18-09-2013، 18:48
پامو که توی کلاس گذاشتم بی توجه به بقیه با نگاه دنبال متین گشتم دیدمش بهم خیره شده بود و لبخند زیبا و آرامش بخشی رو لباش بود ........خدایا من چم شده چرا قلبم داره تو حلقم میزنه اما در عین حال احساس آرامش میکنم؟ .......آیا اسم این احساس عشق نیست ؟بودن یا نبودن مساله این است ........وای خدا همون یه ذره عقلم که داشتم این پسره به باد داد رفت........
نگاهمو به سختی ازش گرفتم و به سمت اولین صندلی رفتم روش ولوو شدم از بس زود اومده بودم هنوز هیچکدوم از دوستام نیومده بودند فقط دو سه تا بچه خرخون های کلاس بودند که اونا هم مشغول خر زدن بودند.
اکبری که یکی از دختر خرخونا بود گفت :تو هم از دیدنش تعجب کردی؟
-چی؟
-محمدی میگم .....دیدی عجب چیزی شده
ای خاک تو سر من کنند با این عاشق شدنم ببین کار به کجا رسیده که این بچه درس خونی که اصلا تو نخ این چیزا نبوده با دیدن متین دهنش آب افتاده.......
با حرص گفتم :شما خرتونو بزنید .......
ایشی گفت و جزوشو بالا اورد ........
درد بگیری متین که با یه سه تیغ کردن اعصاب برام نذاشتی .........
صدای اس ام اس گوشیم بلند شد ........
اوه متینه.........
-میشه یکی دو ردیف عقبتر بشینی ....امروز با سهرابی کلاس داریم ...........لطفا..
ای جونم .....غیرتی شده ......چشم شما جون بخواه ......عق انقدر بدم میاد از زن حرف گوش کن ........زن باید.....بیخیال...
ولی خدایی تو حلق استاد نشسته بودم از جا بلند شدمو رفتم ردیف آخر و در بین راه نگاه سنگین متینو روی خودم حس کردم .
از عقب راحت میتنستم دید بزنمش با اون قیافه جدیدی که برای خودش درست کرده بود هر کی از در کلاستو میومد چند دقیقه مبهوتش میشد وای خدا شیطونه میگه برم جلوش وایسما بچمو با نگاشون قورط دادند ...لا الله الا الله انگار خودشون ناموس ندارند ..خوبیش به این بودد که اون سر به زیر فقط جواب سلاماشونو میداد ........آهان اینه ...من همون بچه مثبتمو بیشتر میپسندیدم.
با اومدن بچه ها هر هر و کر کرمون هوا رفت که متین برگشت و بهم خیره شد از نگاش فهمیدم دلخور شده ....وا من که کاری نکردم ......فقط خندیدم .....آهان همینه یه دختر متین و مودب صدای خندش بلند نمیشه .......گفتم الانه که اس بزنه میشه نیشتو ببندی ...لطفا
اما متین هیچ اس ام اسی نداد ولی در عوض با نگاش ذوق خنده ی منو کور کرد .....
با ورود سهرابی به کلاس صدای ویز ویز یلدا تو گوشم خفه شد و من از این بابت از سهرابی ممنون بودم .......
سهرابی بدون اینکه سرشو بالا بیاره روی کاغذ مقابلش زوم کرد و حضور غیاب کرد از اونجایی که شانس خوشکل بنده بسیار است اسم اول لیست من بودم آخه به ترتیب حروف الفبا بود...........
-بله .......
نگام نکرد اما چشماشو یه لحظه بست و نفس عمیقی کشید و نفر بعدی را خوند .........
بی خیالش شدمو خودکار به دست شروع به کشیدن تصویر متین کردم .......
خدایی وقتی جو گیر میشدم پیکاسو هم جلوم کم میاورد .....یلدا و نازنین که دو طرفم نشسته بودند زوم کرده بودند رو نقاشیم برا همین با حرص زیر لب گفتم :نازی به شقایق بگو جاشو با من عوض کنه میخوام کنار دیوار بشینم .....
حتی وقتی جامو با شقایق هم عوض کردم سهرابی نگام نکرد .............
خدا را شکر انگار آدم شده بود
نگاهمو به سختی ازش گرفتم و به سمت اولین صندلی رفتم روش ولوو شدم از بس زود اومده بودم هنوز هیچکدوم از دوستام نیومده بودند فقط دو سه تا بچه خرخون های کلاس بودند که اونا هم مشغول خر زدن بودند.
اکبری که یکی از دختر خرخونا بود گفت :تو هم از دیدنش تعجب کردی؟
-چی؟
-محمدی میگم .....دیدی عجب چیزی شده
ای خاک تو سر من کنند با این عاشق شدنم ببین کار به کجا رسیده که این بچه درس خونی که اصلا تو نخ این چیزا نبوده با دیدن متین دهنش آب افتاده.......
با حرص گفتم :شما خرتونو بزنید .......
ایشی گفت و جزوشو بالا اورد ........
درد بگیری متین که با یه سه تیغ کردن اعصاب برام نذاشتی .........
صدای اس ام اس گوشیم بلند شد ........
اوه متینه.........
-میشه یکی دو ردیف عقبتر بشینی ....امروز با سهرابی کلاس داریم ...........لطفا..
ای جونم .....غیرتی شده ......چشم شما جون بخواه ......عق انقدر بدم میاد از زن حرف گوش کن ........زن باید.....بیخیال...
ولی خدایی تو حلق استاد نشسته بودم از جا بلند شدمو رفتم ردیف آخر و در بین راه نگاه سنگین متینو روی خودم حس کردم .
از عقب راحت میتنستم دید بزنمش با اون قیافه جدیدی که برای خودش درست کرده بود هر کی از در کلاستو میومد چند دقیقه مبهوتش میشد وای خدا شیطونه میگه برم جلوش وایسما بچمو با نگاشون قورط دادند ...لا الله الا الله انگار خودشون ناموس ندارند ..خوبیش به این بودد که اون سر به زیر فقط جواب سلاماشونو میداد ........آهان اینه ...من همون بچه مثبتمو بیشتر میپسندیدم.
با اومدن بچه ها هر هر و کر کرمون هوا رفت که متین برگشت و بهم خیره شد از نگاش فهمیدم دلخور شده ....وا من که کاری نکردم ......فقط خندیدم .....آهان همینه یه دختر متین و مودب صدای خندش بلند نمیشه .......گفتم الانه که اس بزنه میشه نیشتو ببندی ...لطفا
اما متین هیچ اس ام اسی نداد ولی در عوض با نگاش ذوق خنده ی منو کور کرد .....
با ورود سهرابی به کلاس صدای ویز ویز یلدا تو گوشم خفه شد و من از این بابت از سهرابی ممنون بودم .......
سهرابی بدون اینکه سرشو بالا بیاره روی کاغذ مقابلش زوم کرد و حضور غیاب کرد از اونجایی که شانس خوشکل بنده بسیار است اسم اول لیست من بودم آخه به ترتیب حروف الفبا بود...........
-بله .......
نگام نکرد اما چشماشو یه لحظه بست و نفس عمیقی کشید و نفر بعدی را خوند .........
بی خیالش شدمو خودکار به دست شروع به کشیدن تصویر متین کردم .......
خدایی وقتی جو گیر میشدم پیکاسو هم جلوم کم میاورد .....یلدا و نازنین که دو طرفم نشسته بودند زوم کرده بودند رو نقاشیم برا همین با حرص زیر لب گفتم :نازی به شقایق بگو جاشو با من عوض کنه میخوام کنار دیوار بشینم .....
حتی وقتی جامو با شقایق هم عوض کردم سهرابی نگام نکرد .............
خدا را شکر انگار آدم شده بود