امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4.63
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید

#45
سلام اینم از قسمت جدید حال میکنید چ زود به زود میذارم؟HeartHeartHeart



فصل 12

با کلید درخون رو باز کردم و دخل شدم مامانم روی یکی از کاناپه ها نشسته بود و نگاهشو به صفحه تلویزیون دوخته بود ولی معلوم بود یه جای دیگه است برای اینکه یکم باهاش شوخی کنم رفتم سمتش طوری که منو نبینه یه دفعه از خودم صدا در آوردم که بیچاره 2 مت رپرید بالا بعد دستش رو گذاشت رو قلبش اینقد تند تند نفس میکیشید از ترسش که حرکت قفسه سینه اش کاملا مشوهود بود نگاهی آمیخته با سرزنش به من انداخت و گفت:دختر چه مرگت شده و؟ چرا اینطوری میکنی ؟ اه زهره ام ترکید..........

منو میگی وا رفتم یعنی عشق به فرزند داره از سر وروی مامان چکه میکنه هاباید نشتیش رو برطرف کنم...............

من-ببخشید مامانم فکر نمی کردم اینقد بترسین عزیزم

مامان-تا الان بیمارستان بودی؟

من اره مامانم یه شب پیش آشاغو خاله موندم

مامان-حالشون چطور بود؟ امروز برام عمل اورژانسی پیش اومد وگرنه دلم میخواست امروز برم به دیدنش..........

من-نگران نباش مامانم شکر خدا حال هردوتاشون رو به بهبودیه قاره یه روانشناس هم بیاد بشینه با آشااونی صحبت کنه

مامان-حضور یه روان شناس خیلی موثره ولی اگر واقعا آشااونی به حرفای اون گوش بده............

من-خداکنه ایندفعه گوش بده...

بعد به عنوان معذرت خواهی گون مادرمو بوسیدم و از پله ها بالارفتم و رفتم تواتاقم بدون عوض کردن لباس هام رو لبه تختم نشستم ..........خیلی خسته شده بودم...........

تو مین حال و احوال بودم که گوشیم زنگ خورد ای خدا باز این مزاحمه جوابشوندادم تا بالاخره قطع کرد........................

تازه یادم افتاد میخواستم قضیه مزاحم رو با مهران در میون بذارم گوشی رو برداشتم شماره مهران رو گرفتم بعد از دوتا بوق جواب داد همیشه جواب منو زود میداد..

مهران-جانم

من سلام مهران خوبی؟ بعد موقع که مزاحم نشدم؟

مهران-نه خانم گل شما همیشه مراحمی بگو امری داشتی؟

من-اولا مهرا فعلا اینقد راحت نشو با من دوست ندارم البته بخش که اینو میگم ها

مهران-باشه خانم خودم شما امرتو بگو
من-ممنون راستش مران دوباره سرو کله این مزاحمه که به تو هم گیر داده بود پیدا شده چندروز پیش به من اس داد که طرح شماره 4 رو بیخیال شده ولی من بایدبراش کاری انجام بدم

مهران-کاری انجام بدی؟

من اره

مهران-مثلا چه کاری؟

من-نمیدونم چیزی نگفته فقط مهران من میخواستم بدونی هر چه زودتر میخوام از دست این مزاحم خلاص شم..........

مهران –نگران نباش چیترا خودم حلش میکنم

من-ممنون مهران ببخشید مزاحم شدم کاری نداری

مهران-برای هزارمین بار خانم شما مراحمی.نه چیترا مواظب خودت باش.خداحافظ

گوشی رو قطع کردم لباس هم رو با یه تی شرت آبی رنگ و یه شلوار ابی عوض کردم موهامو ساده دور سرم جمع کردم و رفتم پایین خیلی گرسنم شده بود به خاطر همین رفتم سر یخچال یه سیب برداشتم و شروع کردم به خوردن...........

مامانم تو سالن نبود نمیدونم کجا رفته بودم که یه دفعه سرم رو برگردونم دیدم بله مامان داره با سرعت نور از پله ها میاد پایین لباس بیرون تنش بود طبق معمول حتما مورد اورژانسی ..........ای خداااااااا

اومد سمتم و گفت چیترا من باید برم بیمارستان دخترم آژند و سمان و بابت رفتن پروژه جدید بابرو ببینن تو فقط خونه ای یه لطفی بکن برا شام یه چیزی درست کن ابابت اینا اومدن بدون غذا نمونن من شاید تا فرد صبح نیام


وبعد رفت

اینم شانسه ما داریم ای خداااااااااا حالا شام چی درست کنم یکم با خودم فکر کردم من خودم هویج پلو خلیل دوست داشتم پس پیش به وسی هویج پلو مخصوص چیترا اینکه میگم مخصوص واقعا مخصوصه ها.............

خلاصه دوساعتی مشغول پخت و پز بودم بعد اینکه برنج رو دم اندختم اومدم روی یکیاز مبل های توسالن نشستم خیلی خسته بودم برا اینکه حوصلم سر نره تلویزیون رو روشن کردم و سرگرم شدم.............

چشامو که باز کردم اولین چیزی که حس کردم بوی سوختگی بود.........

ولی اونقدر گیج بودم اولش نفهمیدم بعدش یهو یادم افتاد من برنج دم انداخته بودم یه نگاه به ساعت کردم اوف 10 بود پس باب اینا چرا نیومدن؟

رفتم سریع تتو آشپزخونه زیر گازو خاموش کرده بودم دستپخت نازنینم نمیدونم چرا شباهت زیادی به جزغاله پیدا کرده بود شده بود سیاه سیاه .........منم با ناراحتی زل زدم بهش.............

رفتم بالا تو اتاقم گوشیم جامونده بود تو اتاق یه اس داشتم آزند بود نوشته بود سلم چیترای گلم نه ببخشید خلم ما سر راه خونه مادر جون هم رفتیم برا شام ما رو نگه داشت ما شام نمی یایم خونه به مامانم بگو...........به همه رفتن منو تنها گذاشتندنمیدونم این چند روزه چرا اینقد شکمو شده بودم گرسنم بود در حد گرسنه های آفریقا چون حال و حوصله آشپزی دوباره نداشتم زنگ زدم برام یه پیتزا بیارن یه پیتزا رو نشستم تا تهش خودم یه نفری خوردم همچین ادمیم من والا بقیه دخترا به فکر باریکی کمرن بعد من هرچی پیدا میکنم که خوردنی باشه میریزم تو شکمم .خب چیکار کنم دوست دارم..............
ویرایش شد.
پاسخ
 سپاس شده توسط beauty ، elnaz-s


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید - Ava-girl - 14-09-2013، 18:03

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان