15-09-2013، 22:25
(آخرین ویرایش در این ارسال: 15-09-2013، 22:26، توسط ţђę ɱąŋ wђǫ şǫɭd ţђę wǫŗɭd.)
قسمت نمی دونم چند
تنها گزینه ای که برا جمع کردن گنده کاریم به ذهنم میرسید مائده بود سریع باهاش تماس گرفتمو هرچی پیش اومده بود و گفتم اونم دوتا فحش بارم کرد که چرا بچه بازیو کنار نمیذارم و از این حرفا ......
بعدم گفت نکنه گلوم پیش داداشش گیر کرده که منم با اعتماد به نفس گفتم :به هر حال آدم باید همه کیس ها رو ببینه و بعد تصمیم بگیره ........
-بپا نچایی.......
-نه لباس گرم پوشیدم.......
-واقعا من موندم ..متین اون زبون درازتو ندیدو عاشقت شد.......
-عزیزم تو مو میبینی پسرا پیچش مو........
-وای ملیسا امروز اعتماد به نفست چسبیده به سقف ......
-چه کنم عزیزم واقع بین شدم .......
-اوهو کم اوردم خوبه..........
-اون که از اولش مشخص بود .......
-خدایا از دست این دختر..........
-آره دیگه قدر گل بلبل بداند........
-اکی بابا قطع میکنی گل خانم تا من زنگ بزنم به اون داداش بدبختمو روشنش کنم.......
-باشه منتظر خبرتم.........
تصمیم گرفتم یه سری به کورش بزنم اس دادم کجایی......
جواب داد خونه .....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
قسمت نمی دونم چند + 1
-تو مطمئنی تصمیمت درسته؟
-تا حالا انقدر مطمئن نبودم از وقتی دیدمش یه لحظه هم فراموشش نکردم.
-ببین کورش حرفاتو قبول دارم اما اول باید خونوادتو راضی کنی بعد مائده رو ......
-به مامان گفتم عاشق شدم اتفاقا خیلی خوشحال شد
-بهش گفتی طرف کیه ؟
-نه ...اون با تو .......
-آخه به من چه من نه سر پیازم نه ته پیاز ..........
-ملیسا تو با این زبونت میتونی مارم از سوراخ بیرون بکشی
-هندونه زیر بغلم نذار ......
-ملیسا تو را جون اونی که دوسش داری این کارو برام بکن تا آخر عمر نوکرتم.....
-اوم........خوبه ،دوست دارم نوکرم بشی ......
زد تو سرمو گفت :بچه پررو.........
-خوب جدا از شوخی دقیقا من باید چی کار کنم......
-از مائده و نجابتش تعریف کن اونقدر که مامانو مشتاق دیدارش کنی تو که مامانمو میشناسی .....
-باشه خوبه ...نوکرم .
-زهر مار .......
-من میرم دیگه ...
-کجا ...
-پیش مامانت.........
-ببینم چه میکنی .
-ایش.....
مامانش جلوی تی وی تو سالن مشغول دیدن فشن شو بود ......
-سلام
-سلام عزیز دلم اشرف (خدمتکارشون )گفت اومدی .
-آره یه ساعتی هست. خوبین شما؟
-مرسی الینا چطوره ؟
-سلام داره خدمتتون ....اومده بودم کورشو ببینم چندروزی بود ندیده بودمش.....
لبخند معنی داری زد و گفت :خودشو تو اتاقش محبوس کرده بود ........
انگار تو دلش داشتند کیلو کیلو قند آب میکردند.....
-آره برام گفت داشته فکر میکرده .....
-پس بالاخره بهت گفت .
با تعجب گفتم آره خوب گفت که........
هنوز حرفم تموم نشده بود که بغلم کرد و بوسیدم .....
-از اولش میدونستم آخر گلوی کورش پیشت گیر میکنه........
تازه دوزاریم افتاد که چی به چیه نتونستم جلوی خودمو بگیرمو غش غش خندیدم......
بیچاره مامان کورش پیش خودش فکر کرد من یکی دو تخته ام کمه......
-ببینید مثل اینکه سوءتفاهم شده کورش عاشق دوست من شده نه من......
-چی؟
-مائده دوست صمیمیمو میگم ......
-اما من فکر کردم.......
وسط حرفش پریدمو گفتم :منو کورش مثل خواهر برادریم شما که باید بهتر بدونید .....
-آره راست میگی خودمم تعجب کردم.
ای خالی بند از رو هم که نمیره .
-بله داشتم میگفتم ...یه روزی که کورش با من قرار داشت تصادفا مائده را دید از اون به بعد.......
-چه جور دختریه؟
-ماهه..........اونقدر خوبه که هر چی از خوبیاش بگم کم گفتم ...نمیخوام فکر کنید که چون مائده دوستمه یا کورش ازم خواسته ازش تعریف کنم اینطوری دارم میگم ...کافیه خودتون فقط یه بار ببینیدش عاشقش میشید ......
-خونوادش چی؟
-خوب به دنیا که اومده مامانشو از دست داده باباش هم آدم فوق العاده محترمو با شخصیتیه ......
-میخوام ببینمش ....
-حتما ولی یه چیزی خود مائده از قضیه عاشق شدن کورش خبری نداره ..
چشماشو ریز کرد و گفت :باور کنم که نمیدونه .........
-میل خودتونه ......به هر حال هر وقت خواستید ببینیدش بهم زنگ بزنید
-حتما .......
-ببخشید که زحمتتون دادم خداحافظ......
تنها گزینه ای که برا جمع کردن گنده کاریم به ذهنم میرسید مائده بود سریع باهاش تماس گرفتمو هرچی پیش اومده بود و گفتم اونم دوتا فحش بارم کرد که چرا بچه بازیو کنار نمیذارم و از این حرفا ......
بعدم گفت نکنه گلوم پیش داداشش گیر کرده که منم با اعتماد به نفس گفتم :به هر حال آدم باید همه کیس ها رو ببینه و بعد تصمیم بگیره ........
-بپا نچایی.......
-نه لباس گرم پوشیدم.......
-واقعا من موندم ..متین اون زبون درازتو ندیدو عاشقت شد.......
-عزیزم تو مو میبینی پسرا پیچش مو........
-وای ملیسا امروز اعتماد به نفست چسبیده به سقف ......
-چه کنم عزیزم واقع بین شدم .......
-اوهو کم اوردم خوبه..........
-اون که از اولش مشخص بود .......
-خدایا از دست این دختر..........
-آره دیگه قدر گل بلبل بداند........
-اکی بابا قطع میکنی گل خانم تا من زنگ بزنم به اون داداش بدبختمو روشنش کنم.......
-باشه منتظر خبرتم.........
تصمیم گرفتم یه سری به کورش بزنم اس دادم کجایی......
جواب داد خونه .....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
قسمت نمی دونم چند + 1
-تو مطمئنی تصمیمت درسته؟
-تا حالا انقدر مطمئن نبودم از وقتی دیدمش یه لحظه هم فراموشش نکردم.
-ببین کورش حرفاتو قبول دارم اما اول باید خونوادتو راضی کنی بعد مائده رو ......
-به مامان گفتم عاشق شدم اتفاقا خیلی خوشحال شد
-بهش گفتی طرف کیه ؟
-نه ...اون با تو .......
-آخه به من چه من نه سر پیازم نه ته پیاز ..........
-ملیسا تو با این زبونت میتونی مارم از سوراخ بیرون بکشی
-هندونه زیر بغلم نذار ......
-ملیسا تو را جون اونی که دوسش داری این کارو برام بکن تا آخر عمر نوکرتم.....
-اوم........خوبه ،دوست دارم نوکرم بشی ......
زد تو سرمو گفت :بچه پررو.........
-خوب جدا از شوخی دقیقا من باید چی کار کنم......
-از مائده و نجابتش تعریف کن اونقدر که مامانو مشتاق دیدارش کنی تو که مامانمو میشناسی .....
-باشه خوبه ...نوکرم .
-زهر مار .......
-من میرم دیگه ...
-کجا ...
-پیش مامانت.........
-ببینم چه میکنی .
-ایش.....
مامانش جلوی تی وی تو سالن مشغول دیدن فشن شو بود ......
-سلام
-سلام عزیز دلم اشرف (خدمتکارشون )گفت اومدی .
-آره یه ساعتی هست. خوبین شما؟
-مرسی الینا چطوره ؟
-سلام داره خدمتتون ....اومده بودم کورشو ببینم چندروزی بود ندیده بودمش.....
لبخند معنی داری زد و گفت :خودشو تو اتاقش محبوس کرده بود ........
انگار تو دلش داشتند کیلو کیلو قند آب میکردند.....
-آره برام گفت داشته فکر میکرده .....
-پس بالاخره بهت گفت .
با تعجب گفتم آره خوب گفت که........
هنوز حرفم تموم نشده بود که بغلم کرد و بوسیدم .....
-از اولش میدونستم آخر گلوی کورش پیشت گیر میکنه........
تازه دوزاریم افتاد که چی به چیه نتونستم جلوی خودمو بگیرمو غش غش خندیدم......
بیچاره مامان کورش پیش خودش فکر کرد من یکی دو تخته ام کمه......
-ببینید مثل اینکه سوءتفاهم شده کورش عاشق دوست من شده نه من......
-چی؟
-مائده دوست صمیمیمو میگم ......
-اما من فکر کردم.......
وسط حرفش پریدمو گفتم :منو کورش مثل خواهر برادریم شما که باید بهتر بدونید .....
-آره راست میگی خودمم تعجب کردم.
ای خالی بند از رو هم که نمیره .
-بله داشتم میگفتم ...یه روزی که کورش با من قرار داشت تصادفا مائده را دید از اون به بعد.......
-چه جور دختریه؟
-ماهه..........اونقدر خوبه که هر چی از خوبیاش بگم کم گفتم ...نمیخوام فکر کنید که چون مائده دوستمه یا کورش ازم خواسته ازش تعریف کنم اینطوری دارم میگم ...کافیه خودتون فقط یه بار ببینیدش عاشقش میشید ......
-خونوادش چی؟
-خوب به دنیا که اومده مامانشو از دست داده باباش هم آدم فوق العاده محترمو با شخصیتیه ......
-میخوام ببینمش ....
-حتما ولی یه چیزی خود مائده از قضیه عاشق شدن کورش خبری نداره ..
چشماشو ریز کرد و گفت :باور کنم که نمیدونه .........
-میل خودتونه ......به هر حال هر وقت خواستید ببینیدش بهم زنگ بزنید
-حتما .......
-ببخشید که زحمتتون دادم خداحافظ......