16-09-2013، 17:50
بچه ها فعلا همه رمان رو یک جا نمیذارم اما ایندفعه براتون یه فصل رو طولانی گذاشتم
فصل 14
تو اتاق مهران نشسته بودم تا خودش بیاد من نمیدنم چرا هر وقت من میرم اتاقش بقیه یادشون میفته که صداش کنن ایندفعه ماهان اومده بود سراغش...
بالاخره پیداش شد آقا
من-مهران تعارف نمیکردی جون من ناراحت نمیشدم یکم بیشتر میموندی
مهران- ببخشید خانمی شرمنده .خب خانمی برو سر اصل مطلب.... این مزاحمه تلفنی هم با تو صحبت کرده دیگه؟
من-آره چطور مگه
مهران-عجیبه چون به من فقط اس میده هیچ وقت تا حالا پیش نیومده که به من زنگ بزنه.....
من- خب این یعنی چی ؟
مهران- یعنی ممکنه طرف آشنا بشه و اگه زنگ بزنه ممکنه من بشناسمش
من- چه جالب من تا الان به این موضوع فکر نکرده بودم
مهران در حالی که به صندولی گردون خودش بیشتر لم میداد دستاشو زیر سرش گذاشت و به سقف سفید بالای سرش خیره شد..........
مهران-همینطوره باید من بشناسمش.............
من –اونوقت چطوری؟
مهران-این همون چیزیه که باید بهش فکر کنیم.ببینم گوشی تو میتونه مکالمه هارو ضبط کنه؟
من-اره. این حرفت یعنی ایندفعه ضبط کنم زنگ زد؟
مهران آره خانم
من-خیلی خب حالا من میرم تو اتاقم زیاد جلوه خوبی نداره جلوی بچه های شرکت باهم در رفت و امد باشیم
مهران باشه عزیز من برو
من- مهران چند دفعه بگم قربون صدقه من نرو
مهران-ای بابا ببخشید
من- باشه من رفتم........
وارد اتاقم که شدم تازه یادم افتاد که باید روی نقشه های جدید که زانیار به من داده باید من کار کنم
رفتم سر وقتشون باید من edit میکردم از شانس گند من خیلیم کار داشت من نیمدونم این مهندسه که این نقشه ها رو طراحی کرده اصلا ای مدرکی به نام مدرکی مهندسی داشته ؟ نمیدونم والا...............
مدادم رو برداشتم و افتادم به جون نقشه ها
سردرد شدید گرفته بودم علاوه بر اون گردنم درد گرفته بود سرمو بلند کردم به ساعت اتاقم نگاه کردم یا خدا ساعت شده بود پنج عصررررر؟ من برای ناهار هم به سلف شرکت نرفته بودم؟از من بعید بود اینقد محو کار باشم...........خودمونیما به کسی نگید چیترا خانم یعنی بنده یه کوشولو تنبله ...........
کم کم شرکت داشت تعطیل میشد منم سریع جمع و جور کردم و از شرکت زدم بیرون و رفتم خونه تا وارد خونه شدم سریع زفتم آشپزخونه تا اگه مامانم غذایی پخته منم یکم بهش ناخنک بزنم خف چیکار کنم گرسنه بودم................ولی بویی که به مشام بنده نمیرسید رفتم تو آشپزخونه بله درست حدس زدم...........مامان رفته بیمارستان ............ و غذاییییییی............ در کار نیست........
این آزند کله خرابم خونه است ولی دست به سیاه و سفید نزده اه اه هیچی دیگه من که اینطوری دووم نیمیاوردم چون از تخم مرغ و نیمرو این جور چیزا هم بدم میومد دوباره زنگ زدم پیتزا بیارن............. خدا این پیتزا رو از ما جوونا نگیره که هیچیوقت نمیذاره ما جوونا سر بدون غذا به روی بالش بذاریم............وقتی رفتم پیتزا رو تحویل بگیرمخ آژند هم دنبال من راه افتاد اومد نبالنم تو آشپزخونه تا یکم نااخنک بزنم ولی خیلی پررو میشد به خاطر همین پیتزا رو کشیدم جلو خودم نشستم خوردن یه تیکه هم ندادم به آژند................آژند هم همینجوری هاج و واج مونده بود .........
بعد خوردن غذا رفتم بالا تو اتاقم.............
طبق معمول رو تختم دراز کشیدم دیدم نخیر خوابم نمیبره پس رفتم سراغ کامپیوتر و بعد نت جدیدا دوباره مد شه از این سایتا که اسم خودتونو و همسرتون وارد کنینی ببینین بچه تون چ شکلی میشه منم از سر مسخره بازی اسم خودمو و مهران رو دادم وااااااااااااای چه بچه خوشملی داریم منو مهران خدا به ما ببخشتش...............
منو نگاه کن تر خدا نه به باره نبه دراه بعد من دارم قربون صدقه بچم میرم...........ای بابا هی خدا........... عین این شوهر ندیده ها.................
من خودم همیشه داستان عاشقی ناپلئون و دزیره بودم چقد دوست دارم من این کتاب رو (دوستان اگه تا حالا این کتابئ نخوندین حتما بخونیین هم عاشقانه هم واقعی ).........
ای بابا ترخدا نگاه کن دارم خودمون با ناپلئون و دزیره مقایسه میکردم اصلا مهران چه ربطی به ناپلئون داره اگه مهران هم مثل ناپلئون که دزیره رو گذاشت رفت اول داستان منم بذاره بره خرخره اش رو می جوم ...............واای اون صخنه ای که دزیره نالئون با اون دختر بیوه میبینه .........ای بابا من دارم جاده خاکی بیخیال خودتون بشینید کتابو بخونید دیگه من بشینم کتاب به اون بزرگی رو تعریف کنم؟
یکیم تو نت ول چرخیدم بعدش دیگه کم کم خوابم گرفت روی تختم دراز کشیدم تازه چشام گرم گرفته بود که این گوشی کوفت گرفته من زنگ خورد...... ای بابا.........
این که مزاحمه است گوشی رو برداشتم دکمه پاسخو زدم و بلافاصله بعدش شروع ضبط مکالمه رو زدم تا بعدا مهران گوش کنه.......
من- بله بفرمایید
مزاحم-سلام خانوم کوچولو........
من- حرفتو بزن مزاحم
مزاحم- فردا کار دارم برات
من-چه کاری ؟ من نوکرت نیستم در ضمن
مزاحم-فقط کافیه نقشه های مجتمع صبا رو برای من بیاری به آدرسی که بعدا میگم.بای
قطع کرد........پروزه صبا یه پرژه نون و آب در برای شرکت بود پس نقشه هاشم نون و آبداره...........اگه تخویلش ندیم....................
ای بابا به ما چه بذار یه بار سر آسوده رو بالش بذاریم و بعد خوافم برد............
صبح ساعت 6 بیدار شدم اولش یه دوش گرفتم بعد هم صبحونه بعدم حاضر شدم تا برم شرکت
به شرکت که رسیدیم اول رفتم تو اتاقم یکم رو نقشه ها کار کردم و بعدش رفتم اتاق مهران تا تا تلفنو گوش بده رفتم پشت در اتاقش در زدم و بعد وارد شدم.............
مهران- سلام خانومی
من- سلام خوبی؟ اومدم بگم که این مزاحمه دیشب زنگ زد منم مکامه رو ضبط کردم برات آوردم بیا گوش بده ...........گوشی رو از جیب مانتوم در اوردم فایل مکالمه رو پیدار کردم و مکالمه رو براش پخش کردم در تمام مدت ساکت بو و بعد اینکه تموم شد سرشو اورد بالا و رو به من گفت : خودشه
من- کی خودشه ؟
مهران- صدای بابک بود..............
فصل 14
تو اتاق مهران نشسته بودم تا خودش بیاد من نمیدنم چرا هر وقت من میرم اتاقش بقیه یادشون میفته که صداش کنن ایندفعه ماهان اومده بود سراغش...
بالاخره پیداش شد آقا
من-مهران تعارف نمیکردی جون من ناراحت نمیشدم یکم بیشتر میموندی
مهران- ببخشید خانمی شرمنده .خب خانمی برو سر اصل مطلب.... این مزاحمه تلفنی هم با تو صحبت کرده دیگه؟
من-آره چطور مگه
مهران-عجیبه چون به من فقط اس میده هیچ وقت تا حالا پیش نیومده که به من زنگ بزنه.....
من- خب این یعنی چی ؟
مهران- یعنی ممکنه طرف آشنا بشه و اگه زنگ بزنه ممکنه من بشناسمش
من- چه جالب من تا الان به این موضوع فکر نکرده بودم
مهران در حالی که به صندولی گردون خودش بیشتر لم میداد دستاشو زیر سرش گذاشت و به سقف سفید بالای سرش خیره شد..........
مهران-همینطوره باید من بشناسمش.............
من –اونوقت چطوری؟
مهران-این همون چیزیه که باید بهش فکر کنیم.ببینم گوشی تو میتونه مکالمه هارو ضبط کنه؟
من-اره. این حرفت یعنی ایندفعه ضبط کنم زنگ زد؟
مهران آره خانم
من-خیلی خب حالا من میرم تو اتاقم زیاد جلوه خوبی نداره جلوی بچه های شرکت باهم در رفت و امد باشیم
مهران باشه عزیز من برو
من- مهران چند دفعه بگم قربون صدقه من نرو
مهران-ای بابا ببخشید
من- باشه من رفتم........
وارد اتاقم که شدم تازه یادم افتاد که باید روی نقشه های جدید که زانیار به من داده باید من کار کنم
رفتم سر وقتشون باید من edit میکردم از شانس گند من خیلیم کار داشت من نیمدونم این مهندسه که این نقشه ها رو طراحی کرده اصلا ای مدرکی به نام مدرکی مهندسی داشته ؟ نمیدونم والا...............
مدادم رو برداشتم و افتادم به جون نقشه ها
سردرد شدید گرفته بودم علاوه بر اون گردنم درد گرفته بود سرمو بلند کردم به ساعت اتاقم نگاه کردم یا خدا ساعت شده بود پنج عصررررر؟ من برای ناهار هم به سلف شرکت نرفته بودم؟از من بعید بود اینقد محو کار باشم...........خودمونیما به کسی نگید چیترا خانم یعنی بنده یه کوشولو تنبله ...........
کم کم شرکت داشت تعطیل میشد منم سریع جمع و جور کردم و از شرکت زدم بیرون و رفتم خونه تا وارد خونه شدم سریع زفتم آشپزخونه تا اگه مامانم غذایی پخته منم یکم بهش ناخنک بزنم خف چیکار کنم گرسنه بودم................ولی بویی که به مشام بنده نمیرسید رفتم تو آشپزخونه بله درست حدس زدم...........مامان رفته بیمارستان ............ و غذاییییییی............ در کار نیست........
این آزند کله خرابم خونه است ولی دست به سیاه و سفید نزده اه اه هیچی دیگه من که اینطوری دووم نیمیاوردم چون از تخم مرغ و نیمرو این جور چیزا هم بدم میومد دوباره زنگ زدم پیتزا بیارن............. خدا این پیتزا رو از ما جوونا نگیره که هیچیوقت نمیذاره ما جوونا سر بدون غذا به روی بالش بذاریم............وقتی رفتم پیتزا رو تحویل بگیرمخ آژند هم دنبال من راه افتاد اومد نبالنم تو آشپزخونه تا یکم نااخنک بزنم ولی خیلی پررو میشد به خاطر همین پیتزا رو کشیدم جلو خودم نشستم خوردن یه تیکه هم ندادم به آژند................آژند هم همینجوری هاج و واج مونده بود .........
بعد خوردن غذا رفتم بالا تو اتاقم.............
طبق معمول رو تختم دراز کشیدم دیدم نخیر خوابم نمیبره پس رفتم سراغ کامپیوتر و بعد نت جدیدا دوباره مد شه از این سایتا که اسم خودتونو و همسرتون وارد کنینی ببینین بچه تون چ شکلی میشه منم از سر مسخره بازی اسم خودمو و مهران رو دادم وااااااااااااای چه بچه خوشملی داریم منو مهران خدا به ما ببخشتش...............
منو نگاه کن تر خدا نه به باره نبه دراه بعد من دارم قربون صدقه بچم میرم...........ای بابا هی خدا........... عین این شوهر ندیده ها.................
من خودم همیشه داستان عاشقی ناپلئون و دزیره بودم چقد دوست دارم من این کتاب رو (دوستان اگه تا حالا این کتابئ نخوندین حتما بخونیین هم عاشقانه هم واقعی ).........
ای بابا ترخدا نگاه کن دارم خودمون با ناپلئون و دزیره مقایسه میکردم اصلا مهران چه ربطی به ناپلئون داره اگه مهران هم مثل ناپلئون که دزیره رو گذاشت رفت اول داستان منم بذاره بره خرخره اش رو می جوم ...............واای اون صخنه ای که دزیره نالئون با اون دختر بیوه میبینه .........ای بابا من دارم جاده خاکی بیخیال خودتون بشینید کتابو بخونید دیگه من بشینم کتاب به اون بزرگی رو تعریف کنم؟
یکیم تو نت ول چرخیدم بعدش دیگه کم کم خوابم گرفت روی تختم دراز کشیدم تازه چشام گرم گرفته بود که این گوشی کوفت گرفته من زنگ خورد...... ای بابا.........
این که مزاحمه است گوشی رو برداشتم دکمه پاسخو زدم و بلافاصله بعدش شروع ضبط مکالمه رو زدم تا بعدا مهران گوش کنه.......
من- بله بفرمایید
مزاحم-سلام خانوم کوچولو........
من- حرفتو بزن مزاحم
مزاحم- فردا کار دارم برات
من-چه کاری ؟ من نوکرت نیستم در ضمن
مزاحم-فقط کافیه نقشه های مجتمع صبا رو برای من بیاری به آدرسی که بعدا میگم.بای
قطع کرد........پروزه صبا یه پرژه نون و آب در برای شرکت بود پس نقشه هاشم نون و آبداره...........اگه تخویلش ندیم....................
ای بابا به ما چه بذار یه بار سر آسوده رو بالش بذاریم و بعد خوافم برد............
صبح ساعت 6 بیدار شدم اولش یه دوش گرفتم بعد هم صبحونه بعدم حاضر شدم تا برم شرکت
به شرکت که رسیدیم اول رفتم تو اتاقم یکم رو نقشه ها کار کردم و بعدش رفتم اتاق مهران تا تا تلفنو گوش بده رفتم پشت در اتاقش در زدم و بعد وارد شدم.............
مهران- سلام خانومی
من- سلام خوبی؟ اومدم بگم که این مزاحمه دیشب زنگ زد منم مکامه رو ضبط کردم برات آوردم بیا گوش بده ...........گوشی رو از جیب مانتوم در اوردم فایل مکالمه رو پیدار کردم و مکالمه رو براش پخش کردم در تمام مدت ساکت بو و بعد اینکه تموم شد سرشو اورد بالا و رو به من گفت : خودشه
من- کی خودشه ؟
مهران- صدای بابک بود..............