22-08-2014، 22:05
فردا صبح با با رفتیم یه جایی که پر بود از چاله گفتم اینجا کجاست بابا جون؟_اینجا از این به بعد خونه مامانه _پس من میام اینجا_نمیشه -چرا؟؟داد زدم میخوام بیام_بتو هیچ جا نمیری خووووووووووووووووب_به هق هق افتادم و دویدم با تمام وجود از ته دل میرفتم به هرجا وقتی به خودم اومدم دیدم از اونجا که با بابا بودیم خیلی دورم و دارم از سرما و شدت بارون یخ میزنم که یه دفعه...................