امتیاز موضوع:
  • 10 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان بچه مثبت(از اولش)

#32
پامو که توی کلاس گذاشتم بی توجه به بقیه با نگاه دنبال متین گشتم دیدمش بهم خیره شده بود و لبخند زیبا و آرامش بخشی رو لباش بود ........خدایا من چم شده چرا قلبم داره تو حلقم میزنه اما در عین حال احساس آرامش میکنم؟ .......آیا اسم این احساس عشق نیست ؟بودن یا نبودن مساله این است ........وای خدا همون یه ذره عقلم که داشتم این پسره به باد داد رفت........
نگاهمو به سختی ازش گرفتم و به سمت اولین صندلی رفتم روش ولوو شدم از بس زود اومده بودم هنوز هیچکدوم از دوستام نیومده بودند فقط دو سه تا بچه خرخون های کلاس بودند که اونا هم مشغول خر زدن بودند.
اکبری که یکی از دختر خرخونا بود گفت :تو هم از دیدنش تعجب کردی؟
-چی؟
-محمدی میگم .....دیدی عجب چیزی شده
ای خاک تو سر من کنند با این عاشق شدنم ببین کار به کجا رسیده که این بچه درس خونی که اصلا تو نخ این چیزا نبوده با دیدن متین دهنش آب افتاده.......
با حرص گفتم :شما خرتونو بزنید .......
ایشی گفت و جزوشو بالا اورد ........
درد بگیری متین که با یه سه تیغ کردن اعصاب برام نذاشتی .........
صدای اس ام اس گوشیم بلند شد ........
اوه متینه.........
-میشه یکی دو ردیف عقبتر بشینی ....امروز با سهرابی کلاس داریم ...........لطفا..
ای جونم .....غیرتی شده ......چشم شما جون بخواه ......عق انقدر بدم میاد از زن حرف گوش کن ........زن باید.....بیخیال...
ولی خدایی تو حلق استاد نشسته بودم از جا بلند شدمو رفتم ردیف آخر و در بین راه نگاه سنگین متینو روی خودم حس کردم .
از عقب راحت میتنستم دید بزنمش با اون قیافه جدیدی که برای خودش درست کرده بود هر کی از در کلاستو میومد چند دقیقه مبهوتش میشد وای خدا شیطونه میگه برم جلوش وایسما بچمو با نگاشون قورط دادند ...لا الله الا الله انگار خودشون ناموس ندارند ..خوبیش به این بودد که اون سر به زیر فقط جواب سلاماشونو میداد ........آهان اینه ...من همون بچه مثبتمو بیشتر میپسندیدم.






با اومدن بچه ها هر هر و کر کرمون هوا رفت که متین برگشت و بهم خیره شد از نگاش فهمیدم دلخور شده ....وا من که کاری نکردم ......فقط خندیدم .....آهان همینه یه دختر متین و مودب صدای خندش بلند نمیشه .......گفتم الانه که اس بزنه میشه نیشتو ببندی ...لطفا
اما متین هیچ اس ام اسی نداد ولی در عوض با نگاش ذوق خنده ی منو کور کرد .....
با ورود سهرابی به کلاس صدای ویز ویز یلدا تو گوشم خفه شد و من از این بابت از سهرابی ممنون بودم .......
سهرابی بدون اینکه سرشو بالا بیاره روی کاغذ مقابلش زوم کرد و حضور غیاب کرد از اونجایی که شانس خوشکل بنده بسیار است اسم اول لیست من بودم آخه به ترتیب حروف الفبا بود...........
-بله .......
نگام نکرد اما چشماشو یه لحظه بست و نفس عمیقی کشید و نفر بعدی را خوند .........
بی خیالش شدمو خودکار به دست شروع به کشیدن تصویر متین کردم .......
خدایی وقتی جو گیر میشدم پیکاسو هم جلوم کم میاورد .....یلدا و نازنین که دو طرفم نشسته بودند زوم کرده بودند رو نقاشیم برا همین با حرص زیر لب گفتم :نازی به شقایق بگو جاشو با من عوض کنه میخوام کنار دیوار بشینم .....
حتی وقتی جامو با شقایق هم عوض کردم سهرابی نگام نکرد .............
خدا را شکر انگار آدم شده بود
The blood runs free
The rain turns red
Give me the wine
You keep the bread
پاسخ
 سپاس شده توسط mustafa ceceli ، сÜтε Đévìł ツ ، gisoo.6 ، zahra_15 ، ♫♪ RoZa ♪♫ ، AMIRESESI ، ★MoRpHeUsS★ ، R gh ، RєƖαx gнσѕт ، BAHEREH!!`´ ، سایه2 ، ㄎムÐ Ǥノ尺レ ، ᴄʜᴀʀɪsᴍᴀ ، vorojak17 ، sama00 ، اکسوال ، میا


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان بچه مثبت(از اولش) - ţђę ɱąŋ wђǫ şǫɭd ţђę wǫŗɭd - 18-09-2013، 18:48

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 10 مهمان