امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان جدبد با نام (زیادی عاشقت شدم )نوشته خودم ( مخصوص دوستداران رمان )

#8
(پست هشتم)
همینجوری که داشتم فکر میکردم از اتاق اومدم بیرون که دیدم الناز دست به کمر وایساده.رفتم جلو و گفتم - صبح بخیر - گیرم که صبح بخیر - چی شده؟ - اولن دیشت سوغاتی همه رو دادا الا من دومن یه دفه رفتی تو اتاقت و دیگه نیومدی بیرون سومن تازگیا مشکوک میزنی - اولن دیشت که بت گفتم بیا سوغاتی هاتو از خودم بگیر دومن با مامان بحثم شد برا همین اعصاب نداشتم سومن کجای من مشکوکه؟؟؟ - خب حالا یالا سوغاتیام - تو اتاقم تو چمدون قرمزس.الناز سریع دوید تو اتاق و یه دفه جیغ کشید و گفت - همش ماله منه؟ - اره مال توئه و بعد راه افتادم سمت پایین و مامان و دیدم و گفتم - سلام و صبح بخیر به مامان گلم - علیک - مامان من دیشب فکرامو کردمو بعد سریع بی مقدمه گفتم - بریم خواستگاری.مامان با چشای گشاد گفت - چی؟! - مگه چیه!!!خب مگه خودت نگفتی؟ - چرا ولی فکر کردم داری سر به سرم میذاری - نه بابا سر به سر چیه - پس بالاخره سر عقل اومدی - بله حالا اون دختر خوشبختی که برام انتخاب کردی کیه؟ - سحره .اندفه نوبت من بود گه با صدای بلند بگم - چی؟؟؟!!! - مگه چیه؟دختره همه چی تمومه دیگه چی میخوای - ه...ه...هیچی - پس خودتو آماده کن که زنگ بزنم و برای پنجشنبه قرار بزارم - با...با...باشه و راه افتادم سمت اتاقم.با خودم گفتم سحر خواهر بهترین دوستمه نامردیه اگه اینکارو بکنم و در ضمن سهند هم خیلی ناراحت میشه پس باید مامانو منصرف کنم پس دوباره راه افتادم سمت پایین و یه راست رفتم تو آشپزخونه و گفتم - من با سحر ازدواج نمیکنم .مامان با تعجب نگام کرد و بعد گفت - آخه چرا؟ - چون دوست ندارم پس بگرد یکی دیگه رو برام پیدا کن - خیلی خب باشه قبول هرچی تو بگی - فقط از دوستای النازم نباشه - دیگه چرا؟ - همین که گفتم - چشم رو چشم دیگه چی - هیچی چشمت بی بلا - پس پنجشنبه آماده باش - چشم و بعد رفتم تو اتاقم.پنجشنبه هم خیلی زود رسید.خونه دختره خیلی از خونه ما دور بود و اسم دختر مورد نظر مریم بود.رسیدیم و رفتیم تو بعد از سلام علیک نشستیم و دختره با نیش باز قد دهن شتر چایی اورد و تو صورتم زل زد.خیلییییییی بدم اومد.دختره خیلی معمولیه رو به زشت بود.نمیدونم مامان پیش خودش چی فکر کرده بود که اینو واسه من انتخاب کرده بود مخصوصا منم که حساسم و از دخترا زیاد خوشم نمیاد کلا زده شدم از هرچی دختره.دختره همینجوری با همون نیش شتریش داشت نگام میکرد.واقعا در عذاب بودم.اه اه دختره ی احمق عقده ای!!!بالاخره تموم شد.آخیش راحت شدم.دختره هنوزم نیشش باز بود.مامان بالاخره دل کند و اومد بیرون.تا اومدیم بیرون مامان گفت - دختره خیلی با کمالات بود.
(8/12/92)
دلگیر شدم از این شبا از هرچی عشقه بعد تو
دستی نبود باور کنه سردی دستای منو
این رابطه تموم شد و روزای خوب یادت نموند
یادت میاد کی با تو بود
کی تو رو تا اینجا رسوند ؟؟؟؟؟؟
پاسخ
 سپاس شده توسط hanieyh ، ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، kimia kimia1378 ، rana m ، Aesthetic


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان جدبد با نام (زیادی عاشقت شدم )نوشته خودم ( مخصوص دوستداران رمان ) - ♥♥♥♥♥♥ girl sky ♥♥♥♥♥♥ - 27-02-2014، 12:18

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان