27-11-2015، 16:34
روزی روزگاری اوایل جنگ جهانی دوم در یتیم خونه ای در آلمان دو پسر زندگی می کردند که خیلی با هم رفیق بودند الکس و سایمون اونا روزی تصمیمیم گرفتند از یتیم خونه فرار کنن البته مشکل بزرگی داشتن آقای توماس آقای توماس نگهبان یتیم خونه بود و خیلی بد اخلاق اونا چون صبحونه ی درستی نمی خوردن و فقط آقای توماس خوب می خورد تو فنجون شیر آقای توماس یکم
پودر خواب آور ریختن وآقای توماسرفت به خواب اونا از فرصت استفاده کردن وفرار کردن رفتن و رفتن الک و سایمون توی یه کارگاه چوب بری مشغول کار شدن تا اینکه به فرمان اومد که همه ی پسرای بالا ی 14 باید به ارتش بیان مگر نه باید صد هزار دلار پول بدن اونام که صد هزار تا نداشتن وارد ارتش شدن بعد اینکه لباس ارتش رو بهشون دادن رفتن واحد آموزشی اونا با فرمانده ای بنام
رافئال آشنا شدن دوری آموزشی شروع شد یه اصلحه بهشون دادن که تقریبن هم قد خودشون بود اولین آموزش آموزش تیر اندازی بود فرمانده گفت بود هرکی نمره ی بالای 80 باشه وارد یگان تک تیر اندا زان می شه یعنی نونون تو روغن چون به تک تیر اندازان غذا و جای مناسب می دن اونا با تمرین خیلی زیاد تو آزمون برنده شودن رفتن تو یگان تک تیر اندازان اونا منتقل کردن به شهر برلین و باید حالا آموزش چتر بازی ببینن الکس وسایمون خیلی ترسیده بودن با بدبختی خواستن فرار کننن ولی نشد
اونا رو بردن آزمون وباید از ارتفاع 3000 متری بپرن پایین پریدن و موفق شدن وفهمیدن خیلی هم حال می ده و ترس نداره
اونا بادرجه ی سروان رفتن به خط مقدم و........
ادامه در داستان سری بعد البته اگه خوشتون بیاد بخاطر این کوتاه کردم خسته نشین سپاس ونظر فراموش نشه
پودر خواب آور ریختن وآقای توماسرفت به خواب اونا از فرصت استفاده کردن وفرار کردن رفتن و رفتن الک و سایمون توی یه کارگاه چوب بری مشغول کار شدن تا اینکه به فرمان اومد که همه ی پسرای بالا ی 14 باید به ارتش بیان مگر نه باید صد هزار دلار پول بدن اونام که صد هزار تا نداشتن وارد ارتش شدن بعد اینکه لباس ارتش رو بهشون دادن رفتن واحد آموزشی اونا با فرمانده ای بنام
رافئال آشنا شدن دوری آموزشی شروع شد یه اصلحه بهشون دادن که تقریبن هم قد خودشون بود اولین آموزش آموزش تیر اندازی بود فرمانده گفت بود هرکی نمره ی بالای 80 باشه وارد یگان تک تیر اندا زان می شه یعنی نونون تو روغن چون به تک تیر اندازان غذا و جای مناسب می دن اونا با تمرین خیلی زیاد تو آزمون برنده شودن رفتن تو یگان تک تیر اندازان اونا منتقل کردن به شهر برلین و باید حالا آموزش چتر بازی ببینن الکس وسایمون خیلی ترسیده بودن با بدبختی خواستن فرار کننن ولی نشد
اونا رو بردن آزمون وباید از ارتفاع 3000 متری بپرن پایین پریدن و موفق شدن وفهمیدن خیلی هم حال می ده و ترس نداره
اونا بادرجه ی سروان رفتن به خط مقدم و........
ادامه در داستان سری بعد البته اگه خوشتون بیاد بخاطر این کوتاه کردم خسته نشین سپاس ونظر فراموش نشه