06-07-2014، 7:50
قسمت دوم:
مهشید:آخ دردم اومد!
-حقته مهشید خانوووم!
مهشید:خفه شو ستاره گمشو برو!!!اونقد خندیدی صف داره میره!
با قدم هایی تند رفتم توی سالن مدرسه؛از پله ها بالا رفتم و بالاخره رسیدم کلاسمون.
(دلم:آخه مدرسه به این بزرگی کلاسای ما اِند باید بیوفته طبقه دوم!)
میزم ردیف کنار در میز سوم بود.رفتم کیفمو پرت کردم رو میز!
(دلم:اه دوباره تنهایی!حالا تنهایی جهنم!ریاضی فیزیک=با غول بی شاخ و دُم!)
رفتم رو میز نشستم.بابغل دستی ام خوب گرم گرفتم ؛یعنی تازه گرم شدم!اسمش مونا بود.
مونا:سلام،سِتی جووون!
-سلام مونا!نه ببخشید!مونی جووون!
مونا:چیطور موتوری؟
-خودتی چی توز موتوری ؛با من درس بحرف!
مونا:باااوو تو چقد خِنگی سِتی.میگم چطوری؟
-خُب تقصیر خودته مونی خاله!عین بچه آدم بحرف!
مونا:سِتی جوون!به زبان امروزی حرفیدم باااوووو!
-حالا وللش!بااووو زبان امروزی!خوبم مقسی عجقم!تو جیطوری؟
مونا:ای ول بااوو حالیدم!
ظاهر مرتبی داشت.چشمای طوسی موهای مشکی پر کلاغی،صورت سفید و تُپُل!اسمش مونا بود.تقریباً 1سال ازم بزرگتر بود.18سالش بود.بابا و مامانش تو سانحه رانندگی فوت شده بودن.همه اموال مامان و باباشون بین 2 تا بچه یعنی مونا و خواهر کوچیکش مینا تقسیم شده بود.مونا4سال از مینا بزرگتر بود.مینا12 سالش بود و مونا از7دولت آزاد بود.ولی عمو حمید که میگفت دوست و وکیل باباش بود رو خرجاشون نظارت داشت.مونا گواهی نامه هم داش..ی ماشین دِوو ماتیز مشکی داشت که ماشا.. هر جا هم میرفت با اون ماشینه میرفت...اینقد غرق داستان زندگی مونا شده بودم که یادم رفت تو کلاسم.
معلم علوم اجتماعی:همدانی....همدانی...هم دااانی!ستاره همدانی!
-بله خانوم ریاحی!؟
معلم علوماجتماعی:پاشو بیا این برگه امتحانی هارو ببر خونه صحیح کن!
چشمی گفتم و رفتم برگه هارو گرفتم!
(دلم:یا خدا بدبخت شدم برگه های کلاس خودمون و 2تا کلاس دیگه رو ی جا داد به من!)
(وجدان:آخی...ش!تلافی کارهایی که با من کردن تو برگه ها سرشون میارم...!
اونقد براشون سخت تصحیح کنم که هَز کنن!)
کلاس تو سکوت کامل بود که یهو زنگ خورد.
زنگ تفریح با مونا رفتیم بیرون تا براش یکم از زندگی خودم بگم.
-خُب ستاره همدانی هستم 17سالمه تک فرزندم؛مامان بابام صاحب ی شرکت تولید قارچ خوراکی هستن و میرن سرکار!ی پسر هست که عاشقمه،ولی به نظرم اون ی اَلدنگه!
مونا:وا چرا ستاره!مگه چشه؟چن سالش هست حالا؟اسمش؟چجوری آشنا شدین؟
-خُب خُب!یواش یواش بپرس!
-به نظرم باید عشقشو بهم بفهمونه ولی اون هرروز میاد دنبالم!نوزده بیست میخوره تقریباً !اسمش بردیاس،همسایه امونه!
مونا:سِتی خانوم ناقلا!پس اسمشو از کجا میدونی؟
-هیچی باااووو!یِ روز با دوستش راه افتادن دنبالم دوستش بردیا صداش کرد!
مونا:چرا همیشه غمگینی؟!
-چون ی همدم ندارم!ی دوست صمیمی ندارم!تنهااااام!
مونا:خُب خُب باااووو غلط کردم ببخشید!
-خخخخ دیوونه!
مونا:دیوونه تویی که داری خودتو میکشی بخاطر دوست!باااوو بیخیل دنیا!
-مونا خَف اول سَن!(ترجمه:مونا تو خفا شو!)
ناظم:خانومای دبیرستان راهنمایی پاشید برید کلاستون.....بجز کلاس گل یاس3...!
-هوراااااااااااااااااااااا ااااااا !
مونا:زهرمار گوشمو پاره کردی!
-شمارتو نمیدی؟
مونا کاغذ رو از دفترش کَند و شمارشو نوشت و کاغذو تا کرد و گذوشت تو کیفم!
مونا:تو چی نمیدی؟
منم مث مونا ی کاغذ دراووردم براش نوشتم گذوشتم تو کیفش!
-مونایی آهنگ ترکیه ای گوش میدی؟
مونا:نه ولی تا حالا نشنیدم!
-ی دهن بخونم با معنی؟
مونا:بخون باااوو!
-اَمان اولا،اَمان اولا سِودا دا!
بیر مزارا بیر مزارا تکدانا!
ایتیردیم یاریمی
♫♪♫
اَمان لارا ایتیردی یوک!
معنی:
امان امان از عشق!
یک قبر تنها ترین قبره تو مزار!
گم کردم یارم رو!
امان از ناگمشدنی ها(خاطرات)
مهشید:آخ دردم اومد!
-حقته مهشید خانوووم!
مهشید:خفه شو ستاره گمشو برو!!!اونقد خندیدی صف داره میره!
با قدم هایی تند رفتم توی سالن مدرسه؛از پله ها بالا رفتم و بالاخره رسیدم کلاسمون.
(دلم:آخه مدرسه به این بزرگی کلاسای ما اِند باید بیوفته طبقه دوم!)
میزم ردیف کنار در میز سوم بود.رفتم کیفمو پرت کردم رو میز!
(دلم:اه دوباره تنهایی!حالا تنهایی جهنم!ریاضی فیزیک=با غول بی شاخ و دُم!)
رفتم رو میز نشستم.بابغل دستی ام خوب گرم گرفتم ؛یعنی تازه گرم شدم!اسمش مونا بود.
مونا:سلام،سِتی جووون!
-سلام مونا!نه ببخشید!مونی جووون!
مونا:چیطور موتوری؟
-خودتی چی توز موتوری ؛با من درس بحرف!
مونا:باااوو تو چقد خِنگی سِتی.میگم چطوری؟
-خُب تقصیر خودته مونی خاله!عین بچه آدم بحرف!
مونا:سِتی جوون!به زبان امروزی حرفیدم باااوووو!
-حالا وللش!بااووو زبان امروزی!خوبم مقسی عجقم!تو جیطوری؟
مونا:ای ول بااوو حالیدم!
ظاهر مرتبی داشت.چشمای طوسی موهای مشکی پر کلاغی،صورت سفید و تُپُل!اسمش مونا بود.تقریباً 1سال ازم بزرگتر بود.18سالش بود.بابا و مامانش تو سانحه رانندگی فوت شده بودن.همه اموال مامان و باباشون بین 2 تا بچه یعنی مونا و خواهر کوچیکش مینا تقسیم شده بود.مونا4سال از مینا بزرگتر بود.مینا12 سالش بود و مونا از7دولت آزاد بود.ولی عمو حمید که میگفت دوست و وکیل باباش بود رو خرجاشون نظارت داشت.مونا گواهی نامه هم داش..ی ماشین دِوو ماتیز مشکی داشت که ماشا.. هر جا هم میرفت با اون ماشینه میرفت...اینقد غرق داستان زندگی مونا شده بودم که یادم رفت تو کلاسم.
معلم علوم اجتماعی:همدانی....همدانی...هم دااانی!ستاره همدانی!
-بله خانوم ریاحی!؟
معلم علوماجتماعی:پاشو بیا این برگه امتحانی هارو ببر خونه صحیح کن!
چشمی گفتم و رفتم برگه هارو گرفتم!
(دلم:یا خدا بدبخت شدم برگه های کلاس خودمون و 2تا کلاس دیگه رو ی جا داد به من!)
(وجدان:آخی...ش!تلافی کارهایی که با من کردن تو برگه ها سرشون میارم...!
اونقد براشون سخت تصحیح کنم که هَز کنن!)
کلاس تو سکوت کامل بود که یهو زنگ خورد.
زنگ تفریح با مونا رفتیم بیرون تا براش یکم از زندگی خودم بگم.
-خُب ستاره همدانی هستم 17سالمه تک فرزندم؛مامان بابام صاحب ی شرکت تولید قارچ خوراکی هستن و میرن سرکار!ی پسر هست که عاشقمه،ولی به نظرم اون ی اَلدنگه!
مونا:وا چرا ستاره!مگه چشه؟چن سالش هست حالا؟اسمش؟چجوری آشنا شدین؟
-خُب خُب!یواش یواش بپرس!
-به نظرم باید عشقشو بهم بفهمونه ولی اون هرروز میاد دنبالم!نوزده بیست میخوره تقریباً !اسمش بردیاس،همسایه امونه!
مونا:سِتی خانوم ناقلا!پس اسمشو از کجا میدونی؟
-هیچی باااووو!یِ روز با دوستش راه افتادن دنبالم دوستش بردیا صداش کرد!
مونا:چرا همیشه غمگینی؟!
-چون ی همدم ندارم!ی دوست صمیمی ندارم!تنهااااام!
مونا:خُب خُب باااووو غلط کردم ببخشید!
-خخخخ دیوونه!
مونا:دیوونه تویی که داری خودتو میکشی بخاطر دوست!باااوو بیخیل دنیا!
-مونا خَف اول سَن!(ترجمه:مونا تو خفا شو!)
ناظم:خانومای دبیرستان راهنمایی پاشید برید کلاستون.....بجز کلاس گل یاس3...!
-هوراااااااااااااااااااااا ااااااا !
مونا:زهرمار گوشمو پاره کردی!
-شمارتو نمیدی؟
مونا کاغذ رو از دفترش کَند و شمارشو نوشت و کاغذو تا کرد و گذوشت تو کیفم!
مونا:تو چی نمیدی؟
منم مث مونا ی کاغذ دراووردم براش نوشتم گذوشتم تو کیفش!
-مونایی آهنگ ترکیه ای گوش میدی؟
مونا:نه ولی تا حالا نشنیدم!
-ی دهن بخونم با معنی؟
مونا:بخون باااوو!
-اَمان اولا،اَمان اولا سِودا دا!
بیر مزارا بیر مزارا تکدانا!
ایتیردیم یاریمی
♫♪♫
اَمان لارا ایتیردی یوک!
معنی:
امان امان از عشق!
یک قبر تنها ترین قبره تو مزار!
گم کردم یارم رو!
امان از ناگمشدنی ها(خاطرات)