امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان درحسرت نگاهت به قلم= خودم

#11
تانشستم صدف نیشگونی از پهلوم گرفت که نزدیک بود جیغ بزنم

من - ای بیشعور پهلوم درد گرفت

اونم بی ادبی مثل خر سرشو انداخت پایینو خندید

--------
سرکلاس قبل از اینکه استاد جزوه بگه بنویسیم گوشیم توجیبم لرزید دراوردمش یه اس ام اس از صدف اومده بود
خوبه کنارم نشسته اونوقت اس میده بازکردم نوشته بود

-هلیاجونم میگم این سانی باهام قهرکرده که برا نامزدیش نیومدم اخه از کجا بدونم که نامزدیه اونه ارسلان جونش اومده بهم میگه که
امشب باهلیا خانوم و خونوادش تشریف بیارین خونه ی ما منم از کجا بدونم مربوط به ساناز مییشه بیخیالش شدم

وای چجوری وقت کرده بود اینو بنویسه درجواب نوشتم

-باشه میدونم یه کاریش می کنم

-دمت جیلیز ویلیز حقا که ابجی خودمی
گوشی و گذاشتم تو جیبم دیگه به دیوونه بازی های صدف عادت کرده بودم
استادم جزوه ی امروز و شروع کرد تند تند می گفت ماهم مینوشتیم
پنج دقیقه ی بعد استاد دست برداشت گفت



-بچه ها برای امروز بسه خسته نباشید

خمیازه ای کشیدمو بلند شدم چشمم خورد به ساناز که جلوم وایساده بود و می خندید

-رو اب بخندی چته ؟
-خمیازه که میکشی دهنت سیصد متر بار میشه شکل الاغ میشی

خنده ای کرد و دوباره ادامه داد

-البته دور از جون الاغ

بدون اینکه حواسم به بچه های دورو برم باشه داد زدم


-ساناز ببند

که همه یهو برگشتن نگام کردن


منم لبخند زدمو به صندلی کناری اشاره کردمورو به ساناز ادامه دادم بنشین کارت دارم

نشست و گفت


-چیه ؟

روبه صدف گفتم تو هم بنشین

-چرا باصدف قهر کردی

-اخه لجم می گیره از اینکه تو نامزدیم حضور نداشت

-از کجا بدونه نامزدی تو هست ؟فکر کن یکی از بچه های دانشگاه بیاد بهت بگه امشب بیا خونمون برات سوپرایز دارم چیکار می کردی ؟

-خب نگفته که تنها بیا گفته باتو و خونوادت بیاد

-خب خانواده ی من با خونواده ی ارسلان ارسلان دوست خانوادگی ان ولی صدف که نسبتی باهاشون نداره

سری تکون داد و روبه صدف گفت


-اوهوم ببخشید صدفی

صدف هم روبه اون بیخیال که انگار اتفاقی نیفتاده گفت


- چیو ؟

-همین که بیخودی باهات قهر کردم

-اهان اون باشه بخشیدمت حالا میاید بریم سلف ؟

ساناز -ببخشید ولی من باید با ارسلان

غمی تودلم به وجود اومد بایه لبخند مصنوعی جواب دادم

-باشه عزیزم برو منو صدف باهم می ریم

-باز هم ببخشید تاکلاس بعدی بای
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان درحسرت نگاهت به قلم= خودم
پاسخ
 سپاس شده توسط دايانا ، Mσηѕтєя Gιяℓ ، .amir sam. ، تلناز ، 卐 fatima 卐 ، پری خانم ، NeginNg ، hany1380 ، صنوبر ، دخی بامرام
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان درحسرت نگاهت به قلم= خودم - .anita.14 - 12-01-2014، 15:52

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان