اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان مامان و عمو حسن

#1
صدای زنگ تلفن - دخترک گوشی رو بر میداره - سلام . کیه؟

- سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!


- نمیشه!



- چرا؟


- چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!


...


سکوت



...


عمو حسن نداریم!


- چرا داریم. الآن پهلو مامانه.


- ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه!


- چشم بابا!



...


...


چند دقیقه بعد



...


- بابا جون گفتم.


- خوب چی شد؟


- هیچی. همینکه گفتم یهو صدای جیغ مامانم اومد بعد با عجله از اطاق اومد بیرون همینطور

که از پله ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا تکون نمیخوره

دیگه؟

- خوب عمو حسن چی؟


- عمو حسن از پنجره پرید توی استخر. ولی پریروز آب استخر رو خودت خالی کرده بودی یک

صدای بامزه ای داد نگو! هنوز همون طور خوابیده!

- استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم شماره ******** نیست؟



- نه!


- ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم.
پاسخ
 سپاس شده توسط M ATIN ، عاشق(ali) ، ρѕуcнσραтн ، گل رز آبی...!!! ، இFATEMEHஇ ، تیناجونی ، DiReCtIoNeR GiRl
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
داستان مامان و عمو حسن - pesare bad - 12-01-2014، 20:46


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان