امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان نرو این راه رفتن نیست.به قلم:خودم

#14
قسمت ششم

خیلی خوشحال بودم خوابم نمیبرد روتخت دراز کشیده بودم که برام اسمس اومد.یه لحظه فکر کردم شاید شایان باشه ولی نه سپیده بود.
-سلام عجقم خوبیییی؟
-سلام بی معرفت
-اااا چرا بی معرفت؟
-یه خبری از ما نمیگیری
-به خدا سرم شلوغ بود
-چیکار می کردی؟
-حالا ولش کن.چه خبر عشق زندگیتو پیدا کردی؟
-سپیده قضیش خیلی مفصله باید یه روز ببینمت .فردا بیا خونه ی ما
-نه تو بیا
-باشه ساعت چند بیام؟
-از ناهار بیا.ساعت 12
-باشه.شب بخیر
-شبت شیک عشقم
کم کم خوابم برد.ساعت 10 از خواب بیدارشدم.یه فنجون قهوه خوردم.بعدشم رفتم تو اینترنت.تا ساعت 11 و نیم شد.کم کم اماده شدم که برم پیش سپیده.یه مانتوی دارچینی و و شال و شلوار مشکی پوشیدم و یه رژ قرمز زدم و رفتم.خونه ی سپیده اینا واقعا شیک بود.یه استخر بزرگ یه حیاط سرسبز خلاصه عالی بود.خودش اومد دم درو منو برد تو اتاق نشیمن.کسی خونشون نبود.به جز خدمت کارشون
-پدر و مادرت و خواهرت کجان؟
-رفتن شمال
-تو چرا نرفتی؟
-از خونواده پدریم خوشم نمیاد
-چرا؟
-خیلی اُمُلَن.درکل باهاشون راحت نیستم
-مگه چیکار می کنن؟
-هیچی میگن دختر باید بره زیر چادر و فقط فقط گردیه صورتش معلوم باشه.اخه مگه میشه؟
-پس خوب کردی نرفتی
-خب حال ولش کن.از عشقت بگو
کل قضیه شایان رو براش تعریف کردم.حتی تک تک حرفامونو
سپیده:
-تبریک می گم عزیزم
-چیو تبریک می گی؟من هنوز به اون میگم اقاشایان اون به من میگه شقایق خانوم
-این چیزا که طبیعیه.کم کم درست میشه نگران نباش.موافقی بریم سر میز ناهار؟
-باشه بریم
اون روز با سپیده خیلی بهم حال داد.اون صمیمی ترین دوستم بود.حتی از میناهم باهاش بیش تر صمیمی بودم.ناهارو که خوردیم
رفتیم تو حیاط قدم زدیم
-شقایق تو مطمئنی اونم تو رو دوست داره؟
-اره بابا از چشماش معلومه
-ببین تو این جور رابطه ها ادم باید خودشو برای هر چیزی اماده کنه
-مثلا چه چیزی؟
-مثلا خیانت
-نه شایان به من خیانت نمی کنه
-منم مثل تو بودم مگه سپهرو یادت نیست؟مگه یادت نیست حتی حاضر بود برای من بمیره اما یه روز بهم خیانت کرد
-سپیده تو الان با کسی نیستی؟
-چرا
-این چندمین عشقته؟
-دومین عشقمه
-پس دیدی خودتم بعد از اون شکست عشقی بازم عاشق شدی منم مثل تو منم قبلا شکست عشقی خوردم.عشق دوم مثل اولی نیست
-خب غذامون هضم شد موافقی بریم شنا؟
-باشه.ولی من مایو همراهم ندارم
-خودم بهت میدم
مایو پوشیدیمو رفتیم تو استخر.سپیده مثل خواهرم بود.بعد استخرم قلیون کشیدیمو چیزی خوردیم و حرف زدیم تا ساعت 5 شد
-خب سپیده من دیگه برم
-عمرا شب همین جا می مونی منم تنهام
-نه که شبا تو خونه می مونی.تو که هرشب بیرونی
-خب امشبم اگه دوست داری میریم بیرون
-اره با این سر و وضم
-من بهت لباس میدم.بمون دیگه.اگه دوست داری به شایانم بگو بیاد.امیرم هست. می خوایم بریم فرحزاد
-امیر کیه؟
-عشقم دیگه
-اها.باشه اگه شایان نیاد منم نمیاما
-چرا نیاد از خداشم هست.ماشین داره؟
-معلومه که اره.پس من میرم خونه اماده شم باشه؟
-باشه برو.شب می بینمت بای
-گود بای

(10-11-2013، 12:24)شکوفه2 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
داستان زندگی کیه؟ با فونت بزرگ بنویس

چقد زشته دخترهBig Grin
هیشکی خیالیه
اره سپیده زیاد خوشگل نیست ولی زشتم نیست.شقایق خیلی نازه
پاسخ
 سپاس شده توسط ♥h@di$♥ ، رونیکاا ، ★~Ѕдула~★ ، shawkila ، asallllllllll ، ÅⅆℬⅈnA ، Shadow of Death ، мoвιɴα т


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان نرو این راه رفتن نیست.به قلم:خودم - Mᴏʙɪɴᴀ - 10-11-2013، 12:32

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Heart رمان[انتقام شیرین]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان