امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان شيطنت عشق

#7
...[/font]

اشک ازگونه هایش به پایین چکید...با خود گفت:نه...این نمی تونه هیوکی باشه...


به جلورفت و جمعیت را کنار زد...خودش بود...خود اون هیوک که حال در خون خود غوطه ور شده بود.


باز همجلو رفت و در کنار او نشست.


بهارامی گفت:هیوکی...این چه کاری بود که کردی؟ هیوک...هیوکی...نمی خوای پاشی؟


مناومدم که ازت معذرت بخوام...اومدم بگم من رو به خاطر حرفام ببخش...تقصیر من نبود...من هنوز هم تو رو کامل به یاد نمیارم...فقط می دونم تو برام یه ادم خاص بودی...


هیوکیخواهش میکنم اینجوری نرو...کلی حرف دارم که بات بزنم...می خوام به یادت بیارم...می خوام بدونم تو واسه من چی بودی؟ پاشو بریم خونه خودمون...همون جایی که گفتی ماله جفتمونه...


هیوکی...خیلیدیر فهمیدم...خیلی دیر....

Heart
                                                                   
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان شيطنت عشق - جواد89 - 18-12-2013، 20:27

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان