29-08-2014، 16:20
حضرت ابو جعفر، محمد بن علي عليه السلام در سوم صفر سال 57 هجري قمري در مدينه منوره متولد شد. پدر آن بزرگوار حضرت علي بن الحسين، امام سجاد عليه السلام و مادر گرامياش فاطمه دختر امام حسن مجتبي عليه السلام است.
به اين ترتيب آن حضرت از طرف پدر و مادرش هاشمي و علوي ميباشد. امام باقر عليه السلام سه سال و شش ماه با جدش امام حسين عليه السلام و 34 سال با پدرش امام زين العابدين عليه السلام زندگي کرده و 19 سال و ده ماه نيز مدت امامت آن حجت الهي به طول انجاميد.
پيشواي پنجم در دوران زندگي خويش با 10 تن از خلفاي ستمگر اموي (از معاوية ابن ابي سفيان تا هشام بن عبدالملک) معاصر بود و سالهاي امامت آن حضرت با 5 تن از همين خلفاء مقارن شد.
اين 5 حاکم عبارتند از:
1- وليد بن عبدالملک (متوفي 96، ششمين خليفه اموي)
2- سليمان بن عبدالملک (متوفي 99)
3- عمر بن عبدالعزيز (متوفي 101)
4- يزيد بن عبدالملک (متوفي 105)
5- هشام بن عبدالملک (متوفي 125)
امام باقر عليه السلام د ر دوره امامتخويش فرصتهاي مناسبي را براي گسترش فرهنگ اهل بيت عليهم السلام، استحکام معارف شيعي و ترويج آن در ميان اقشار مختلف مسلمانان به دست آورد.
در آن دوران حساس و بحراني، امام پنجم نهضت فکري و فرهنگي گستردهاي را آغاز نمود و شاگردان مهمي را تربيت کرد. از مهمترين شاگردان و ياران آن حضرت ميتوان به: زرارة بن اعين، حمران بن اعين، حسن بن حسن بن حسن عليه السلام، زيد بن علي بن الحسين عليهما السلام، سليم بن قيس هلالي، جابر بن عبدالله انصاري، جابر بن يزيد جعفي، بکير بن اعين، ابان بن تغلب، فضيل بن سار، ليثبن بختري معروف به ابو بصير، محمد بن مسلم ثقفي، ابو حمزه ثمالي و ... اشاره کرد. شيخ طوسي معروفترين شخصيت نگار شيعي نام 468 نفر از شاگردان امام باقر عليه السلام را فهرست کرده است.
حضرت باقر عليه السلام در روز دوشنبه، هفتم ذي الحجه سال 114 ه . ق در سن 57 سالگي به فرمان هشام بن عبدالملک، دهمين خليفه بنياميه مسموم و در مدينه به شهادت رسيد و در کنار مرقد پدر گرامياش حضرت سجاد عليه السلام در قبرستان بقيع به خاک سپرده شد.
در مورد مقام و عظمت امام باقر عليه السلام به گفتاري حکيمانه از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله بسنده ميکنيم: آن حضرت روزي از امام باقر عليه السلام ياد کرده و به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: «انک ستدرک رجلا مني اسمه اسمي و شمائله شمائلي، يبقر العلم بقرا اي جابر! تو مردي از خاندان مرا درک خواهي کرد که همنام و هم شمايل من است. او سرچشمههاي علم و دانش را ميشکافد و به ديگران توضيح داده و تفسير ميکند.»
در اين مجال برآنيم که گوشهاي از کرامات و فضائل آن يادگار نبوت و ستاره فروزان علم و تقوي را بيان کنيم.
کرامت و معجزه
کارهاي خارق العادهاي که مقرون به دعوي نبوت باشد معجزه و بدون ادعاي نبوت، کرامت ناميده ميشود. بنابراين کرامتبه کارهاي خارق العادهاي اطلاق ميشود که به وسيله بنده صالح خدا و بدون ادعا ظاهر ميشود و دليل و برهاني الهي است که با اذن خداوند بر عموم مردم يا بعضي از خواص ظاهر ميشود و توسط آن، مقام امامت اثبات شده و در دلها استقرار يافته و انديشهها و نقشههاي مخالفين و منکرين تحت الشعاع قرار گرفته و حجت الهي بر مردم شناخته ميشود.
چنانکه خداوند فرموده است: «ليهلک من هلک عن بينة و يحيي من حي عن بينة»«تا آنها که هلاک [و گمراه ميشوند، از روي اتمام حجتباشد; و آنها که زنده [و هدايت] ميشوند از روي دليل روشن باشد.»
البته در اصطلاح حديثبه کارهاي خارق العاده ائمه عليهم السلام معجزه نيز گفته ميشود. ابوبصير در اين رابطه ميگويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: «لاي علة اعطي الله عزوجل انبياءه و رسله واعطاکم المعجزة فقال: ليکون دليلا علي صدق من اتي به والمعجزة علامة لله لايعطيها الا انبياءه و رسله و حججه ليعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب به چه علتي خداوند بزرگ پيامبران، رسولان و شما را معجزه عطا کرده است؟ امام عليه السلام فرمود: تا اينکه دليل روشني براي راستگويي باشد. معجزه نشانهاي از سوي پروردگار جهانيان است و آن را به غير از پيامبران و رسولان و امامان عطا نميکند و اين به خاطر آن است که راستي راستگو از دروغ دروغگو شناخته شود.»
از اين رو امور خارق العادهاي که توسط ائمه عليهم السلام انجام ميشود گاهي به عنوان معجزه و گاهي به عنوان کرامت مطرح ميشود و دليلي قاطع براي حقانيت ائمه اطهار عليهم السلام است.
در قرآن از معجزه به نام آيتياد ميشود. آيتبه معني نشانه است و چون معجزه نشانه راستگويي پيامبر و امام ميباشد، آن را آيت مينامند و چون اين امور خارق العاده ناتواني ديگران را آشکار ميکند، بر آن معجز يا معجزه اطلاق ميشود.
استاد مطهري رحمه الله در مورد فرق معجزه و کرامت ميگويد: «معجزه يعني بينه و آيت الهي که براي اثبات يک ماموريت الهي صورت ميگيرد و به اصطلاح، مقرون به تحدي است، منظوري الهي از او در کار است. اين است که محدود به شرايط خاصي، است اما کرامتيک امر خارق العاده است که صرفا اثر قوت روحي و قداست نفساني يک انسان کامل يا نيمه کامل است و براي اثبات منظور الهي خاصي نيست. اين چنين امري فراوان رخ ميدهد و حتي ميتوان گفت: يک امر عادي است و مشروط به شرطي نيست. معجزه زبان خداست که شخصي را تاييد ميکند، ولي کرامت چنين زباني نيست.»
ممکن است گفته شود: کارهاي خارق العاده ائمه اطهار عليهم السلام، دو قسم است. گاهي در مقام اثبات حقانيتخويش در برابر مخالفين بودهاند و گاهي در مقام تقويت ايمان در قلوب مؤمنين. ميتوان بر اولي نام معجزه گذاشت و دومي را کرامت ناميد.
دانشمندان بزرگ اماميه همچون قطب الدين راوندي در الخرائج و الجرائح و شيخ حر عاملي در اثبات الهداة و سيد هاشم بحراني در مدينة المعاجز و مقدس اردبيلي در حديقة الشيعه و... بر تمام کارهاي خارق العادهاي که توسط ائمه اطهار انجام شده است، نام معجزه را اطلاق کردهاند. البته در بعضي از کتابها نيز اين امور با عنوان کرامت مطرح شده است.
در هر صورت اين دو لفظ در مورد ائمه اطهار عليهم السلام گاهي مترادف و زماني مختلف استعمال شده است. بعد از توضيح کوتاهي در مورد معني معجزه و کرامت، به نمونههايي از معجزات و کرامات امام باقر عليه السلام ميپردازيم.
خبر از حکومتبنيعباس
امام باقر عليه السلام سالها قبل از روي کار آمدن بنيعباس، خبر خلافت آنان و چگونگي آن را به منصور دوانقي داد.
ابو بصير واقعه را چنين گزارش ميکند: در حضور امام باقر عليه السلام در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته بوديم و اين در روزهايي بود که حضرت سجاد عليه السلام تازه به شهادت رسيده و قبل از زماني بود که حکومتبه دست فرزندان عباس بيفتد.
در اين هنگام دوانيقي و داود بن سليمان به مسجد داخل شدند. با ديدن حضرت باقر عليه السلام، داود تنها به نزد امام باقر عليه السلام آمد، آن حضرت از او پرسيد: چرا دوانيقي اين جا نيامد؟ داود گفت: او جفا ميکند و سخت تنگدست و پريشان است.
امام باقر عليه السلام فرمود: روزها ميگذرد تا آن گاه که وي بر مردم حکومت ميکند. او بر گرده مردم سوار ميشود و شرق و غرب اين ديار را تصاحب ميکند و طول عمر نيز خواهد داشت.او آن چنان گنجينهها را از اموال انباشته ميکند که قبل از او کسي چنين نکرده است. داود بن سليمان اين خبر را به منصور دوانيقي رسانيد. دوانيقي با دستپاچگي تمام به نزد امام آمد و عرضه داشت: جلال و عظمتشما مانع شد که در محضر شما بنشينيم! و بعد با اشتياق تمام از امام باقر عليه السلام پرسيد: اين چه خبري است که داود به من داد؟
امام باقر عليه السلام، فرمود: آنچه گفتيم پيش خواهد آمد.
دوانيقي: آيا حکومت ما پيش از حکومتشماست؟
امام عليه السلام: بلي.
دوانيقي: آيا پس از من يکي ديگر از فرزندانم حکومت ميکند؟
امام عليه السلام: بلي.
دوانيقي: آيا مدت حکومتبنياميه بيشتر استيا مدت حکومت ما؟
امام عليه السلام: مدت حکومتشما. امام باقر عليه السلام در ادامه فرمود: فرزندان شما اين حکومت را به دست ميگيرند و چنان با حکومتبازي ميکنند که بچهها با توپ بازي ميکنند. اين خبري است که پدرم به من داده است.
هنگامي که منصور دوانيقي به حکومت رسيد از پيشگويي امام باقر عليه السلام در شگفت ماند.
شفاي نابينا
ابوبصير از شاگردان برجسته امام باقر عليه السلام بود. او از بينايي محروم بود و از اين جهتشديدا رنج ميبرد. روزي به حضور امام باقر عليه السلام شتافته و از آن حضرت پرسيد: آيا شما وارث پيامبر هستيد؟
امام: بلي.
- آيا رسول خدا صلي الله عليه و آله وارث تمام پيامبران و وارث علوم و دانشهاي آنان بود؟
امام: بلي.
- شما ميتوانيد مرده را زنده کنيد و کور مادرزاد را معالجه نماييد و از آنچه که مردم در خانههايشان ميخورند، خبر دهيد؟
امام: بلي. ما همه اينها را به اذن خداوند انجام ميدهيم.
او ميگويد: در اين هنگام امام باقر عليه السلام فرمود: اي ابابصير! نزديک بيا. من نزديک حضرت رفتم. آن حضرت با دست مبارک خود روي چشمان مرا مسح نمود. در اين حال من خورشيد و آسمان و زمين و خانهها و هرچه در شهر بود همه را ديدم.
آن گاه به من فرمود: آيا ميخواهي که اين چنين باشي و در روز قيامتحساب تو مانند بقيه مردم باشد و خداوند هرچه را اراده فرمود، همان شود يا ميخواهي به حال اول برگردي و بدون حساب به بهشتبروي؟! ابوبصير گفت: ميخواهم به حال اول برگردم.
پيشواي پنجم بار ديگر دستبر چشمان ابوبصير کشيد و چشمان او به حال اول برگشت.
سيري در ملکوت
جابر بن يزيد جعفي ميگويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: مراد از ملکوت آسمان و زمين که به حضرت ابراهيم خليل الله عليه السلام، ارائه نمودند چيست؟ همان واقعهاي که خداوند متعال در قرآن شريف آن را يادآور شده و ميفرمايد: «و کذلک نري ابراهيم ملکوت السموات والارض» «و اين چنين ملکوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم.» پس ديدم که دست مبارک خود را به جانب آسمان برداشت و به من فرمود: نگاه کن تا چه ميبيني؟ من نوري ديدم که از دست آن حضرت به آسمان متصل شده بود، چنانکه چشمها خيره ميشد. آنگاه به من فرمود: ابراهيم عليه السلام ملکوت آسمان و زمين را چنين ديد. امام باقر عليه السلام در اين لحظه دست مرا گرفته و به درون خانه برد. لباس خود را عوض کرده و فرمود: چشم برهم بگذار! بعد از لحظاتي گفت: ميداني در کجا هستيم؟ گفتم: خير. فرمود: در آن ظلماتي هستيم که ذوالقرنين به آن جا گذر کرده بود. گفتم: اجازه ميدهيد که چشمهايم را باز کنم. فرمود: باز کن اما هيچ نخواهي ديد. چون چشم گشودم در چنان تاريکي بودم که زير پايم را نميديدم.
اندکي رفتيم باز هم فرمود: جابر! ميداني در کجائي؟ گفتم: خير. امام فرمود: بر سر چشمهاي که خضر از آن آب حيات خورده بود، قرار داري.
آن حضرت همچنان مرا از عالمي به عالم ديگر ميبرد تا به پنج عالم رسيديم. فرمود: ابراهيم عليه السلام ملکوت آسمانها را اين چنين [که تو ملکوت زمين] را ديدي مشاهده کرد. ... او ملکوت آسمانها را ديد که دوازده عالم است و هر امامي که از ما از دنيا برود، در يکي از اين عالمها ساکن ميشود تا آنکه وقت ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله فرا رسد. امام باقر عليه السلام دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظهاي فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت ديدم. آن بزرگوار لباس قبلي خود را پوشيد و به مجلس قبلي برگشتيم. من عرض کردم: فدايتشوم چه قدر از روز گذشته؟ فرمود: سه ساعت.
امام باقر عليهالسلام از نگاه دانشمندان اهل سنّت
بهتر آن باشد که سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران
ابن حجر هَيْثَمي از متعصّبان اهل سنّت درباره امام باقر عليهالسلام مينويسد:
«ابو جعفر محمّدٌ الباقر سُمِّي بذالک مِنْ بَقَرَ الاَْرضَ اي شَقَّها وَ آثارَ مُخْبَئاتِها وَ مَکامِنها فلذالک هُوَ اَظْهَرَ مِنْ مُخْبَئاتِ کُنُوزِ المعارِف و حقائق الاحکام ما لايخفي الاّ علي مُنْطَمِسِ الْبَصيرة اَو فاسِدِ الطّويّة وَ مِنْ ثمّ قيل فيه هو باقِرُ العلم وَ جامعه و شاهِرُ علمِه وَ رافِعُهُ؛ لقب باقر براي ابو جعفر محمّد باقر برگرفته از شکافتن زمين و بيرون آوردن گنجهاي پنهان آن است، بدين جهت که او از گنجهاي پنهان معارف و حقايق احکام آن قدر آشکار ساخت که جز بر افراد بيبصيرت و دلهاي ناپاک پوشيده نيست و از اين جاست که وي را شکافنده و جامع دانش و نشر دهنده و بر افرازندهي علم خويش ناميدهاند.
وي سپس به شخصيّت امام در بعد عرفان اشاره ميکند و ميگويد:
«و لَهُ من الرّسوخ في مقامات العارفين ما يکلُّ عنه اَلْسِنَةُ الواصفين و له کلماتٌ کثيرةٌ في السلوک و المعارف لا تَحتَمِلُها هذه الْعِجالة؛ و براي او از استواري و ثبات در مراحل سلوک عرفاني منزلتي است که وصف کنندگان از بيان آن عاجزند و در زمينهي اين سلوک و معارف داراي کلمات فراواني است که فرصت، مجال طرح آن را نميدهد.»[1عبدالله عطاء مکّي از دانشمندان عصر امام ميگويد: «هيچ گاه دانشمندان را از نظر علمي بدان سان که نزد امام محمد باقر عليهالسلام بودند کوچک و حقير نيافتم. ديدم حکم ابن عُتَيبَه را با همهي زيادي علم و منزلتي که در نزد مردم داشت، در مقابل آن حضرت همانند کودکي بود که در مقابل معلّم خويش نشسته باشد.»[2] جاحظ» ديگر دانشمند برجستهي اهل سنّت آفاق زيبا و بلنداي کلام حکيمانهي امام باقر عليهالسلام را اين گونه ترسيم ميکند: «قد جَمَع محمّد ابن علي ابن الحسين عليهمالسلام صلاح حال الدّنيا بِحذافيرها في کلمتين فقال: ,صلاح جميع المعايش وَ التّعاشر مِلاُْ مکيال: ثلثان فِطْنَة و ثُلُثُه تغافلٌ،؛ محمّد ابن عليّ ابن الحسين مصلحت تمامي زندگي دنيا را در دو کلمه جمع نموده و فرموده است: ,صلاح همهي زندگيها و روابط و معاشرت «با ديگران» در پر نمودن پيمانهاي است که دو سوّم آن هوش و فراست و زيرکي و يک سوّم آن تغافل (و خود را به غفلت زدن در بعضي از امور) است.»،[3](17)
قتاده فقيه بصره به امام باقر عليهالسلام گفت: «بخدا سوگند من در نزد فقيهان و ابن عبّاس نشستهام امّا اضطراربي که در نزد شما دارم، در نزد هيچ يک از آنان نداشتهام.
فقال له ابو جعفر عليهالسلام اَتَدْري اين اَنت، انت بين يدي بيوتٍ اذن اللّه ان ترفع و يذکر فيها اسمه...؛
فرمود: آيا ميداني که در کدامين مکان قرار گرفتهاي؟ تو اکنون در مقابل خانههايي هستي که خداوند به رفعت و بلند مرتبهاي آن رخصت داده است و نام خدا در آن برده ميشود و صبح و شام خداي را در آن خانهها تسبيح ميکنند و آنان مرداني هستند که تجارت و خريد و فروش آنان را از ياد خدا و اقامهي نماز و پرداخت زکات باز نميدارد.
تو در اين گونه مکاني و ما داراي اين خانهها.»[4]
نظير همين سؤال را عکرمة ديگر دانشمند اهل سنّت از امام عليهالسلام نمود و پاسخي نظير پاسخ قتاده دريافت داشت.[5]
فخر رازي از علماي اهل سنّت در تفسير خود در بيان نظرهاي مختلف راجع به معناي کوثر مينويسد:
«سومين نظر در معناي کوثر اين است که منظور از آن، فرزندان پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله است و اين به آن جهت است که اين سوره در ردّ کساني نازل شده است که از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزند عيبجويي ميکردند که در اين صورت معناي آن اين است که خداوند تو را فرزندان و نسلي عطا ميکند که در طول تاريخ برقرار خواهند ماند. سپس ميگويد: ,ببين که چقدر انسانها از اهل بيت پيامبر صلياللهعليهوآله به شهادت رسيدهاند اما جهان همچنان شاهد رونق فزايندهي آنان است. آن گاه بنگر که چه تعداد از بزرگان انديشمند مانند امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا عليهمالسلام و محمّد نفس زکيّه در ميان آنها جلوهگر شده است.»،[6]
محاجّه امام باقر با دشمن اميرالمؤمنين عليهما السلام
عبدالله بن نافع كه از خوارج بود مىگفت: اگر مىدانستم كه در شرق و غرب زمين كسى هست كه با من بحث كند و بگويد: على بن ابى طالب اهل نهروان را بحق كشت و بر آن ظلم نكرد، من سوار بر شتران پيش او مىرفتم تا با من مخاصمه كند.
به او گفتند: حتى در ميان اولاد على هم كسى را نمىشناسى؟! گفت: مگر در ميان اولاد على عالمى وجود دارد؟! گفتند: اين اولين نادانى توست كه فكر مىكنى اولاد على از عالم و دانشمند خالى است.
گفت: امروز عالم اولاد على كيست؟ گفتند: محمد بن على بن الحسين (ع)، عبدالله با بزرگان خوارج به مدينه آمد و از امام باقر اجازه خواست، به امام عرض كردند: عبدالله بن نافع اجازه ملاقات مىخواهد. فرمود: او با من چه كار دارد، با آن كه در بامداد و شامگاه از من و پدرم بيزارى مىكند.
ابوبصير گفت :يابن رسول الله (ص) او مىگويد: اگر در شرق و غرب زمين كسى يافت بشود كه بگويد: على بن ابى طالب اهل نهروان رابه نا حق نكشت من پيش او رفته و با او محاجه مىكنم.
امام فرمود: براى مناظره پيش من آمده است؟ ابوبصير گفت: آرى. امام به غلامش فرمود: بروبارش را پايين بياور و بگو فردا به ملاقات من بيايد.
عبدالله بن نافع فردا با بزرگان خوارج آمد، امام باقر صلوات الله عليه همه فرزندان مهاجر و انصار را جمع كرد و پيش آنها آمد، وجود مباركش مانند قرص قمر نورانى بود، آن حضرت خدا را حمد و ثنا كرد و بر رسولش صلوات فرستاد و فرمود: حمد خدا را كه ما را به نبوتش گرامى داشت و به ولايت مخصوص فرمود. اى فرزندان مهاجر و انصار هر كه منقبتى و فضيلتى از على بن ابى طالب صلوات الله عليه مىداند بگويد.
آنها بپاخاسته و آنچه مىدانستند گفتند. عبدالله بن نافع خارجى گفت: من هم اين مناقب را مىدانم ولى على (نعوذ بالله) وقتى كه جريان حكمين را قبول كرد كافر شد!
در همين وقت روايت خيبر را خواندند كه رسول الله (ص) در حق على (ع) فرمود: «لا عطين الراية غداً رجلاً يُحبّ اللّهَ و رسولّه و يحبّه اللّهُ و رسولُه كرّارٌ غيرُ فرّار لاٍيرجع حتى يفتحَ اللّه على يديه».
(به خدا سوگند فردا پرچم را به دست کسي خواهم سپرد که او خدا و رسولش را دوست مي دارد و خدا و رسولش نيز او را، کسي که بر دشمن يورش مي برد و از او نمي گريزد، بازنمي گردد مگر آنکه خداوند پيروزي را با دستاش محقق مي سازد.)
امام (ع) به عبدالله فرمود: درباره اين حديث چه مىگويى؟ گفت: راست است و شكى در آن نيست وليكن على بعداً كافر شد (نعوذ بالله) امام فرمود: مادرت به عزايت بنشيند بگو ببينم روزى كه خدا على را دوست داشت مىدانست كه اهل نهروان را خواهد كشت يا نه؟ اگر بگويى: نه كافر شدهاى .
گفت: مىدانست. فرمود: آيا او را بر اين دوست مىداشت كه به طاعت عمل كند يا به معصيت او؟ گفت: نه، عمل كند به طاعت او.
امام فرمود: پس برخيز در حالى كه مغلوب شدهاى. عبدالله برخاست و مىگفت:
«حتى يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر(بقره/187)، الله اعلم حيث يجعل رسالته(انعام/124)
تا رشته سپيد صبح، از رشته سياه (شب) براي شما آشکار گردد! و خداوند آگاهتر است که رسالت خويش را کجا قرار دهد!7
فضايل امام محمد باقرعليه السلام
اول، علم و دانش: در كشف الغمة از حافظ عبد العزيز بن اخضر جنابذى در كتابش موسوم به معالم العترة الطاهرة از حكم بن عتيبه نقل شده است كه در مورد آيه ان فى ذلك لايات للمتوسمين (8) گفت: «به خدا سوگند محمد بن على در رديف همين هوشمندان است» .در صفحات بعد سخن ابو زرعه را نقل خواهيم كرد كه گفته است: به جان خودم ابو جعفر از بزرگترين دانشمندان است.
ابو نعيم در حلية الاولياء نوشته است: مردى از ابن عمر درباره مسئلهاى پرسش كرد.ابن عمر نتوانست او را پاسخ گويد.پس به سوى امام باقر (ع) اشاره كرد و به پرسش كننده گفت : نزد اين كودك برو و اين مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوى.آن مرد به سوى امام باقر (ع) رفت و مشكل خود را مطرح كرد.امام نيز پاسخ او را گفت.مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وى را از جواب امام باقر (ع) آگاه كرد.آنگاه ابن عمر گفت: اينان اهل بيتى هستند كه از همه علوم آگاهى دارند.
در حلية الاولياء آمده است: محمد بن احمد بن حسين از محمد بن عثمان بن ابى شيبه، از ابراهيم بن محمد بن ابى ميمون، از ابو مالك جهنى، از عبد الله بن عطاء، نقل كرده است كه گفت: من هيچ يك از دانشمندان را نديدم كه نسبت به دانشمندى ديگر كم دانشتر باشند مگر نسبت به ابو جعفر.من حكم را مىديدم كه در نزد او چون شاگردى مىكرد.
شيخ مفيد در كتاب ارشاد مىنويسد: شريف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از محمد بن قاسم شيبانى، از عبد الرحمن بن صالح ازدى، از ابو مالك جهنى، از عبد الله بن عطاء مكى، روايت كرده است كه گفت: هرگز دانشمندى را نديدم كه نسبت به دانشمندى ديگر آگاهيهايش كمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر محمد بن على بن حسين.من حكم بن عتيبة را با آن آوازهاى كه در ميان پيروانش داشت مىديدم كه در مقابل آن حضرت چونان طفلى مىنمود كه در برابر آموزگارش قرار گرفته است.
ابن جوزى در تذكرة الخواص، مىنويسد: عطاء مىگفت هيچ يك از دانشمندان را نديدم كه دامنه دانايىاش نسبت به دانشمندى ديگر كمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر.من حكم را ديدم كه در نزد آن حضرت چونان پرندهاى ناتوان بود.ابن جوزى مىگويد: «منظور وى از حكم همان حكم بن عتيبه بود كه در روزگار خود دانشمندى بزرگ به شمار مىآمد» .
اين سخن، چنان كه ملاحظه گرديد، از عطاء نقل شده و باز به همان گونه كه شنيديد ابو نعيم اصفهانى و شيخ مفيد آن را از عبد الله بن عطاء روايت كردهاند.محمد بن طلحه نيز در كتاب مطالب السؤول، اين روايت را به همين نحو نقل كرده است.البته در اين باره ملقب شدن آن حضرت به لقب باقر العلم و شهرت وى در ميان خاص و عام و در هر عصر و زمان بدين لقب كفايت مىكند.
ابن شهر آشوب در كتاب مناقب از محمد بن مسلم نقل كرده است كه گفت: من سى هزار حديث از آن حضرت پرسيدم.شيخ مفيد نيز در كتاب اختصاص، به نقل از جابر جعفى آورده است: ابو جعفر امام باقر (ع) هفتاد هزار حديث برايم گفت كه هرگز از كسى نشنيده بودم.
شيخ مفيد مىنويسد: از هيچ كدام از فرزندان امام حسن (ع) و امام حسين (ع) اين اندازه از علم دين و آثار و سنت و علم قرآن و سيره و فنون ادب كه از امام باقر (ع) صادر شده، ظاهر نشده است.
ما در صفحات آينده از بزرگان مسلمان از صحابه، تابعان و فقيهان و نويسندگان و بسيارى ديگر كه از علم و دانش آن حضرت بهرهمند گشتهاند، ياد خواهيم كرد.تحقيقا بسيارى از دانشمندان از آن حضرت كسب علم كرده و بدو اقتدا نموده بودند و گفتار آن حضرت را پيروى مىكردند و از فقه و دلايل روشنى بخش حضرتش در توحيد و فقه و كلام كمال استفاده را به عمل مىآوردند.
گفتار آن حضرت درباره توحيد
بنابر نقل مدائنى، روزى يكى از اعراب باديه به خدمت ابو جعفر محمد بن على آمد و از وى پرسيد: آيا به هنگام عبادت خداوند هيچ او را ديدهاى؟ امام پاسخ داد: من چيزى را كه نديده باشم عبادت نمىكنم.اعرابى پرسيد: چگونه او را ديدهاى؟ فرمود: ديدگان نتوانند او را ديد اما دلها با نور حقايق ايمان او را مىبينند.با حواس به درك نمىآيد و با مردمان قياس نمىشود.با نشانهها شناخته شود و با علامتها موصوف گردد.در كار خود هرگز ستم روا نمىدارد.او خداوندى است كه جز او معبودى نيست.اعرابى با شنيدن پاسخ امام باقر (ع) گفت: خداوند خود آگاهتر است كه رسالتش را كجا قرار دهد.
احتجاج آن حضرت با محمد بن منكدر از زاهدان يشو عابدان بلند آوازه عصر خويش
شيخ مفيد در ارشاد، نويسد: شريف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از يعقوب بن يزيد از محمد بن ابى عمير، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: محمد بن منكدر مىگفت: گمان نمىكردم كسى مانند على بن حسين، خلفى از خود باقى گذارد كه فضل او را داشته باشد، تا اينكه پسرش محمد بن على را ديدم.
مىخواستم او را اندرزى گفته باشم اما او به من پند داد.ماجرا چنين بود كه من به اطراف مدينه رفته بودم ساعت بسيار گرم مىبود.در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم.او هيكلمند بود و به دو نفر از غلامانش تكيه داده بود.من با خودم گفتم: يكى از شيوخ قريش در اين گرما و با اين حال در طلب دنيا كوشش مىكند.به خدا او را اندرز خواهم گفت.پس نزديك او شدم و سلامش دادم او نيز در حالى كه عرق مىريخت با گشادهرويى جوابم گفت.به وى عرض كردم: خداوند كار ترا اصلاح كناد! يكى از شيوخ قريش در اين ساعت و با اين حال براى دنيا كوشش مىكند! به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در اين حال باشى چه مىكنى؟ او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تكيه كرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در اين حالت فرا رسد مرگم فرا رسيده در حالى كه من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم.در حقيقت من با اين طاعت مىخواهم خود را از تو و از ديگران بىنياز كنم.بلكه من هنگامى از مرگ باك دارم كه از راه برسد در حالى كه من مشغول به يكى از معاصى الهى باشم.
محمد بن مكندر گويد: گفتم: «خدا ترا رحمت كند! مىخواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى» .
كلينى در كافى، مانند همين روايت را از على بن ابراهيم، از پدرش و محمد بن اسماعيل، از فضل بن شاذان و هم او، از ابن ابى عمير، از عبد الرحمن بن حجاج، از امام صادق (ع) نقل كردهاند.
نگارنده: معناى سخن محمد بن منكدر كه گفته بود: «مىخواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى» اين است كه وى همچون طاووس يمانى و ابراهيم ادهم و...از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مىكرد و دست از كسب و كار شسته بود و بدين سبب خود را سربار مردم كرده بود.و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مىخواست امام باقر (ع) را نصيحت كند كه مثلا شايسته نيست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنيا برود.امام (ع) نيز بدو پاسخ مىدهد كه: بيرون آمدن وى براى يافتن رزق و روزى است تا احتياج خود را از مردمان ببرد كه اين خود از برترين عبادات است.اندرزى كه اين سخن براى ابن منكدر داشت اين بود كه وى در ترك كسب و كار و انداختن بار زندگيش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پيش گرفته است.به همين جهت بود كه ابن منكدر گفت: «مىخواستم اندرزت گفته باشم...»
بنابر همين اصل است كه از صادقين (ع) دستور اشتغال به كسب و كار و نهى از افكندن بار زندگى بر دوش ديگران صادر شده است.از آنان همچنين روايت شده است كه اگر كسى به عبادت خداى پردازد و شخص ديگرى در پى كسب و كار روانه شود، عبادت اين شخص اخير بالاتر و برتر از آن ديگرى است.امام صادق (ع) از پيامبر (ص) نقل كرده است كه فرمود: «ملعون است ملعون است كسى كه خود را سربار مردمان قرار دهد» . 9
عصر ظهور در کلام امام باقر عليهالسلام
اين آگاهيها و اطلاعرساني آن ستارگان هدايت موجب شده است که اهل ايمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدي عليهالسلام بيش از پيش اميدوار و دلبسته آن عصر گشته، نسلهاي بعدي را نيز با اين فرهنگ مأنوس کنند.
دلدادگان فرهنگ انتظار با همه مشکلات و گرفتاريهايي که دشمنان برايشان فراهم ميآورند، هرگز اميد به رسيدن آن روز ديدني و لذتبخش را از دست نميدهند، بلکه شوق و عشقشان بيشتر ميشود و زير لب زمزمه ميکنند:
چه خوش باشد که بعد از انتظاري به اميدي رسد اميدواري
سخن از خصوصيات انقلاب جهاني آن يار سفر کرده، زماني شيرينتر ميشود که امامان معصوم عليهمالسلام ويژگيها و نشانههاي عصر ظهور حضرت قائم آل محمد صلياللهعليهوآله را برايمان توصيف کنند و بذر اميد و آرزوي استقرار دولت کريمه امام زمان عليهالسلام را در دلهاي به انتظار نشستهمان شکوفا گردانند تا رايحه دلانگيز دوران ظهور در روح و جسم انسانهايِ خسته از ظلم و ناعدالتي و فتنه و فساد، حياتي تازه ببخشد.
اگر آن نائب رحمان ز درم بازآيد *** عمر بگذشته به پيرانه سرم بازآيد
دارم اميد خدايا که کني تأخيري *** در اجل تا به سرم تاج سرم بازآيد
گر نثار قدم مهدي هادي نکنم *** گوهر جان به چه کار دگرم بازآيد
آنکه فرق سر من خاک کف پاي وي است *** پادشاهي کنم ار او به سرم بازآيد
کوس نو دولتي از بام سعادت بزنم *** گر ببينم که شه دين ز درم بازآيد
ميروم در طلبش کوي به کو دشت به دشت *** شخصم ار باز نيايد خبرم بازآيد
«فيض» نوميد مشو در غم هجران و منال *** شايد ار بشنود آه سحرم، بازآيد
منتظران مژده باد
امام باقر عليهالسلام در گفتاري اميدآفرين و نشاطبخش به منتظران حقيقي آن حضرت مژده ميدهد که «يَأْتِي عَلَي النّاسِ زَمانٌ يَغِيبُ عَنْهُمْ اِمامُهُمْ فَياطُوبي لِلثّابِتِينَ عَلي اَمْرِنا فِي ذلِکَ الزَّمانِ اِنَّ اَدْني ما يَکُونُ لَهُمْ مِنَ الثّوابِ اَنْ يُنادِيَهُمُ الْبارِيءُ عَزَّ وَجَلَّ عِبادِي آمَنْتُمْ بِسِرّي وَصَدَّقْتُمْ بِغَيْبي فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوابِ مِنّي؛(10) بر مردم زماني ميآيد که امامشان از منظر آنان غايب ميشود. خوشا به حال آنانکه در آن زمان در امر [ولايت] ما اهل بيت ثابتقدم و استوار بمانند! کمترين پاداشي که به آنان ميرسد، اين است که خداي متعال خطابشان ميکند و ميفرمايد: بندگان من! شما به حجت پنهان من ايمان آورديد و غيب مرا تصديق کرديد. پس بر شما مژده باد که بهترين پاداش من در انتظارتان است.»
آنگاه امام باقر عليهالسلام ادامه داد: «خداوند متعال به خاطر ارجگذاري از چنين منتظران راستيني به آنان ميفرمايد: شما مردان و زنان، بندگان حقيقي من هستيد. رفتار نيک و شايستهتان را ميپذيرم و از کردار ناپسندتان عفو ميکنم و به خاطر شما ساير گنهکاران را ميآمرزم و بندگانم را به خاطر شما با باران رحمت خود سيراب و از آنان بلا را دفع ميکنم. اي عزيزترين بندگان من! اگر شما نبوديد، عذاب دردناک خود را به مردم نافرمان نازل ميکردم.»(11)
ياران وفادار
پيشواي پنجم عليهالسلام در توصيف ياران حضرت مهدي عليهالسلام که در زمان غيبت، خود را براي شرکت در قيام جهاني آن حضرت آماده ميکنند، به ابو خالد کابلي فرمود: «من به گروهي مينگرم که در آستانه ظهور از طرف مشرق زمين به پا ميخيزند. آنان به دنبال طلب حق و ايجاد حکومت الهي تلاش ميکنند. بارها از متوليان حکومت اجراء حق را خواستار ميشوند، امّا با بياعتنايي مسئولين مواجه ميشوند. وقتي که وضع را چنين ببينند، شمشيرهاي خود را به دوش مينهند و با اقتدار و قاطعيت تمام در انجام خواستهشان اصرار ميورزند تا اينکه سردمداران حکومت نميپذيرند و آن حق طلبانِ ثابت قدم، ناگزير به قيام و انقلاب ميگردند و کسي نميتواند جلوگيرشان شود. اين حقجويان وقتي که حکومت را به دست گرفتند، آن را به غير از صاحب الامر عليهالسلام به کس ديگري نميسپارند. کشتههاي اينها همه از شهيدان راه حق محسوب ميشوند.»
در اينجا امام باقر عليهالسلام به ابو خالد کابلي جملهاي زيبا فرمود که ميتواند نصب العين همه منتظران لحظات ظهور باشد.
آن حضرت فرمود: «اَما اِنِّي لَوْ اَدْرَکْتُ ذلِکَ لاَءَسْتَبْقَيْتُ نَفْسي لِصاحِبِ هذَا الاْءَمْرِ؛(13 مطمئنا بدان! اگر من آن روزگاران را درک کنم، جانم را براي فداکاري در رکاب حضرت صاحب الامر عليهالسلام تقديم ميدارم.»
امام پنجم عليهالسلام در مورد استقامت و استواري ياران حضرت مهدي عليهالسلام به آيهاي از قرآن استناد کرد و در تفسير آيه «فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُوْلهُما بَعَثْنا عَلَيْکُمَ عِبادا لَنا اُولي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَکانَ وَعْدا مَفْعُولاً»؛(14) «هنگامي که نخستين وعده فرا رسد، گروهي از بندگان پيکارجويِ خود را بر ضد شما برميانگيزيم [تا شما را سخت درهم کوبند و براي به دست آوردن مجرمان [خانهها را جستجو ميکنند و اين وعدهاي است قطعي.» فرمود: «اين بندگان پيکارجو و مقاوم که به طرفداري از حق به پا ميخيزند، همان حضرت قائم و ياران وفادار او هستند.»(15)
چشم به راه ظهور
از منظر امام باقر عليهالسلام در عصر غيبت، چشم به راه ظهور حضرت مهدي عليهالسلام بودن و انتظار حکومت آل محمد صلياللهعليهوآله را کشيدن از عبادات شايسته و برتر محسوب ميشود. آن گرامي به نقل از وجود مقدس رسول اکرم صلياللهعليهوآله فرمود: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ انْتِظارُ الْفَرَجِ؛(16) انتظار [پيروزي و] فرج [آل محمد صلياللهعليهوآله ] از برترين عبادات محسوب ميشود.»
جهان در آستانه ظهور
در آستانه ظهور حضرت مهدي عليهالسلام اوضاع جهان به بدترين وضع خود ميرسد و ظلم و ناعدالتي، تبعيض، تضييع حقوق ديگران به بدترين وضع خود تبديل شده و مردم از هر کس و حکومتي نااميد گرديده، به دنبال روزنه اميد و نداي عدالتي ميگردند که آنان را از آن منجلاب ستم و از چنگال زورمداران و مستکبران نجات بخشد. مردم چنان از دست دروغگويان فتنهانگيز و فرصت طلب به تنگ ميآيند که شب و روز آرزوي قيام منادي عدالت را در سر ميپرورانند. حضرت امام باقر عليهالسلام فضاي تاريک جهان قبل از ظهور را اينگونه بيان ميکند: «لا يَقُومُ الْقائِمُ اِلاّ عَلي خَوْفٍ شَديدٍ مِنَ النّاسِ وَزَلازِلَ وَفِتْنَةٍ وَبَلاءٍ يُصيبُ النّاسَ وَطاعُونٍ قَبْلَ ذلِکَ وَسَيْفٍ قاطِعٍ بَيْنَ الْعَرَبِ وَاخْتِلافٍ شَديدٍ بَيْنَ النّاسِ وَتشْتيتٍ في دينِهِمْ وَتَغْييرٍ في حالِهِمْ حَتّي يَتَمَنَّي الْمُتَمَنّي الْمَوْتَ صَباحا وَمَساءً مِنْ عِظَمِ ما يَري مِنْ کَلْبِ النّاسِ وَاَکْلِ بَعْضِهِمْ بَعْضا؛(17) حضرت قائم عليهالسلام قيام نميکند، مگر در حال ترس شديد مردم و زلزلهها و فتنه و بلايي که بر مردم فرا رسد و قبل از آن، گرفتار طاعون ميشوند. آنگاه شمشير برنده ميان اعراب حاکم ميشود و اختلاف ميان مردم و تفرقه در دين و دگرگوني احوالشان به اوج ميرسد؛ بهگونهاي که هر کس بر اثر مشاهده درندهخويي و گزندگياي که در ميان برخي از مردم نسبت به بعضي ديگر به وجود ميآيد، صبح و شام آرزوي مرگ ميکند.» امام آنگاه افزود: «وقتي که يأس و نااميدي تمام مردم را فرا گرفت و ديگر از هر جهت خود را در بنبست احساس کردند، امام غائب عليهالسلام قيام ميکند.»
اقتدار حضرت مهدي عليهالسلام
براي اجراء عدالت و گسترش مساوات در جامعه اسلامي لازم است که موانع عدالت را از ميان برداشت و راه آن را هموار کرد؛ زيرا اصحاب زر و زور و تزوير و کساني که از درهم ريختگي جامعه در راه ترويج فساد و انحراف بهره ميبرند، هرگز از عدالت و برنامههاي عادلانه راضي نخواهند بود و با توسل به هر شيوهاي در مسير احقاق حقوق مردم سنگاندازي خواهند کرد. بنابراين، يکي از مهمترين ويژگيهاي زمامداران عادل قاطعيت و صلابت در مقابله با دشمنان داخلي و خارجي است. امام زمان عليهالسلام نيز با اقتدار کامل مخالفين اسلام و دشمنان عدالت را سرکوب خواهد کرد. امام باقر عليهالسلام ميفرمايد: «لَيْسَ شَأْنُهُ اِلاّ بِالسَّيْفِ؛(18) آن حضرت [در سرکوب دشمنان قسم خوردهاش[ فقط شمشير را ميشناسد.»
او در قاطعيت همانند جدّش رسول خدا صلياللهعليهوآله عمل خواهد کرد و به خيانتکاران، کافران و عوامل داخلي دشمن اجازه هيچگونه توطئهاي نخواهد داد.
حضرت باقر عليهالسلام درباره شباهت حضرت مهدي عليهالسلام به پيامبران الهي مطالبي فرموده و درباره تشابه حضرت خاتم الاوصياء به حضرت پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله فرموده است: «وَاَمّا مِنْ مُحَمَّدٍ صلياللهعليهوآله فَالْقِيامُ بِالسَّيْفِ وَتَبْيينُ آثارِهِ ثُمَّ يَضَعُ سَيْفَهُ عَلي عاتِقِهِ ثَمانِيَةَ اَشْهُرٍ فَلا يَزالُ يَقْتُلُ اَعْداءَ اللّهِ حَتّي يَرْضَي اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ؛19 ) و امّا [شباهت حضرت مهدي عليهالسلام ] به پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله قيام با شمشير است [که دشمنان لجوج را از ميان برميدارد] و آثار آن حضرت را آشکار ميکند. آنگاه هشت ماه به صورت مسلّح و آماده به سر ميبرد و همواره با دشمنان خدا مبارزه ميکند تا اينکه خداوند راضي شود.»
بانوان در دولت مهدوي
بدون ترديد بانوانِ شايسته و متعهد در دولت آن حضرت جايگاه ارزشمندي دارند. نقش زن در آن زمان همانند زنان صدر اسلام، فراخور حال آنان و نسبت به موقعيت ويژهشان خواهد بود؛ يعني همان رسالتي که يک زن مسلمان طبق آيين اسلام به دوش گرفته است، در عصر ظهور نيز به آن پايبند خواهد بود. آنچه از روايات برميآيد، آن است که عدهاي از کارگزاران آن حضرت از بانوان ارجمند هستند. جابر بن يزيد جعفي از ياران نزديک امام محمد باقر عليهالسلام به نقل از آن حضرت فرمود: «وَيَجِيءُ وَاللّهِ ثَلاثُ مِائَةٍ وَبِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً فيهِمْ خَمْسُونَ امْرَأَةً يَجْتَمِعُونَ بِمَکَّةَ عَلي غَيْرِ ميعادٍ؛(20) به خدا سوگند! 313 نفر ياران مهدي عليهالسلام ميآيند که پنجاه نفر از آنان زن ميباشند و بدون هيچگونه وعده قبلي در شهر مکه گرد هم جمع ميشوند.»
روايت ديگري در اين زمينه از ام سلمه، همسر رسول خدا صلياللهعليهوآله از طريق اهل سنت نقل شده است که پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله در آن گفتار با اشاره به عصر ظهور و اجتماع ياران حضرت مهدي عليهالسلام در اطراف آن حضرت ميفرمايد: «يَعُوذُ عائِذٌ فِي الْحَرَمِ فَيَجْتَمِعُ النّاسُ اِلَيْهِ کَالطَيْرِ الْوارِدِ الْمُتَفَرِّقَةِ حَتّي يَجْتَمِعَ اِلَيْهِ ثَلاثُ مِائَةٍ وَاَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلاً فِيهِ نِسْوَةٌ...؛ [در زمان ظهور[ پناهخواهي به حرم خداوند در مکه پناهنده ميشود. مردم همانند کبوتران از هر سو به جانب ا و رو ميآورند تا اينکه سيصد و چهارده نفر که عدهاي از آنان زن هستند، دور او را ميگيرند.» و ادامه داد: «و از همانجا خروج ميکنند و بر تمام ستمگران و اعوان و انصارشان پيروز ميگردند و عدل را آنچنان در روي زمين برقرار ميسازند که زندگان آرزو ميکنند که اي کاش مردههايشان نيز از طعم آن عدالت ميچشيدند!»(21)
مخالفين دولت مهدوي
سران جبهه باطل معمولاً افرادي خودخواه، متکبر، صاحب صفات ناپسند انساني هستند که در مقابل حق خودنمايي ميکنند. آنان چنان در منجلاب فساد و گناه غوطهورند که انسانهاي حقطلب و جلوههاي فضيلت را خطرناکترين دشمنان خويش قلمداد ميکنند. به همين جهت، تمام تلاشهاي خود را براي نابودي آيين حق و رهبران الهي به کار ميگيرند. امّا خداوند طبق سنت پايدار خود همواره حق را پيروز گردانيده و دشمنانش را مأيوس و مغلوب کرده است.
قرآن ميفرمايد: «يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَيَأْبَي اللَّهُ إِلآَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ »؛(22) «[مخالفين حق [ميخواهند نور خدا را با دهانهاي خود خاموش کنند، ولي خدا جز اين نميخواهد که نورش را کامل کند؛ هر چند کافران را خوش نيايد.»
در عصر ظهور، تلاشهاي زيادي صورت ميگيرد تا از استقرار حکومت قائم آل محمد صلياللهعليهوآله جلوگيري شود، امّا آن حضرت به لطف و مدد الهي، تمام موانع را از ميان برميدارد. سفياني يکي از دشمنان سرسخت حضرت مهدي عليهالسلام است.
امير مؤمنان علي عليهالسلام در مورد جنايات وي به کوفيان فرمود: «بدا به حال کوفه! سفياني چه جناياتي در آنجا انجام ميدهد! به حريم شما تجاوز ميکند، کودکان را سر ميبرد و ناموس شما را هتک ميکند.»(23)
امام باقر عليهالسلام درباره ويژگيهاي اين دشمن سرسخت حضرت مهدي عليهالسلام فرمود: «اگر سفياني را مشاهده کني، در واقع پليدترين مردم را ديدهاي. وي داراي رنگي بور و سرخ و کبود است. هرگز سر به بندگي خدا فرو نياورده و مکه و مدينه را نديده است.»(24)
امام باقر عليهالسلام ميفرمايد: «گويا من سفياني (سرکرده دشمنان حضرت امام عصر عليهالسلام ) را ميبينم که در زمينهاي سرسبز شما در کوفه اقامت گزيده، ندا ميدهد که هر کس سر يک تن از شيعيان علي عليهالسلام را بياورد، هزار درهم پاداش اوست. در اين هنگام، همسايه به همسايه ديگر حمله ميکند و ميگويد: اين شخص از شيعيان است. او را ميکشد و هزار درهم جايزه ميگيرد.»(25)
شيصباني نيز يکي ديگر از سران جبهه باطل در عصر ظهور است. او از دشمنان کينهتوز اهل بيت عليهمالسلام و حضرت مهدي عليهالسلام ميباشد. ريشهاش به بنيعباس ميرسد و شخصي بدکردار، شيطان صفت و گمنام است. امام باقر عليهالسلام به جابر جعفي فرمود: «سفياني خروج نميکند، مگر آنکه قبل از او شيصباني در سرزمين عراق خروج ميکند. او همانند جوشيدن آب از زمين، يکباره پيدا ميشود و فرستادگان شما را به قتل ميرساند. بعد از آن در انتظار خروج سفياني و ظهور قائم عليهالسلام باشيد.»(26)
دجّال نيز فتنهگري کذّاب و فريبنده است که موجي از آشوب و فتنه به پا ميکند و بسياري را با دسيسههاي شيطانياش ميفريبد. چشم راست او ناپيداست و نام اصلياش صيف بن عائد است. او ادّعاي خدايي ميکند. در سحر و جادو، زبردست و در فريب مردم، مهارت عجيبي دارد. شيطان صفتان به اطراف او گرد ميآيند.
امّا طبق مشيت الهي و سنت تغييرناپذيرش همچنان که در طول تاريخ همواره به اثبات رسيده است، اهل باطل همچون کف روي آب نابود شدني هستند و حضرت مهدي عليهالسلام نيز با غلبه بر سران کفر و فتنه و نفاق طومار زندگاني دشمنان فضيلت و کمال را درهم ميپيچد و بساط عدل و داد و انسانيت را در روي زمين ميگسترد.
پي نوشت ها:
1 - الصّواعق المحرقة، ص 201
2 - حلية الاولياء، ج 3، ص 186؛ ارشاد مفيد، ص 280، به نقل از بحارالانوار، ج 46، ص 286 و تذکرة الخواصّ، ص 337 و البداية والنّهاية «ابن کثير»، ج 9، ص 311، به نقل از سيرهي پيشوايان، ص 308
3- البيان و التّبيين، ج 1، ص 84، نقل از بحارالانوار، ج 46، ص 289.
4- بحارالانوار، ج 46، ص 357
5- همان، ص 258.
6]ـ تفسير فخر رازي، ج 32، ص 124.
7- روضه كافى: ص 349 حديث پانصد و چهل و هشت، مناقب. ج 4 ص 201 باختصار
8- حجر/75: و در اين (عذاب) هوشمندان را عبرت و بصيرت بسيار است.
9- سيره معصومان، ج 5، ص 18، سيد محسن امين، ترجمه: على حجتى كرمانى
10 کمال الدين، ج 1، ص 330.
11. همان.
12. غيبت نعماني، ص 273.
13. اسراء / 5.
14. تفسير عياشي، ج 2، ص 281.
15. بحارالانوار، ج 52، ص 125.
16. همان، ص 230.
17. همان، ص 354.
18. کمال الدين، ص 329.
19. بحار الانوار، ج 52، ص 222.
20. معجم احاديث المهدي عليهالسلام ، ج 1، ص 501؛ المعجم الاوسط، ج 5، ص 334.
21. توبه / 32.
22. يوم الخلاص، ص 93.
23. بحارالانوار، ج 52، ص 354.
24. بحار الانوار، ج 52، ص 215.
25. غيبت نعماني، ص 302.
منبع : سازمان تبلیغات اسلامی
به اين ترتيب آن حضرت از طرف پدر و مادرش هاشمي و علوي ميباشد. امام باقر عليه السلام سه سال و شش ماه با جدش امام حسين عليه السلام و 34 سال با پدرش امام زين العابدين عليه السلام زندگي کرده و 19 سال و ده ماه نيز مدت امامت آن حجت الهي به طول انجاميد.
پيشواي پنجم در دوران زندگي خويش با 10 تن از خلفاي ستمگر اموي (از معاوية ابن ابي سفيان تا هشام بن عبدالملک) معاصر بود و سالهاي امامت آن حضرت با 5 تن از همين خلفاء مقارن شد.
اين 5 حاکم عبارتند از:
1- وليد بن عبدالملک (متوفي 96، ششمين خليفه اموي)
2- سليمان بن عبدالملک (متوفي 99)
3- عمر بن عبدالعزيز (متوفي 101)
4- يزيد بن عبدالملک (متوفي 105)
5- هشام بن عبدالملک (متوفي 125)
امام باقر عليه السلام د ر دوره امامتخويش فرصتهاي مناسبي را براي گسترش فرهنگ اهل بيت عليهم السلام، استحکام معارف شيعي و ترويج آن در ميان اقشار مختلف مسلمانان به دست آورد.
در آن دوران حساس و بحراني، امام پنجم نهضت فکري و فرهنگي گستردهاي را آغاز نمود و شاگردان مهمي را تربيت کرد. از مهمترين شاگردان و ياران آن حضرت ميتوان به: زرارة بن اعين، حمران بن اعين، حسن بن حسن بن حسن عليه السلام، زيد بن علي بن الحسين عليهما السلام، سليم بن قيس هلالي، جابر بن عبدالله انصاري، جابر بن يزيد جعفي، بکير بن اعين، ابان بن تغلب، فضيل بن سار، ليثبن بختري معروف به ابو بصير، محمد بن مسلم ثقفي، ابو حمزه ثمالي و ... اشاره کرد. شيخ طوسي معروفترين شخصيت نگار شيعي نام 468 نفر از شاگردان امام باقر عليه السلام را فهرست کرده است.
حضرت باقر عليه السلام در روز دوشنبه، هفتم ذي الحجه سال 114 ه . ق در سن 57 سالگي به فرمان هشام بن عبدالملک، دهمين خليفه بنياميه مسموم و در مدينه به شهادت رسيد و در کنار مرقد پدر گرامياش حضرت سجاد عليه السلام در قبرستان بقيع به خاک سپرده شد.
در مورد مقام و عظمت امام باقر عليه السلام به گفتاري حکيمانه از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله بسنده ميکنيم: آن حضرت روزي از امام باقر عليه السلام ياد کرده و به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: «انک ستدرک رجلا مني اسمه اسمي و شمائله شمائلي، يبقر العلم بقرا اي جابر! تو مردي از خاندان مرا درک خواهي کرد که همنام و هم شمايل من است. او سرچشمههاي علم و دانش را ميشکافد و به ديگران توضيح داده و تفسير ميکند.»
در اين مجال برآنيم که گوشهاي از کرامات و فضائل آن يادگار نبوت و ستاره فروزان علم و تقوي را بيان کنيم.
کرامت و معجزه
کارهاي خارق العادهاي که مقرون به دعوي نبوت باشد معجزه و بدون ادعاي نبوت، کرامت ناميده ميشود. بنابراين کرامتبه کارهاي خارق العادهاي اطلاق ميشود که به وسيله بنده صالح خدا و بدون ادعا ظاهر ميشود و دليل و برهاني الهي است که با اذن خداوند بر عموم مردم يا بعضي از خواص ظاهر ميشود و توسط آن، مقام امامت اثبات شده و در دلها استقرار يافته و انديشهها و نقشههاي مخالفين و منکرين تحت الشعاع قرار گرفته و حجت الهي بر مردم شناخته ميشود.
چنانکه خداوند فرموده است: «ليهلک من هلک عن بينة و يحيي من حي عن بينة»«تا آنها که هلاک [و گمراه ميشوند، از روي اتمام حجتباشد; و آنها که زنده [و هدايت] ميشوند از روي دليل روشن باشد.»
البته در اصطلاح حديثبه کارهاي خارق العاده ائمه عليهم السلام معجزه نيز گفته ميشود. ابوبصير در اين رابطه ميگويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: «لاي علة اعطي الله عزوجل انبياءه و رسله واعطاکم المعجزة فقال: ليکون دليلا علي صدق من اتي به والمعجزة علامة لله لايعطيها الا انبياءه و رسله و حججه ليعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب به چه علتي خداوند بزرگ پيامبران، رسولان و شما را معجزه عطا کرده است؟ امام عليه السلام فرمود: تا اينکه دليل روشني براي راستگويي باشد. معجزه نشانهاي از سوي پروردگار جهانيان است و آن را به غير از پيامبران و رسولان و امامان عطا نميکند و اين به خاطر آن است که راستي راستگو از دروغ دروغگو شناخته شود.»
از اين رو امور خارق العادهاي که توسط ائمه عليهم السلام انجام ميشود گاهي به عنوان معجزه و گاهي به عنوان کرامت مطرح ميشود و دليلي قاطع براي حقانيت ائمه اطهار عليهم السلام است.
در قرآن از معجزه به نام آيتياد ميشود. آيتبه معني نشانه است و چون معجزه نشانه راستگويي پيامبر و امام ميباشد، آن را آيت مينامند و چون اين امور خارق العاده ناتواني ديگران را آشکار ميکند، بر آن معجز يا معجزه اطلاق ميشود.
استاد مطهري رحمه الله در مورد فرق معجزه و کرامت ميگويد: «معجزه يعني بينه و آيت الهي که براي اثبات يک ماموريت الهي صورت ميگيرد و به اصطلاح، مقرون به تحدي است، منظوري الهي از او در کار است. اين است که محدود به شرايط خاصي، است اما کرامتيک امر خارق العاده است که صرفا اثر قوت روحي و قداست نفساني يک انسان کامل يا نيمه کامل است و براي اثبات منظور الهي خاصي نيست. اين چنين امري فراوان رخ ميدهد و حتي ميتوان گفت: يک امر عادي است و مشروط به شرطي نيست. معجزه زبان خداست که شخصي را تاييد ميکند، ولي کرامت چنين زباني نيست.»
ممکن است گفته شود: کارهاي خارق العاده ائمه اطهار عليهم السلام، دو قسم است. گاهي در مقام اثبات حقانيتخويش در برابر مخالفين بودهاند و گاهي در مقام تقويت ايمان در قلوب مؤمنين. ميتوان بر اولي نام معجزه گذاشت و دومي را کرامت ناميد.
دانشمندان بزرگ اماميه همچون قطب الدين راوندي در الخرائج و الجرائح و شيخ حر عاملي در اثبات الهداة و سيد هاشم بحراني در مدينة المعاجز و مقدس اردبيلي در حديقة الشيعه و... بر تمام کارهاي خارق العادهاي که توسط ائمه اطهار انجام شده است، نام معجزه را اطلاق کردهاند. البته در بعضي از کتابها نيز اين امور با عنوان کرامت مطرح شده است.
در هر صورت اين دو لفظ در مورد ائمه اطهار عليهم السلام گاهي مترادف و زماني مختلف استعمال شده است. بعد از توضيح کوتاهي در مورد معني معجزه و کرامت، به نمونههايي از معجزات و کرامات امام باقر عليه السلام ميپردازيم.
خبر از حکومتبنيعباس
امام باقر عليه السلام سالها قبل از روي کار آمدن بنيعباس، خبر خلافت آنان و چگونگي آن را به منصور دوانقي داد.
ابو بصير واقعه را چنين گزارش ميکند: در حضور امام باقر عليه السلام در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته بوديم و اين در روزهايي بود که حضرت سجاد عليه السلام تازه به شهادت رسيده و قبل از زماني بود که حکومتبه دست فرزندان عباس بيفتد.
در اين هنگام دوانيقي و داود بن سليمان به مسجد داخل شدند. با ديدن حضرت باقر عليه السلام، داود تنها به نزد امام باقر عليه السلام آمد، آن حضرت از او پرسيد: چرا دوانيقي اين جا نيامد؟ داود گفت: او جفا ميکند و سخت تنگدست و پريشان است.
امام باقر عليه السلام فرمود: روزها ميگذرد تا آن گاه که وي بر مردم حکومت ميکند. او بر گرده مردم سوار ميشود و شرق و غرب اين ديار را تصاحب ميکند و طول عمر نيز خواهد داشت.او آن چنان گنجينهها را از اموال انباشته ميکند که قبل از او کسي چنين نکرده است. داود بن سليمان اين خبر را به منصور دوانيقي رسانيد. دوانيقي با دستپاچگي تمام به نزد امام آمد و عرضه داشت: جلال و عظمتشما مانع شد که در محضر شما بنشينيم! و بعد با اشتياق تمام از امام باقر عليه السلام پرسيد: اين چه خبري است که داود به من داد؟
امام باقر عليه السلام، فرمود: آنچه گفتيم پيش خواهد آمد.
دوانيقي: آيا حکومت ما پيش از حکومتشماست؟
امام عليه السلام: بلي.
دوانيقي: آيا پس از من يکي ديگر از فرزندانم حکومت ميکند؟
امام عليه السلام: بلي.
دوانيقي: آيا مدت حکومتبنياميه بيشتر استيا مدت حکومت ما؟
امام عليه السلام: مدت حکومتشما. امام باقر عليه السلام در ادامه فرمود: فرزندان شما اين حکومت را به دست ميگيرند و چنان با حکومتبازي ميکنند که بچهها با توپ بازي ميکنند. اين خبري است که پدرم به من داده است.
هنگامي که منصور دوانيقي به حکومت رسيد از پيشگويي امام باقر عليه السلام در شگفت ماند.
شفاي نابينا
ابوبصير از شاگردان برجسته امام باقر عليه السلام بود. او از بينايي محروم بود و از اين جهتشديدا رنج ميبرد. روزي به حضور امام باقر عليه السلام شتافته و از آن حضرت پرسيد: آيا شما وارث پيامبر هستيد؟
امام: بلي.
- آيا رسول خدا صلي الله عليه و آله وارث تمام پيامبران و وارث علوم و دانشهاي آنان بود؟
امام: بلي.
- شما ميتوانيد مرده را زنده کنيد و کور مادرزاد را معالجه نماييد و از آنچه که مردم در خانههايشان ميخورند، خبر دهيد؟
امام: بلي. ما همه اينها را به اذن خداوند انجام ميدهيم.
او ميگويد: در اين هنگام امام باقر عليه السلام فرمود: اي ابابصير! نزديک بيا. من نزديک حضرت رفتم. آن حضرت با دست مبارک خود روي چشمان مرا مسح نمود. در اين حال من خورشيد و آسمان و زمين و خانهها و هرچه در شهر بود همه را ديدم.
آن گاه به من فرمود: آيا ميخواهي که اين چنين باشي و در روز قيامتحساب تو مانند بقيه مردم باشد و خداوند هرچه را اراده فرمود، همان شود يا ميخواهي به حال اول برگردي و بدون حساب به بهشتبروي؟! ابوبصير گفت: ميخواهم به حال اول برگردم.
پيشواي پنجم بار ديگر دستبر چشمان ابوبصير کشيد و چشمان او به حال اول برگشت.
سيري در ملکوت
جابر بن يزيد جعفي ميگويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: مراد از ملکوت آسمان و زمين که به حضرت ابراهيم خليل الله عليه السلام، ارائه نمودند چيست؟ همان واقعهاي که خداوند متعال در قرآن شريف آن را يادآور شده و ميفرمايد: «و کذلک نري ابراهيم ملکوت السموات والارض» «و اين چنين ملکوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم.» پس ديدم که دست مبارک خود را به جانب آسمان برداشت و به من فرمود: نگاه کن تا چه ميبيني؟ من نوري ديدم که از دست آن حضرت به آسمان متصل شده بود، چنانکه چشمها خيره ميشد. آنگاه به من فرمود: ابراهيم عليه السلام ملکوت آسمان و زمين را چنين ديد. امام باقر عليه السلام در اين لحظه دست مرا گرفته و به درون خانه برد. لباس خود را عوض کرده و فرمود: چشم برهم بگذار! بعد از لحظاتي گفت: ميداني در کجا هستيم؟ گفتم: خير. فرمود: در آن ظلماتي هستيم که ذوالقرنين به آن جا گذر کرده بود. گفتم: اجازه ميدهيد که چشمهايم را باز کنم. فرمود: باز کن اما هيچ نخواهي ديد. چون چشم گشودم در چنان تاريکي بودم که زير پايم را نميديدم.
اندکي رفتيم باز هم فرمود: جابر! ميداني در کجائي؟ گفتم: خير. امام فرمود: بر سر چشمهاي که خضر از آن آب حيات خورده بود، قرار داري.
آن حضرت همچنان مرا از عالمي به عالم ديگر ميبرد تا به پنج عالم رسيديم. فرمود: ابراهيم عليه السلام ملکوت آسمانها را اين چنين [که تو ملکوت زمين] را ديدي مشاهده کرد. ... او ملکوت آسمانها را ديد که دوازده عالم است و هر امامي که از ما از دنيا برود، در يکي از اين عالمها ساکن ميشود تا آنکه وقت ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله فرا رسد. امام باقر عليه السلام دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظهاي فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت ديدم. آن بزرگوار لباس قبلي خود را پوشيد و به مجلس قبلي برگشتيم. من عرض کردم: فدايتشوم چه قدر از روز گذشته؟ فرمود: سه ساعت.
امام باقر عليهالسلام از نگاه دانشمندان اهل سنّت
بهتر آن باشد که سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران
ابن حجر هَيْثَمي از متعصّبان اهل سنّت درباره امام باقر عليهالسلام مينويسد:
«ابو جعفر محمّدٌ الباقر سُمِّي بذالک مِنْ بَقَرَ الاَْرضَ اي شَقَّها وَ آثارَ مُخْبَئاتِها وَ مَکامِنها فلذالک هُوَ اَظْهَرَ مِنْ مُخْبَئاتِ کُنُوزِ المعارِف و حقائق الاحکام ما لايخفي الاّ علي مُنْطَمِسِ الْبَصيرة اَو فاسِدِ الطّويّة وَ مِنْ ثمّ قيل فيه هو باقِرُ العلم وَ جامعه و شاهِرُ علمِه وَ رافِعُهُ؛ لقب باقر براي ابو جعفر محمّد باقر برگرفته از شکافتن زمين و بيرون آوردن گنجهاي پنهان آن است، بدين جهت که او از گنجهاي پنهان معارف و حقايق احکام آن قدر آشکار ساخت که جز بر افراد بيبصيرت و دلهاي ناپاک پوشيده نيست و از اين جاست که وي را شکافنده و جامع دانش و نشر دهنده و بر افرازندهي علم خويش ناميدهاند.
وي سپس به شخصيّت امام در بعد عرفان اشاره ميکند و ميگويد:
«و لَهُ من الرّسوخ في مقامات العارفين ما يکلُّ عنه اَلْسِنَةُ الواصفين و له کلماتٌ کثيرةٌ في السلوک و المعارف لا تَحتَمِلُها هذه الْعِجالة؛ و براي او از استواري و ثبات در مراحل سلوک عرفاني منزلتي است که وصف کنندگان از بيان آن عاجزند و در زمينهي اين سلوک و معارف داراي کلمات فراواني است که فرصت، مجال طرح آن را نميدهد.»[1عبدالله عطاء مکّي از دانشمندان عصر امام ميگويد: «هيچ گاه دانشمندان را از نظر علمي بدان سان که نزد امام محمد باقر عليهالسلام بودند کوچک و حقير نيافتم. ديدم حکم ابن عُتَيبَه را با همهي زيادي علم و منزلتي که در نزد مردم داشت، در مقابل آن حضرت همانند کودکي بود که در مقابل معلّم خويش نشسته باشد.»[2] جاحظ» ديگر دانشمند برجستهي اهل سنّت آفاق زيبا و بلنداي کلام حکيمانهي امام باقر عليهالسلام را اين گونه ترسيم ميکند: «قد جَمَع محمّد ابن علي ابن الحسين عليهمالسلام صلاح حال الدّنيا بِحذافيرها في کلمتين فقال: ,صلاح جميع المعايش وَ التّعاشر مِلاُْ مکيال: ثلثان فِطْنَة و ثُلُثُه تغافلٌ،؛ محمّد ابن عليّ ابن الحسين مصلحت تمامي زندگي دنيا را در دو کلمه جمع نموده و فرموده است: ,صلاح همهي زندگيها و روابط و معاشرت «با ديگران» در پر نمودن پيمانهاي است که دو سوّم آن هوش و فراست و زيرکي و يک سوّم آن تغافل (و خود را به غفلت زدن در بعضي از امور) است.»،[3](17)
قتاده فقيه بصره به امام باقر عليهالسلام گفت: «بخدا سوگند من در نزد فقيهان و ابن عبّاس نشستهام امّا اضطراربي که در نزد شما دارم، در نزد هيچ يک از آنان نداشتهام.
فقال له ابو جعفر عليهالسلام اَتَدْري اين اَنت، انت بين يدي بيوتٍ اذن اللّه ان ترفع و يذکر فيها اسمه...؛
فرمود: آيا ميداني که در کدامين مکان قرار گرفتهاي؟ تو اکنون در مقابل خانههايي هستي که خداوند به رفعت و بلند مرتبهاي آن رخصت داده است و نام خدا در آن برده ميشود و صبح و شام خداي را در آن خانهها تسبيح ميکنند و آنان مرداني هستند که تجارت و خريد و فروش آنان را از ياد خدا و اقامهي نماز و پرداخت زکات باز نميدارد.
تو در اين گونه مکاني و ما داراي اين خانهها.»[4]
نظير همين سؤال را عکرمة ديگر دانشمند اهل سنّت از امام عليهالسلام نمود و پاسخي نظير پاسخ قتاده دريافت داشت.[5]
فخر رازي از علماي اهل سنّت در تفسير خود در بيان نظرهاي مختلف راجع به معناي کوثر مينويسد:
«سومين نظر در معناي کوثر اين است که منظور از آن، فرزندان پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله است و اين به آن جهت است که اين سوره در ردّ کساني نازل شده است که از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزند عيبجويي ميکردند که در اين صورت معناي آن اين است که خداوند تو را فرزندان و نسلي عطا ميکند که در طول تاريخ برقرار خواهند ماند. سپس ميگويد: ,ببين که چقدر انسانها از اهل بيت پيامبر صلياللهعليهوآله به شهادت رسيدهاند اما جهان همچنان شاهد رونق فزايندهي آنان است. آن گاه بنگر که چه تعداد از بزرگان انديشمند مانند امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا عليهمالسلام و محمّد نفس زکيّه در ميان آنها جلوهگر شده است.»،[6]
محاجّه امام باقر با دشمن اميرالمؤمنين عليهما السلام
عبدالله بن نافع كه از خوارج بود مىگفت: اگر مىدانستم كه در شرق و غرب زمين كسى هست كه با من بحث كند و بگويد: على بن ابى طالب اهل نهروان را بحق كشت و بر آن ظلم نكرد، من سوار بر شتران پيش او مىرفتم تا با من مخاصمه كند.
به او گفتند: حتى در ميان اولاد على هم كسى را نمىشناسى؟! گفت: مگر در ميان اولاد على عالمى وجود دارد؟! گفتند: اين اولين نادانى توست كه فكر مىكنى اولاد على از عالم و دانشمند خالى است.
گفت: امروز عالم اولاد على كيست؟ گفتند: محمد بن على بن الحسين (ع)، عبدالله با بزرگان خوارج به مدينه آمد و از امام باقر اجازه خواست، به امام عرض كردند: عبدالله بن نافع اجازه ملاقات مىخواهد. فرمود: او با من چه كار دارد، با آن كه در بامداد و شامگاه از من و پدرم بيزارى مىكند.
ابوبصير گفت :يابن رسول الله (ص) او مىگويد: اگر در شرق و غرب زمين كسى يافت بشود كه بگويد: على بن ابى طالب اهل نهروان رابه نا حق نكشت من پيش او رفته و با او محاجه مىكنم.
امام فرمود: براى مناظره پيش من آمده است؟ ابوبصير گفت: آرى. امام به غلامش فرمود: بروبارش را پايين بياور و بگو فردا به ملاقات من بيايد.
عبدالله بن نافع فردا با بزرگان خوارج آمد، امام باقر صلوات الله عليه همه فرزندان مهاجر و انصار را جمع كرد و پيش آنها آمد، وجود مباركش مانند قرص قمر نورانى بود، آن حضرت خدا را حمد و ثنا كرد و بر رسولش صلوات فرستاد و فرمود: حمد خدا را كه ما را به نبوتش گرامى داشت و به ولايت مخصوص فرمود. اى فرزندان مهاجر و انصار هر كه منقبتى و فضيلتى از على بن ابى طالب صلوات الله عليه مىداند بگويد.
آنها بپاخاسته و آنچه مىدانستند گفتند. عبدالله بن نافع خارجى گفت: من هم اين مناقب را مىدانم ولى على (نعوذ بالله) وقتى كه جريان حكمين را قبول كرد كافر شد!
در همين وقت روايت خيبر را خواندند كه رسول الله (ص) در حق على (ع) فرمود: «لا عطين الراية غداً رجلاً يُحبّ اللّهَ و رسولّه و يحبّه اللّهُ و رسولُه كرّارٌ غيرُ فرّار لاٍيرجع حتى يفتحَ اللّه على يديه».
(به خدا سوگند فردا پرچم را به دست کسي خواهم سپرد که او خدا و رسولش را دوست مي دارد و خدا و رسولش نيز او را، کسي که بر دشمن يورش مي برد و از او نمي گريزد، بازنمي گردد مگر آنکه خداوند پيروزي را با دستاش محقق مي سازد.)
امام (ع) به عبدالله فرمود: درباره اين حديث چه مىگويى؟ گفت: راست است و شكى در آن نيست وليكن على بعداً كافر شد (نعوذ بالله) امام فرمود: مادرت به عزايت بنشيند بگو ببينم روزى كه خدا على را دوست داشت مىدانست كه اهل نهروان را خواهد كشت يا نه؟ اگر بگويى: نه كافر شدهاى .
گفت: مىدانست. فرمود: آيا او را بر اين دوست مىداشت كه به طاعت عمل كند يا به معصيت او؟ گفت: نه، عمل كند به طاعت او.
امام فرمود: پس برخيز در حالى كه مغلوب شدهاى. عبدالله برخاست و مىگفت:
«حتى يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر(بقره/187)، الله اعلم حيث يجعل رسالته(انعام/124)
تا رشته سپيد صبح، از رشته سياه (شب) براي شما آشکار گردد! و خداوند آگاهتر است که رسالت خويش را کجا قرار دهد!7
فضايل امام محمد باقرعليه السلام
اول، علم و دانش: در كشف الغمة از حافظ عبد العزيز بن اخضر جنابذى در كتابش موسوم به معالم العترة الطاهرة از حكم بن عتيبه نقل شده است كه در مورد آيه ان فى ذلك لايات للمتوسمين (8) گفت: «به خدا سوگند محمد بن على در رديف همين هوشمندان است» .در صفحات بعد سخن ابو زرعه را نقل خواهيم كرد كه گفته است: به جان خودم ابو جعفر از بزرگترين دانشمندان است.
ابو نعيم در حلية الاولياء نوشته است: مردى از ابن عمر درباره مسئلهاى پرسش كرد.ابن عمر نتوانست او را پاسخ گويد.پس به سوى امام باقر (ع) اشاره كرد و به پرسش كننده گفت : نزد اين كودك برو و اين مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوى.آن مرد به سوى امام باقر (ع) رفت و مشكل خود را مطرح كرد.امام نيز پاسخ او را گفت.مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وى را از جواب امام باقر (ع) آگاه كرد.آنگاه ابن عمر گفت: اينان اهل بيتى هستند كه از همه علوم آگاهى دارند.
در حلية الاولياء آمده است: محمد بن احمد بن حسين از محمد بن عثمان بن ابى شيبه، از ابراهيم بن محمد بن ابى ميمون، از ابو مالك جهنى، از عبد الله بن عطاء، نقل كرده است كه گفت: من هيچ يك از دانشمندان را نديدم كه نسبت به دانشمندى ديگر كم دانشتر باشند مگر نسبت به ابو جعفر.من حكم را مىديدم كه در نزد او چون شاگردى مىكرد.
شيخ مفيد در كتاب ارشاد مىنويسد: شريف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از محمد بن قاسم شيبانى، از عبد الرحمن بن صالح ازدى، از ابو مالك جهنى، از عبد الله بن عطاء مكى، روايت كرده است كه گفت: هرگز دانشمندى را نديدم كه نسبت به دانشمندى ديگر آگاهيهايش كمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر محمد بن على بن حسين.من حكم بن عتيبة را با آن آوازهاى كه در ميان پيروانش داشت مىديدم كه در مقابل آن حضرت چونان طفلى مىنمود كه در برابر آموزگارش قرار گرفته است.
ابن جوزى در تذكرة الخواص، مىنويسد: عطاء مىگفت هيچ يك از دانشمندان را نديدم كه دامنه دانايىاش نسبت به دانشمندى ديگر كمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر.من حكم را ديدم كه در نزد آن حضرت چونان پرندهاى ناتوان بود.ابن جوزى مىگويد: «منظور وى از حكم همان حكم بن عتيبه بود كه در روزگار خود دانشمندى بزرگ به شمار مىآمد» .
اين سخن، چنان كه ملاحظه گرديد، از عطاء نقل شده و باز به همان گونه كه شنيديد ابو نعيم اصفهانى و شيخ مفيد آن را از عبد الله بن عطاء روايت كردهاند.محمد بن طلحه نيز در كتاب مطالب السؤول، اين روايت را به همين نحو نقل كرده است.البته در اين باره ملقب شدن آن حضرت به لقب باقر العلم و شهرت وى در ميان خاص و عام و در هر عصر و زمان بدين لقب كفايت مىكند.
ابن شهر آشوب در كتاب مناقب از محمد بن مسلم نقل كرده است كه گفت: من سى هزار حديث از آن حضرت پرسيدم.شيخ مفيد نيز در كتاب اختصاص، به نقل از جابر جعفى آورده است: ابو جعفر امام باقر (ع) هفتاد هزار حديث برايم گفت كه هرگز از كسى نشنيده بودم.
شيخ مفيد مىنويسد: از هيچ كدام از فرزندان امام حسن (ع) و امام حسين (ع) اين اندازه از علم دين و آثار و سنت و علم قرآن و سيره و فنون ادب كه از امام باقر (ع) صادر شده، ظاهر نشده است.
ما در صفحات آينده از بزرگان مسلمان از صحابه، تابعان و فقيهان و نويسندگان و بسيارى ديگر كه از علم و دانش آن حضرت بهرهمند گشتهاند، ياد خواهيم كرد.تحقيقا بسيارى از دانشمندان از آن حضرت كسب علم كرده و بدو اقتدا نموده بودند و گفتار آن حضرت را پيروى مىكردند و از فقه و دلايل روشنى بخش حضرتش در توحيد و فقه و كلام كمال استفاده را به عمل مىآوردند.
گفتار آن حضرت درباره توحيد
بنابر نقل مدائنى، روزى يكى از اعراب باديه به خدمت ابو جعفر محمد بن على آمد و از وى پرسيد: آيا به هنگام عبادت خداوند هيچ او را ديدهاى؟ امام پاسخ داد: من چيزى را كه نديده باشم عبادت نمىكنم.اعرابى پرسيد: چگونه او را ديدهاى؟ فرمود: ديدگان نتوانند او را ديد اما دلها با نور حقايق ايمان او را مىبينند.با حواس به درك نمىآيد و با مردمان قياس نمىشود.با نشانهها شناخته شود و با علامتها موصوف گردد.در كار خود هرگز ستم روا نمىدارد.او خداوندى است كه جز او معبودى نيست.اعرابى با شنيدن پاسخ امام باقر (ع) گفت: خداوند خود آگاهتر است كه رسالتش را كجا قرار دهد.
احتجاج آن حضرت با محمد بن منكدر از زاهدان يشو عابدان بلند آوازه عصر خويش
شيخ مفيد در ارشاد، نويسد: شريف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از يعقوب بن يزيد از محمد بن ابى عمير، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: محمد بن منكدر مىگفت: گمان نمىكردم كسى مانند على بن حسين، خلفى از خود باقى گذارد كه فضل او را داشته باشد، تا اينكه پسرش محمد بن على را ديدم.
مىخواستم او را اندرزى گفته باشم اما او به من پند داد.ماجرا چنين بود كه من به اطراف مدينه رفته بودم ساعت بسيار گرم مىبود.در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم.او هيكلمند بود و به دو نفر از غلامانش تكيه داده بود.من با خودم گفتم: يكى از شيوخ قريش در اين گرما و با اين حال در طلب دنيا كوشش مىكند.به خدا او را اندرز خواهم گفت.پس نزديك او شدم و سلامش دادم او نيز در حالى كه عرق مىريخت با گشادهرويى جوابم گفت.به وى عرض كردم: خداوند كار ترا اصلاح كناد! يكى از شيوخ قريش در اين ساعت و با اين حال براى دنيا كوشش مىكند! به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در اين حال باشى چه مىكنى؟ او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تكيه كرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در اين حالت فرا رسد مرگم فرا رسيده در حالى كه من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم.در حقيقت من با اين طاعت مىخواهم خود را از تو و از ديگران بىنياز كنم.بلكه من هنگامى از مرگ باك دارم كه از راه برسد در حالى كه من مشغول به يكى از معاصى الهى باشم.
محمد بن مكندر گويد: گفتم: «خدا ترا رحمت كند! مىخواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى» .
كلينى در كافى، مانند همين روايت را از على بن ابراهيم، از پدرش و محمد بن اسماعيل، از فضل بن شاذان و هم او، از ابن ابى عمير، از عبد الرحمن بن حجاج، از امام صادق (ع) نقل كردهاند.
نگارنده: معناى سخن محمد بن منكدر كه گفته بود: «مىخواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى» اين است كه وى همچون طاووس يمانى و ابراهيم ادهم و...از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مىكرد و دست از كسب و كار شسته بود و بدين سبب خود را سربار مردم كرده بود.و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مىخواست امام باقر (ع) را نصيحت كند كه مثلا شايسته نيست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنيا برود.امام (ع) نيز بدو پاسخ مىدهد كه: بيرون آمدن وى براى يافتن رزق و روزى است تا احتياج خود را از مردمان ببرد كه اين خود از برترين عبادات است.اندرزى كه اين سخن براى ابن منكدر داشت اين بود كه وى در ترك كسب و كار و انداختن بار زندگيش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پيش گرفته است.به همين جهت بود كه ابن منكدر گفت: «مىخواستم اندرزت گفته باشم...»
بنابر همين اصل است كه از صادقين (ع) دستور اشتغال به كسب و كار و نهى از افكندن بار زندگى بر دوش ديگران صادر شده است.از آنان همچنين روايت شده است كه اگر كسى به عبادت خداى پردازد و شخص ديگرى در پى كسب و كار روانه شود، عبادت اين شخص اخير بالاتر و برتر از آن ديگرى است.امام صادق (ع) از پيامبر (ص) نقل كرده است كه فرمود: «ملعون است ملعون است كسى كه خود را سربار مردمان قرار دهد» . 9
عصر ظهور در کلام امام باقر عليهالسلام
اين آگاهيها و اطلاعرساني آن ستارگان هدايت موجب شده است که اهل ايمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدي عليهالسلام بيش از پيش اميدوار و دلبسته آن عصر گشته، نسلهاي بعدي را نيز با اين فرهنگ مأنوس کنند.
دلدادگان فرهنگ انتظار با همه مشکلات و گرفتاريهايي که دشمنان برايشان فراهم ميآورند، هرگز اميد به رسيدن آن روز ديدني و لذتبخش را از دست نميدهند، بلکه شوق و عشقشان بيشتر ميشود و زير لب زمزمه ميکنند:
چه خوش باشد که بعد از انتظاري به اميدي رسد اميدواري
سخن از خصوصيات انقلاب جهاني آن يار سفر کرده، زماني شيرينتر ميشود که امامان معصوم عليهمالسلام ويژگيها و نشانههاي عصر ظهور حضرت قائم آل محمد صلياللهعليهوآله را برايمان توصيف کنند و بذر اميد و آرزوي استقرار دولت کريمه امام زمان عليهالسلام را در دلهاي به انتظار نشستهمان شکوفا گردانند تا رايحه دلانگيز دوران ظهور در روح و جسم انسانهايِ خسته از ظلم و ناعدالتي و فتنه و فساد، حياتي تازه ببخشد.
اگر آن نائب رحمان ز درم بازآيد *** عمر بگذشته به پيرانه سرم بازآيد
دارم اميد خدايا که کني تأخيري *** در اجل تا به سرم تاج سرم بازآيد
گر نثار قدم مهدي هادي نکنم *** گوهر جان به چه کار دگرم بازآيد
آنکه فرق سر من خاک کف پاي وي است *** پادشاهي کنم ار او به سرم بازآيد
کوس نو دولتي از بام سعادت بزنم *** گر ببينم که شه دين ز درم بازآيد
ميروم در طلبش کوي به کو دشت به دشت *** شخصم ار باز نيايد خبرم بازآيد
«فيض» نوميد مشو در غم هجران و منال *** شايد ار بشنود آه سحرم، بازآيد
منتظران مژده باد
امام باقر عليهالسلام در گفتاري اميدآفرين و نشاطبخش به منتظران حقيقي آن حضرت مژده ميدهد که «يَأْتِي عَلَي النّاسِ زَمانٌ يَغِيبُ عَنْهُمْ اِمامُهُمْ فَياطُوبي لِلثّابِتِينَ عَلي اَمْرِنا فِي ذلِکَ الزَّمانِ اِنَّ اَدْني ما يَکُونُ لَهُمْ مِنَ الثّوابِ اَنْ يُنادِيَهُمُ الْبارِيءُ عَزَّ وَجَلَّ عِبادِي آمَنْتُمْ بِسِرّي وَصَدَّقْتُمْ بِغَيْبي فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوابِ مِنّي؛(10) بر مردم زماني ميآيد که امامشان از منظر آنان غايب ميشود. خوشا به حال آنانکه در آن زمان در امر [ولايت] ما اهل بيت ثابتقدم و استوار بمانند! کمترين پاداشي که به آنان ميرسد، اين است که خداي متعال خطابشان ميکند و ميفرمايد: بندگان من! شما به حجت پنهان من ايمان آورديد و غيب مرا تصديق کرديد. پس بر شما مژده باد که بهترين پاداش من در انتظارتان است.»
آنگاه امام باقر عليهالسلام ادامه داد: «خداوند متعال به خاطر ارجگذاري از چنين منتظران راستيني به آنان ميفرمايد: شما مردان و زنان، بندگان حقيقي من هستيد. رفتار نيک و شايستهتان را ميپذيرم و از کردار ناپسندتان عفو ميکنم و به خاطر شما ساير گنهکاران را ميآمرزم و بندگانم را به خاطر شما با باران رحمت خود سيراب و از آنان بلا را دفع ميکنم. اي عزيزترين بندگان من! اگر شما نبوديد، عذاب دردناک خود را به مردم نافرمان نازل ميکردم.»(11)
ياران وفادار
پيشواي پنجم عليهالسلام در توصيف ياران حضرت مهدي عليهالسلام که در زمان غيبت، خود را براي شرکت در قيام جهاني آن حضرت آماده ميکنند، به ابو خالد کابلي فرمود: «من به گروهي مينگرم که در آستانه ظهور از طرف مشرق زمين به پا ميخيزند. آنان به دنبال طلب حق و ايجاد حکومت الهي تلاش ميکنند. بارها از متوليان حکومت اجراء حق را خواستار ميشوند، امّا با بياعتنايي مسئولين مواجه ميشوند. وقتي که وضع را چنين ببينند، شمشيرهاي خود را به دوش مينهند و با اقتدار و قاطعيت تمام در انجام خواستهشان اصرار ميورزند تا اينکه سردمداران حکومت نميپذيرند و آن حق طلبانِ ثابت قدم، ناگزير به قيام و انقلاب ميگردند و کسي نميتواند جلوگيرشان شود. اين حقجويان وقتي که حکومت را به دست گرفتند، آن را به غير از صاحب الامر عليهالسلام به کس ديگري نميسپارند. کشتههاي اينها همه از شهيدان راه حق محسوب ميشوند.»
در اينجا امام باقر عليهالسلام به ابو خالد کابلي جملهاي زيبا فرمود که ميتواند نصب العين همه منتظران لحظات ظهور باشد.
آن حضرت فرمود: «اَما اِنِّي لَوْ اَدْرَکْتُ ذلِکَ لاَءَسْتَبْقَيْتُ نَفْسي لِصاحِبِ هذَا الاْءَمْرِ؛(13 مطمئنا بدان! اگر من آن روزگاران را درک کنم، جانم را براي فداکاري در رکاب حضرت صاحب الامر عليهالسلام تقديم ميدارم.»
امام پنجم عليهالسلام در مورد استقامت و استواري ياران حضرت مهدي عليهالسلام به آيهاي از قرآن استناد کرد و در تفسير آيه «فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُوْلهُما بَعَثْنا عَلَيْکُمَ عِبادا لَنا اُولي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَکانَ وَعْدا مَفْعُولاً»؛(14) «هنگامي که نخستين وعده فرا رسد، گروهي از بندگان پيکارجويِ خود را بر ضد شما برميانگيزيم [تا شما را سخت درهم کوبند و براي به دست آوردن مجرمان [خانهها را جستجو ميکنند و اين وعدهاي است قطعي.» فرمود: «اين بندگان پيکارجو و مقاوم که به طرفداري از حق به پا ميخيزند، همان حضرت قائم و ياران وفادار او هستند.»(15)
چشم به راه ظهور
از منظر امام باقر عليهالسلام در عصر غيبت، چشم به راه ظهور حضرت مهدي عليهالسلام بودن و انتظار حکومت آل محمد صلياللهعليهوآله را کشيدن از عبادات شايسته و برتر محسوب ميشود. آن گرامي به نقل از وجود مقدس رسول اکرم صلياللهعليهوآله فرمود: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ انْتِظارُ الْفَرَجِ؛(16) انتظار [پيروزي و] فرج [آل محمد صلياللهعليهوآله ] از برترين عبادات محسوب ميشود.»
جهان در آستانه ظهور
در آستانه ظهور حضرت مهدي عليهالسلام اوضاع جهان به بدترين وضع خود ميرسد و ظلم و ناعدالتي، تبعيض، تضييع حقوق ديگران به بدترين وضع خود تبديل شده و مردم از هر کس و حکومتي نااميد گرديده، به دنبال روزنه اميد و نداي عدالتي ميگردند که آنان را از آن منجلاب ستم و از چنگال زورمداران و مستکبران نجات بخشد. مردم چنان از دست دروغگويان فتنهانگيز و فرصت طلب به تنگ ميآيند که شب و روز آرزوي قيام منادي عدالت را در سر ميپرورانند. حضرت امام باقر عليهالسلام فضاي تاريک جهان قبل از ظهور را اينگونه بيان ميکند: «لا يَقُومُ الْقائِمُ اِلاّ عَلي خَوْفٍ شَديدٍ مِنَ النّاسِ وَزَلازِلَ وَفِتْنَةٍ وَبَلاءٍ يُصيبُ النّاسَ وَطاعُونٍ قَبْلَ ذلِکَ وَسَيْفٍ قاطِعٍ بَيْنَ الْعَرَبِ وَاخْتِلافٍ شَديدٍ بَيْنَ النّاسِ وَتشْتيتٍ في دينِهِمْ وَتَغْييرٍ في حالِهِمْ حَتّي يَتَمَنَّي الْمُتَمَنّي الْمَوْتَ صَباحا وَمَساءً مِنْ عِظَمِ ما يَري مِنْ کَلْبِ النّاسِ وَاَکْلِ بَعْضِهِمْ بَعْضا؛(17) حضرت قائم عليهالسلام قيام نميکند، مگر در حال ترس شديد مردم و زلزلهها و فتنه و بلايي که بر مردم فرا رسد و قبل از آن، گرفتار طاعون ميشوند. آنگاه شمشير برنده ميان اعراب حاکم ميشود و اختلاف ميان مردم و تفرقه در دين و دگرگوني احوالشان به اوج ميرسد؛ بهگونهاي که هر کس بر اثر مشاهده درندهخويي و گزندگياي که در ميان برخي از مردم نسبت به بعضي ديگر به وجود ميآيد، صبح و شام آرزوي مرگ ميکند.» امام آنگاه افزود: «وقتي که يأس و نااميدي تمام مردم را فرا گرفت و ديگر از هر جهت خود را در بنبست احساس کردند، امام غائب عليهالسلام قيام ميکند.»
اقتدار حضرت مهدي عليهالسلام
براي اجراء عدالت و گسترش مساوات در جامعه اسلامي لازم است که موانع عدالت را از ميان برداشت و راه آن را هموار کرد؛ زيرا اصحاب زر و زور و تزوير و کساني که از درهم ريختگي جامعه در راه ترويج فساد و انحراف بهره ميبرند، هرگز از عدالت و برنامههاي عادلانه راضي نخواهند بود و با توسل به هر شيوهاي در مسير احقاق حقوق مردم سنگاندازي خواهند کرد. بنابراين، يکي از مهمترين ويژگيهاي زمامداران عادل قاطعيت و صلابت در مقابله با دشمنان داخلي و خارجي است. امام زمان عليهالسلام نيز با اقتدار کامل مخالفين اسلام و دشمنان عدالت را سرکوب خواهد کرد. امام باقر عليهالسلام ميفرمايد: «لَيْسَ شَأْنُهُ اِلاّ بِالسَّيْفِ؛(18) آن حضرت [در سرکوب دشمنان قسم خوردهاش[ فقط شمشير را ميشناسد.»
او در قاطعيت همانند جدّش رسول خدا صلياللهعليهوآله عمل خواهد کرد و به خيانتکاران، کافران و عوامل داخلي دشمن اجازه هيچگونه توطئهاي نخواهد داد.
حضرت باقر عليهالسلام درباره شباهت حضرت مهدي عليهالسلام به پيامبران الهي مطالبي فرموده و درباره تشابه حضرت خاتم الاوصياء به حضرت پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله فرموده است: «وَاَمّا مِنْ مُحَمَّدٍ صلياللهعليهوآله فَالْقِيامُ بِالسَّيْفِ وَتَبْيينُ آثارِهِ ثُمَّ يَضَعُ سَيْفَهُ عَلي عاتِقِهِ ثَمانِيَةَ اَشْهُرٍ فَلا يَزالُ يَقْتُلُ اَعْداءَ اللّهِ حَتّي يَرْضَي اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ؛19 ) و امّا [شباهت حضرت مهدي عليهالسلام ] به پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله قيام با شمشير است [که دشمنان لجوج را از ميان برميدارد] و آثار آن حضرت را آشکار ميکند. آنگاه هشت ماه به صورت مسلّح و آماده به سر ميبرد و همواره با دشمنان خدا مبارزه ميکند تا اينکه خداوند راضي شود.»
بانوان در دولت مهدوي
بدون ترديد بانوانِ شايسته و متعهد در دولت آن حضرت جايگاه ارزشمندي دارند. نقش زن در آن زمان همانند زنان صدر اسلام، فراخور حال آنان و نسبت به موقعيت ويژهشان خواهد بود؛ يعني همان رسالتي که يک زن مسلمان طبق آيين اسلام به دوش گرفته است، در عصر ظهور نيز به آن پايبند خواهد بود. آنچه از روايات برميآيد، آن است که عدهاي از کارگزاران آن حضرت از بانوان ارجمند هستند. جابر بن يزيد جعفي از ياران نزديک امام محمد باقر عليهالسلام به نقل از آن حضرت فرمود: «وَيَجِيءُ وَاللّهِ ثَلاثُ مِائَةٍ وَبِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً فيهِمْ خَمْسُونَ امْرَأَةً يَجْتَمِعُونَ بِمَکَّةَ عَلي غَيْرِ ميعادٍ؛(20) به خدا سوگند! 313 نفر ياران مهدي عليهالسلام ميآيند که پنجاه نفر از آنان زن ميباشند و بدون هيچگونه وعده قبلي در شهر مکه گرد هم جمع ميشوند.»
روايت ديگري در اين زمينه از ام سلمه، همسر رسول خدا صلياللهعليهوآله از طريق اهل سنت نقل شده است که پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله در آن گفتار با اشاره به عصر ظهور و اجتماع ياران حضرت مهدي عليهالسلام در اطراف آن حضرت ميفرمايد: «يَعُوذُ عائِذٌ فِي الْحَرَمِ فَيَجْتَمِعُ النّاسُ اِلَيْهِ کَالطَيْرِ الْوارِدِ الْمُتَفَرِّقَةِ حَتّي يَجْتَمِعَ اِلَيْهِ ثَلاثُ مِائَةٍ وَاَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلاً فِيهِ نِسْوَةٌ...؛ [در زمان ظهور[ پناهخواهي به حرم خداوند در مکه پناهنده ميشود. مردم همانند کبوتران از هر سو به جانب ا و رو ميآورند تا اينکه سيصد و چهارده نفر که عدهاي از آنان زن هستند، دور او را ميگيرند.» و ادامه داد: «و از همانجا خروج ميکنند و بر تمام ستمگران و اعوان و انصارشان پيروز ميگردند و عدل را آنچنان در روي زمين برقرار ميسازند که زندگان آرزو ميکنند که اي کاش مردههايشان نيز از طعم آن عدالت ميچشيدند!»(21)
مخالفين دولت مهدوي
سران جبهه باطل معمولاً افرادي خودخواه، متکبر، صاحب صفات ناپسند انساني هستند که در مقابل حق خودنمايي ميکنند. آنان چنان در منجلاب فساد و گناه غوطهورند که انسانهاي حقطلب و جلوههاي فضيلت را خطرناکترين دشمنان خويش قلمداد ميکنند. به همين جهت، تمام تلاشهاي خود را براي نابودي آيين حق و رهبران الهي به کار ميگيرند. امّا خداوند طبق سنت پايدار خود همواره حق را پيروز گردانيده و دشمنانش را مأيوس و مغلوب کرده است.
قرآن ميفرمايد: «يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَيَأْبَي اللَّهُ إِلآَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ »؛(22) «[مخالفين حق [ميخواهند نور خدا را با دهانهاي خود خاموش کنند، ولي خدا جز اين نميخواهد که نورش را کامل کند؛ هر چند کافران را خوش نيايد.»
در عصر ظهور، تلاشهاي زيادي صورت ميگيرد تا از استقرار حکومت قائم آل محمد صلياللهعليهوآله جلوگيري شود، امّا آن حضرت به لطف و مدد الهي، تمام موانع را از ميان برميدارد. سفياني يکي از دشمنان سرسخت حضرت مهدي عليهالسلام است.
امير مؤمنان علي عليهالسلام در مورد جنايات وي به کوفيان فرمود: «بدا به حال کوفه! سفياني چه جناياتي در آنجا انجام ميدهد! به حريم شما تجاوز ميکند، کودکان را سر ميبرد و ناموس شما را هتک ميکند.»(23)
امام باقر عليهالسلام درباره ويژگيهاي اين دشمن سرسخت حضرت مهدي عليهالسلام فرمود: «اگر سفياني را مشاهده کني، در واقع پليدترين مردم را ديدهاي. وي داراي رنگي بور و سرخ و کبود است. هرگز سر به بندگي خدا فرو نياورده و مکه و مدينه را نديده است.»(24)
امام باقر عليهالسلام ميفرمايد: «گويا من سفياني (سرکرده دشمنان حضرت امام عصر عليهالسلام ) را ميبينم که در زمينهاي سرسبز شما در کوفه اقامت گزيده، ندا ميدهد که هر کس سر يک تن از شيعيان علي عليهالسلام را بياورد، هزار درهم پاداش اوست. در اين هنگام، همسايه به همسايه ديگر حمله ميکند و ميگويد: اين شخص از شيعيان است. او را ميکشد و هزار درهم جايزه ميگيرد.»(25)
شيصباني نيز يکي ديگر از سران جبهه باطل در عصر ظهور است. او از دشمنان کينهتوز اهل بيت عليهمالسلام و حضرت مهدي عليهالسلام ميباشد. ريشهاش به بنيعباس ميرسد و شخصي بدکردار، شيطان صفت و گمنام است. امام باقر عليهالسلام به جابر جعفي فرمود: «سفياني خروج نميکند، مگر آنکه قبل از او شيصباني در سرزمين عراق خروج ميکند. او همانند جوشيدن آب از زمين، يکباره پيدا ميشود و فرستادگان شما را به قتل ميرساند. بعد از آن در انتظار خروج سفياني و ظهور قائم عليهالسلام باشيد.»(26)
دجّال نيز فتنهگري کذّاب و فريبنده است که موجي از آشوب و فتنه به پا ميکند و بسياري را با دسيسههاي شيطانياش ميفريبد. چشم راست او ناپيداست و نام اصلياش صيف بن عائد است. او ادّعاي خدايي ميکند. در سحر و جادو، زبردست و در فريب مردم، مهارت عجيبي دارد. شيطان صفتان به اطراف او گرد ميآيند.
امّا طبق مشيت الهي و سنت تغييرناپذيرش همچنان که در طول تاريخ همواره به اثبات رسيده است، اهل باطل همچون کف روي آب نابود شدني هستند و حضرت مهدي عليهالسلام نيز با غلبه بر سران کفر و فتنه و نفاق طومار زندگاني دشمنان فضيلت و کمال را درهم ميپيچد و بساط عدل و داد و انسانيت را در روي زمين ميگسترد.
پي نوشت ها:
1 - الصّواعق المحرقة، ص 201
2 - حلية الاولياء، ج 3، ص 186؛ ارشاد مفيد، ص 280، به نقل از بحارالانوار، ج 46، ص 286 و تذکرة الخواصّ، ص 337 و البداية والنّهاية «ابن کثير»، ج 9، ص 311، به نقل از سيرهي پيشوايان، ص 308
3- البيان و التّبيين، ج 1، ص 84، نقل از بحارالانوار، ج 46، ص 289.
4- بحارالانوار، ج 46، ص 357
5- همان، ص 258.
6]ـ تفسير فخر رازي، ج 32، ص 124.
7- روضه كافى: ص 349 حديث پانصد و چهل و هشت، مناقب. ج 4 ص 201 باختصار
8- حجر/75: و در اين (عذاب) هوشمندان را عبرت و بصيرت بسيار است.
9- سيره معصومان، ج 5، ص 18، سيد محسن امين، ترجمه: على حجتى كرمانى
10 کمال الدين، ج 1، ص 330.
11. همان.
12. غيبت نعماني، ص 273.
13. اسراء / 5.
14. تفسير عياشي، ج 2، ص 281.
15. بحارالانوار، ج 52، ص 125.
16. همان، ص 230.
17. همان، ص 354.
18. کمال الدين، ص 329.
19. بحار الانوار، ج 52، ص 222.
20. معجم احاديث المهدي عليهالسلام ، ج 1، ص 501؛ المعجم الاوسط، ج 5، ص 334.
21. توبه / 32.
22. يوم الخلاص، ص 93.
23. بحارالانوار، ج 52، ص 354.
24. بحار الانوار، ج 52، ص 215.
25. غيبت نعماني، ص 302.
منبع : سازمان تبلیغات اسلامی