22-07-2012، 18:46
تن زیر از کتاب خاطرات تاج الملوک (همسر رضاشاه) انتخاب شده است و مطالب جالبی از دیدار او با هیتلر در 12 مارس 1936 (برابر با پنجشنبه 21 اسفند 1314) و هدایای رضاشاه برای هیتلر و متقابلا هدایای او برای رضاشاه عینا نقل شده است. همچنین پس از اشغال ایران، دیدار وی با استالین جنایتکار نیز خواندنی است.
هيتلر در دنيا محبوبيت زيادی داشت و در ايران هم خيلی مورد توجه و احترام مردم بود.
هيتلر ايرانی*ها را از نژاد آريايی می*دانست و چون آلمانی*ها هم از همين نژاد بودند لذا به ايران علاقمند بود و در دوران حكومت خود تا آنجا كه توانست به ايران كمك كرد.
"رضا" هم كه از دخالت*های انگلستان در امور ايران به تنگ آمده بود به طرف آلمانی*ها گرايش و علاقه پيدا كرد و طی چند سال روابط ايران و آلمان خيلی صميمانه شد.
آلمانی*ها در امور ساختمان راه*ها و جاده*های ايران فعاليت می*كردند و در ساختن راه آهن، بنادر و سيلوها و كارخانجات به ايران كمك رساندند.
آلمانی*ها در ايران خيلی كارهای بزرگ كردند، كه بعضی از آنها هنوز مثل راه آهن سراسری بعد از نيم قرن مورد استفاده ايرانيان قرار دارند.
ايستگاهای راه آهن در تهران و تبريز و اهواز و امثالهم. خط آهن سراسری. پل ورسك، پل*های راه آهن در مناطق صعب*العبور، فرودگاه، كارخانه مونتاژ هواپيما، كارخانه شكرسفيد، كارخانه ذوب آهن كرج، سيلوهای گندم، كارخانجات آرد و خيلی تاسيسات كه حالا يادم نيست نام ببرم.
من يادم هست مردم تهران آنقدر به هيتلر علاقه داشتند كه در ميدان توپخانه جمع می*شدند تا از راديو سخنرانی*های هيتلر را گوش كنند.
در آن موقع اكثر مردم راديو نداشتند، ايستگاه راديو در خيابان بيسيم پهلوی (سيد خندان) تاسيس شده و روزی يك ساعت برنامه راديويی زنده پخش می*كرد. از بيسيم پهلوی (سيد خندان) به ميدان توپخانه يك خط كابل كشيده بودند و در ميدان توپخانه چند بلندگو گذاشته بودند تا مردم اخبار راديو را بشنوند.
مردم هر وقت خبر پيروزی قوای هيتلر را می*شنيدند از ته دل برای آلمانی*ها هورا می*كشيدند. حتی بعضی*ها آنقدر تعصب داشتند كه برای قوای آلمان گوسفند قربانی می*كردند.
آلمانی*ها عاشق چشم و آبروی مشكی ايرانی*ها نبودند و محض خاطر صواب بردن در كار احداث راه آهن سراسری به ايران كمك نكردند! آلمانی*ها با تمام قوا رضا شاه را در ساختن راه آهن سراسری كمك كردند تا خليح فارس را به جنوب اتحاد شوروی متصل كرده و قوای خود را از طريق خاك ايران به جنوب اتحاد شوروی برسانند.
اما همين راه آهن كه با كمك آلمان*ها ساخته شد بلای جان خود آنها شد و متفقين با اشغال ايران كمك*های وسيع نظامی به نيروهای شوروی كه در محاصره آلمان بودند رسانده و وضعيت جنگ را به نفع خود عوض كردند. راه آهن سراسری كه قرار بود مورد استفاده نيروهای آلمانی قرار بگيرد برعليه آنها به*كار گرفته شد و سرنوشت جنگ را عوض كرد.
عوض شدن سرنوشت جنگ سرنوشت رضا شاه را هم عوض كرد و او از تخت طاووس پائين آورد و به تبعيد فرستاد.
ديدار با هيتلر
يك عده جوانان تهران هم به سبك جوانان هيتلری سر خود را می*تراشيدند و در خيابان*ها به هم سلام هيتلری می*دادند!
موقعی كه ما به ملاقات هيتلر رفتيم آقای محتشم*السلطنه اسفندياری هم حضور داشت. هيتلر با من و اشرف و شمس دست داد و از من حال و احوال رضا را پرسيد. از طرف سفارت ايران يك مرد جوان به*عنوان ديلماج حضور داشت كه مطالب هيتلر را برای ما و حرف*های ما را برای هيتلر ترجمه می*كرد. اگر اشتباه نكنم اين مرد جوان [محمدعلی] جمالزاده پسر سيد جمال واعظ اصفهانی بود كه بعدها نويسنده معروفی شد.
ما برای هيتلر چند هديه برده بوديم كه عبارت بود از دو قطعه قالی نفيس ايرانی و مقداری پسته رفسنجان.
حاج محتشم*السطنه اسفندياری قالی*ها را در جلوی پای هيتلر باز كرد و شروع به توضيح كرد.
هيتلر خيلی از نقش قالی*ها و بافت و رنگ آنها خوشش آمد. روی يك قالی كه در تبريز بافته شده بود عكس خود هيتلر بود. روی قالی ديگر هم علامت آلمان را كه عبارت از صليب شكسته بود نقش كرده بودند.
از مطالب هيتلر دستگيرمان شد كه باورش نمی*شود اين تصاوير ظريف را با دست بافته باشند.
هيتلر هم متقابلا سه قطعه عكس خود را امضاء كرد و به من و دخترانم داد.
ديلماج سفارت گفت: "آقای هيتلر می*گويند متاسفانه پيشوای آلمان مثل شاه ايران ثروتمند نيست و نمی*تواند متقابلا هديه گرانقيمت به ما بدهد و از اين بابت معذرت می*خواهند!"
[IMG][/IMG]
*توضیح: این عکس، یکی از همان سه پوستری است که هیتلر در دیدار با همسر رضاشاه امضا کرده و به عنوان هدیه به او داده است. و اکنون در کاخ صاحبقرانیه در مجموعه ی کاخ های نیاوران نگهداری می شود. در زیر پوستر به دستخط هیتلر نوشته است:
اعلیحضرت همایونی - رضاشاه پهلوی - شاهنشاه ایران - با بهترین آرزوها - برلین - 12 مارس 1936 - امضا، آدولف هیتلر.
من اين ملاقات را هيچوفت فراموش نكردم و به درخواست رضا ده*ها بار ريز مطالب آنرا برايش تعريف كردم.
هيتلر موقع حرف زدن آرام نمی*گرفت، يا دور خودش می*پيچيد و يا به اين طرف و آن طرف اطاق می*رفت و حرف می*زد. در موقع حرف زدن هم مرتباً پلك چشمانش را بهم می*زد و دندانهايش را روی هم فشار می*داد. دستهايش را پشت كمر می*برد و ناگهان جلو می*آورد و ناگهان بالا می*برد و در هوا تكان می*داد. در عين حال روی پنجه*های پا هم بلند می*شد. درست مثل اين بود كه زير پايش آتش روشن است و نمی*تواند آرام بگيرد. موقع حرف زدن هم با آنكه ما در نزديكش بوديم با صدای بلند صحبت می*كرد.
از رضا خيلی تعريف كرد و گفت زندگی او را می*داند و از اينكه يك نظامی قدرت را در ايران به*دست دارد خوشحال است.
رضا از اين قسمت خيلی خوشش می*آمد و من هر وقت به اين قسمت از ملاقات خودم با هيتلر می*رسيدم بايد آنرا چندبار تكرار می*كردم.
هيتلر در دنيا محبوبيت زيادی داشت و در ايران هم خيلی مورد توجه و احترام مردم بود.
هيتلر ايرانی*ها را از نژاد آريايی می*دانست و چون آلمانی*ها هم از همين نژاد بودند لذا به ايران علاقمند بود و در دوران حكومت خود تا آنجا كه توانست به ايران كمك كرد.
"رضا" هم كه از دخالت*های انگلستان در امور ايران به تنگ آمده بود به طرف آلمانی*ها گرايش و علاقه پيدا كرد و طی چند سال روابط ايران و آلمان خيلی صميمانه شد.
آلمانی*ها در امور ساختمان راه*ها و جاده*های ايران فعاليت می*كردند و در ساختن راه آهن، بنادر و سيلوها و كارخانجات به ايران كمك رساندند.
آلمانی*ها در ايران خيلی كارهای بزرگ كردند، كه بعضی از آنها هنوز مثل راه آهن سراسری بعد از نيم قرن مورد استفاده ايرانيان قرار دارند.
ايستگاهای راه آهن در تهران و تبريز و اهواز و امثالهم. خط آهن سراسری. پل ورسك، پل*های راه آهن در مناطق صعب*العبور، فرودگاه، كارخانه مونتاژ هواپيما، كارخانه شكرسفيد، كارخانه ذوب آهن كرج، سيلوهای گندم، كارخانجات آرد و خيلی تاسيسات كه حالا يادم نيست نام ببرم.
من يادم هست مردم تهران آنقدر به هيتلر علاقه داشتند كه در ميدان توپخانه جمع می*شدند تا از راديو سخنرانی*های هيتلر را گوش كنند.
در آن موقع اكثر مردم راديو نداشتند، ايستگاه راديو در خيابان بيسيم پهلوی (سيد خندان) تاسيس شده و روزی يك ساعت برنامه راديويی زنده پخش می*كرد. از بيسيم پهلوی (سيد خندان) به ميدان توپخانه يك خط كابل كشيده بودند و در ميدان توپخانه چند بلندگو گذاشته بودند تا مردم اخبار راديو را بشنوند.
مردم هر وقت خبر پيروزی قوای هيتلر را می*شنيدند از ته دل برای آلمانی*ها هورا می*كشيدند. حتی بعضی*ها آنقدر تعصب داشتند كه برای قوای آلمان گوسفند قربانی می*كردند.
آلمانی*ها عاشق چشم و آبروی مشكی ايرانی*ها نبودند و محض خاطر صواب بردن در كار احداث راه آهن سراسری به ايران كمك نكردند! آلمانی*ها با تمام قوا رضا شاه را در ساختن راه آهن سراسری كمك كردند تا خليح فارس را به جنوب اتحاد شوروی متصل كرده و قوای خود را از طريق خاك ايران به جنوب اتحاد شوروی برسانند.
اما همين راه آهن كه با كمك آلمان*ها ساخته شد بلای جان خود آنها شد و متفقين با اشغال ايران كمك*های وسيع نظامی به نيروهای شوروی كه در محاصره آلمان بودند رسانده و وضعيت جنگ را به نفع خود عوض كردند. راه آهن سراسری كه قرار بود مورد استفاده نيروهای آلمانی قرار بگيرد برعليه آنها به*كار گرفته شد و سرنوشت جنگ را عوض كرد.
عوض شدن سرنوشت جنگ سرنوشت رضا شاه را هم عوض كرد و او از تخت طاووس پائين آورد و به تبعيد فرستاد.
ديدار با هيتلر
يك عده جوانان تهران هم به سبك جوانان هيتلری سر خود را می*تراشيدند و در خيابان*ها به هم سلام هيتلری می*دادند!
موقعی كه ما به ملاقات هيتلر رفتيم آقای محتشم*السلطنه اسفندياری هم حضور داشت. هيتلر با من و اشرف و شمس دست داد و از من حال و احوال رضا را پرسيد. از طرف سفارت ايران يك مرد جوان به*عنوان ديلماج حضور داشت كه مطالب هيتلر را برای ما و حرف*های ما را برای هيتلر ترجمه می*كرد. اگر اشتباه نكنم اين مرد جوان [محمدعلی] جمالزاده پسر سيد جمال واعظ اصفهانی بود كه بعدها نويسنده معروفی شد.
ما برای هيتلر چند هديه برده بوديم كه عبارت بود از دو قطعه قالی نفيس ايرانی و مقداری پسته رفسنجان.
حاج محتشم*السطنه اسفندياری قالی*ها را در جلوی پای هيتلر باز كرد و شروع به توضيح كرد.
هيتلر خيلی از نقش قالی*ها و بافت و رنگ آنها خوشش آمد. روی يك قالی كه در تبريز بافته شده بود عكس خود هيتلر بود. روی قالی ديگر هم علامت آلمان را كه عبارت از صليب شكسته بود نقش كرده بودند.
از مطالب هيتلر دستگيرمان شد كه باورش نمی*شود اين تصاوير ظريف را با دست بافته باشند.
هيتلر هم متقابلا سه قطعه عكس خود را امضاء كرد و به من و دخترانم داد.
ديلماج سفارت گفت: "آقای هيتلر می*گويند متاسفانه پيشوای آلمان مثل شاه ايران ثروتمند نيست و نمی*تواند متقابلا هديه گرانقيمت به ما بدهد و از اين بابت معذرت می*خواهند!"
[IMG][/IMG]
*توضیح: این عکس، یکی از همان سه پوستری است که هیتلر در دیدار با همسر رضاشاه امضا کرده و به عنوان هدیه به او داده است. و اکنون در کاخ صاحبقرانیه در مجموعه ی کاخ های نیاوران نگهداری می شود. در زیر پوستر به دستخط هیتلر نوشته است:
اعلیحضرت همایونی - رضاشاه پهلوی - شاهنشاه ایران - با بهترین آرزوها - برلین - 12 مارس 1936 - امضا، آدولف هیتلر.
من اين ملاقات را هيچوفت فراموش نكردم و به درخواست رضا ده*ها بار ريز مطالب آنرا برايش تعريف كردم.
هيتلر موقع حرف زدن آرام نمی*گرفت، يا دور خودش می*پيچيد و يا به اين طرف و آن طرف اطاق می*رفت و حرف می*زد. در موقع حرف زدن هم مرتباً پلك چشمانش را بهم می*زد و دندانهايش را روی هم فشار می*داد. دستهايش را پشت كمر می*برد و ناگهان جلو می*آورد و ناگهان بالا می*برد و در هوا تكان می*داد. در عين حال روی پنجه*های پا هم بلند می*شد. درست مثل اين بود كه زير پايش آتش روشن است و نمی*تواند آرام بگيرد. موقع حرف زدن هم با آنكه ما در نزديكش بوديم با صدای بلند صحبت می*كرد.
از رضا خيلی تعريف كرد و گفت زندگی او را می*داند و از اينكه يك نظامی قدرت را در ايران به*دست دارد خوشحال است.
رضا از اين قسمت خيلی خوشش می*آمد و من هر وقت به اين قسمت از ملاقات خودم با هيتلر می*رسيدم بايد آنرا چندبار تكرار می*كردم.