18-12-2013، 20:27
...[/font]
اشک ازگونه هایش به پایین چکید...با خود گفت:نه...این نمی تونه هیوکی باشه...
به جلورفت و جمعیت را کنار زد...خودش بود...خود اون هیوک که حال در خون خود غوطه ور شده بود.
باز همجلو رفت و در کنار او نشست.
بهارامی گفت:هیوکی...این چه کاری بود که کردی؟ هیوک...هیوکی...نمی خوای پاشی؟
مناومدم که ازت معذرت بخوام...اومدم بگم من رو به خاطر حرفام ببخش...تقصیر من نبود...من هنوز هم تو رو کامل به یاد نمیارم...فقط می دونم تو برام یه ادم خاص بودی...
هیوکیخواهش میکنم اینجوری نرو...کلی حرف دارم که بات بزنم...می خوام به یادت بیارم...می خوام بدونم تو واسه من چی بودی؟ پاشو بریم خونه خودمون...همون جایی که گفتی ماله جفتمونه...
هیوکی...خیلیدیر فهمیدم...خیلی دیر....
اشک ازگونه هایش به پایین چکید...با خود گفت:نه...این نمی تونه هیوکی باشه...
به جلورفت و جمعیت را کنار زد...خودش بود...خود اون هیوک که حال در خون خود غوطه ور شده بود.
باز همجلو رفت و در کنار او نشست.
بهارامی گفت:هیوکی...این چه کاری بود که کردی؟ هیوک...هیوکی...نمی خوای پاشی؟
مناومدم که ازت معذرت بخوام...اومدم بگم من رو به خاطر حرفام ببخش...تقصیر من نبود...من هنوز هم تو رو کامل به یاد نمیارم...فقط می دونم تو برام یه ادم خاص بودی...
هیوکیخواهش میکنم اینجوری نرو...کلی حرف دارم که بات بزنم...می خوام به یادت بیارم...می خوام بدونم تو واسه من چی بودی؟ پاشو بریم خونه خودمون...همون جایی که گفتی ماله جفتمونه...
هیوکی...خیلیدیر فهمیدم...خیلی دیر....