس ميخوندي مثل اينکه مزاحم شدم مي خوايي برم شب بيام؟؟؟
عليرضا__جيغ جيغو چقدر حرف ميزني بگير بشين ببينم
من__نهايت لطفتون رو بهم نشون ميدين آقاي دکتر!
عليرضا__لطف من در همين حد مي خوايي بخوا نمي خوايم نخوا به درک 
من__چي شده عليرضا؟؟؟؟


عليرضا__هيچي
من__چي شده؟؟
عليرضا__هيچي بابا فردا نازگلم هست
من_____________________________چييييييييييييييييييييييييييييي؟؟؟؟؟؟
عليرضا__چته چرا عر ميزني آره درست شنيدي نازگلم باهامون مياد کوه
من__چقدر پررو اون که ميدونست تو هستي با چه رويي مي خواد باهامون بياد؟؟
عليرضا__با همون رويي که برگشت بهم گفت من کاري نکردم تو خيلي شکاکي 
من__البته حق با توه اين آدم خيلي خيلي پررو




عليرضا__ول کن بابا حالا بگو ببينم خانوم عاشق چي شده که فکر بعضيا رو ديگه نميکني يادت افتاده يه داداش تنها و بي کسم داري؟؟؟؟
من__اِاِاِاِ عليرضا اذييت نکن ديگه حالا يه چيزي فميدي هي نگو ...بعدشم من هميشه به فکرت هستم بزغاله دفعه آخرتم باشه به خودت ميگي بي کس و تنها
عليرضا__چشم بانو امر ديگه ايي؟؟؟؟


من__چرا هست يه سري خرت و پرت نوشتم که بايد بخري ماشينتم ببري کارواش باهم بريم من مانتو بخرم وسايل مورد نيازمون مثل لباس گرم چيپس پفک لواشک آلوچه پسته بادوم تخمه آفتابگردون
تخمه هندونه تخمه کدو تخمه ژاپوني اينارم آماده کني بعدم مسواک بزني جيش بوس لالا
عليرضا__اِه   تو به کي رفتي فکت انقدر کار ميکنه؟؟؟
من__والا يه نگاهي به خانوداه مامان بندازي متوجه ميشي 
عليرضا__البته 










يه سري برنامه ريزي هارم با عليرضا انجام دادم و  برگشتم تو اتاقم تا آماده بشم با عليرضا بريم اول ماتنو بخرم بعد بريم وسايل مورد نيازمون رو تهيه کنيم بعدم ماشين رو ببريم کارواش بياييم وسايلمون رو
جمع کنيم


داشتم روسريمو سر ميکردم که گوشيم زنگ خورد با ديدن شماره ي آروين از خوشحالي زمين رو گاز گرفتم


من__جونه دلم؟؟
آروين__سلام خانوم خانوما خوبي ؟؟
من__سلام ممنون مرسي تو خوبي 
آروين__هي 
من__آروين؟؟؟
آروين__جونم؟؟
من__چيزي شده؟؟
آروين__بايد ببينمت
من__باشه من و عليرضا داريم ميريم خريد اگه دوست داري بياييم تورم برداريم باهم بريم




بعد از چند کلمه گوشيرو قطع کردم


****






جلوي در خونه ي آروين وايساده بوديم


در باز شد و آروين اومد بيرون از قيافه اش خوندم که داغونه داغونه


در جلوي ماشين رو باز کرد و نشست


آروين__سلام بچه ها
من__سلام آقا


عليرضا لپ آروينو کشيد و گفت__سلام عمويي
آروين__گمشو بابا مگه چند سال از من بزرگ تري؟؟
عليرضا__فکر کنم هم سنيم
آروين__برو برو برو کوچولو 
عليرضا__کوچولو عمته خوبه 2 سال ازم بزرگتري 






با اين حرف عليرضا چشمام از حدقه زد بيرون خوب عليرضا 32 سالشه اگه آروين 2 سال از عليرضا بزرگ تر باشه..................


واستا ببينم .......


عليرضا اصلا از کجا  ميدونست که آروين 2 سال ازش بزرگتره ..................


اصلا چرا آروين انقدر خودموني به عليرضا گفت گمشو بابا........................


اصلا اين جا چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


اصلا اين جا کجاس؟؟؟؟؟


من کيم 


کي منو ريده 














دستامو گذاشتم رو پشت دوتا صندلي هاي عليرضا و آروين و گفتم__


من__سوال ميپرسم مثل آدم جواب ميدين تفهيم شد؟؟؟؟


دوتا شون گفتم بله


من__عليرضا تو از کجا ميدونستي آروين ازت 2 سال بزرگ تره؟
من__اصلا شما چرا انقدر هم ديگرو ميشناسيد؟؟
من__آروين اصلا تو چرا به عليرضا گفتي گمشو بابا؟؟
من__ميشه يکي من رو قانع کنه بهم بگه اينجا چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟








نظر نظرBig Grin:cool:




نظر می خوام در مورد همه قسمت های رمانم


نظر بدید تا براتون بزارمConfuseds32:Confuseds32:










سپاس سپاس crying
ماه به این بزرگی هم گـــــــــــــــــــاهی میگیرد!!!



چه برسد به



Heart دل کوچک من Heart

نِویسَندِه رُمآن هآیِ:


دِلِ بی قَرآر،حِسِ مآدَری،فُرصَتی بَرآیِ زِندگی






پاسخ
 سپاس شده توسط پری خانم ، هاکان ، parpar78 ، Roz77 ، mah.die ، آویـــســا ، لاراجون ، Aliis ، شکوفه سیب ، 83 pooneh ، mahdieh82


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان (حس مادری) به قلم خودم .....قشنگه ..غمگین،خنده دار،عشقولانه - maede khanoom - 22-09-2014، 19:53

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 8 مهمان