امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان جدبد با نام (زیادی عاشقت شدم )نوشته خودم ( مخصوص دوستداران رمان )

#9
(پست نهم)
یه دفعه انگار ترکیدم چون با داد گفتم - مامان تو با خودت چی فکر کردی که منو آوردی خواستگاری یه همچین دختری ؟؟؟ - مگه چش بود دختر مردم ؟ - چش نبود گوش بود . سطح خانوادگیش که از ما پایین تر بود قیافش هم مثل میمون بود بی حیا و عقده ای و خواستگار ندیده بود خیلی هم ... یه دفه الناز قهقه زد و گفت - مامان خدایی راست میگه خیلی زشت بود و تا آخر نیشش باز بود و به آرمین خیره شده بود - خب آخه پسرم خیلی خوشگله که همه رو زشت میبینه - آخه نداره مامان من اینو نمیخوام .مامان بعد از اون گشت یه چندتا دیگه همسطحمون و خیلی خیلی خوشگل پیدا کرد ولی من که نقشه داشتم بازم ازشون ایراد گرفتم .نازنین و ملیکا و مبینا هم رد شدن . تا اینکه الناز یه روز اومد تو اتاقم و گفت - داداشی یه چیزی بگم نه نمیگی ؟ -
بگو - یه دوست دارم اسمش سوگنده . بیا بریم خواشستگاریش شاید این یکی شد و با هم ازدواج کردین . خیلی خیلی خوشگل و نازه یه داداش داره اسمش سهیله به خدا خیلی دختره خوبیه . بیچاره الناز خبر نداشت چه خبره . -آرمین به خدا اگه نیای دلمو میشکونی بد . وای خدایا حالا چیکار کنم ؟ به ناچار گفتم - باشه واسه اخر هفته قرار بذار - باشه داداش گلم . از این خوشحال بودم که الناز رو خوشحال کردم و از این ناراحت که باید یه ایراد بیخودی رو دوست الناز میذاشتم اونم که خیلی از دختره تعریف میکنه ودوسش داره .مثه خر تو گل گیر کرده بودم . خیلی زودتر از اونچه فکر میکردم شب پنجشنبه هم رسید . من دوباره باید قیافه با نیش باز اون دخترا رو تحمل میکردم . شاید فقط به خاطر تفریح نبود به خاطر اینم بود که مامان دست از سر منه بدبخت برداره . اندفه با دفه های دیگه فرق داشت چون دلشوره گرفته بودم و یه حسی بهم میگفت باید بهترین تیپ عمرمو بزنم . چون پوستم سفید بود مشکی خیلی بهم میومد برای همین یه کت و شلوار مشکی با یه بلوز سفید و کروات مشکی زدم
(15/12/92)
دلگیر شدم از این شبا از هرچی عشقه بعد تو
دستی نبود باور کنه سردی دستای منو
این رابطه تموم شد و روزای خوب یادت نموند
یادت میاد کی با تو بود
کی تو رو تا اینجا رسوند ؟؟؟؟؟؟
پاسخ
 سپاس شده توسط ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، hanieyh ، kimia kimia1378


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان جدبد با نام (زیادی عاشقت شدم )نوشته خودم ( مخصوص دوستداران رمان ) - ♥♥♥♥♥♥ girl sky ♥♥♥♥♥♥ - 06-03-2014، 11:22

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان