09-04-2015، 15:59
استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد
استادعبدالباسط در سال 1927 ميلادى در روستاى المزاعزه يكى از توابع شهر ارمنت در استانقنا در جنوب مصر متولد شد.
جدّ پدرى او استاد عبدالصمد از مردان باتقوا و از حافظانقرآن و جدّ مادرى او استاد بزرگوار ابو داود صاحب مقام مشهور و معروف در شهر ارمنتبود.
پدرش استاد عبدالصمد نيز به تدريس حفظ و تجويد قرآن كريم اشتغال داشت و دوبرادر او محمود و عبدالحميد در مكتب، قرآن را حفظ مىكردند.
برادر كوچك آنهاعبدالباسط هم در سن 6 سالگى به ايشان ملحق گرديد.اين كودك با استعداد به مكتب استادامير در ارمنت ملحق شد و استاد به بهترين وجه از او استقبال كرد چرا كه آثارمهارتهاى قرآنى را (كه با شنيدن تلاوت قرآن در شب و روز و صبح و شام براى او حاصلشده بود) در او ديده بود.
استاد امير جملهاى از امتيازات و استعدادها را در شاگردمستعدّش مىديد كه او را از سايرين ممتاز مىساخت مانند سرعت فراگيرى، هوش و ولعشديد در تبعيّت از استاد، و دقت در خوب ادا كردن مخارج الفاظ و وقف و ابتدا و صوتزيبايى كه گوشها را مىنواخت.
استاد عبدالباسط در باره خود گفته است: «سنّم 10 سالبود كه حفظ قرآن كريم را به پايان بردم و آيات قرآن مانند نهرى روان از زبانم جارىمىشد.
پدرم كارمندى در وزارت نقل و انتقال و پدر بزرگم از علما بود. من از ايشانراهنمايى خواستم كه قرائتها را چگونه فرا گيرم و آنها مرا به شهر طنطا در شمال مصرراهنمايى كردند تا به دست استاد محمد سليم علوم قرآن و قرائات را فرا گيرم.
مسافتميان ارمنت - كه يكى از شهرهاى جنوب مصر است - تا طنطا در شمال بسيار دور بود بااين حال براى سفر آماده شدم اما يك روز پيش از رفتنم به سوى طنطا، از آمدن استادمحمد سليم به ارمنت مطلع شديم.
او آمده بود تا كلاسى براى آموزش قرائات در مدرسهدينى ارمنت بر پا كند. اهالى ارمنت استقبال شايستهاى از او كردند و پيرامونش حلقهزده، گروهى را با عنوان «اصفون المطاعنه» براى حفظ قرآن، تشكيل دادند.
استاد، علومقرآن و قرائات را آموزش مىداد و قرآن كريم را تحفيظ مىنمود. من به آنجا رفته وقرآن را نزد او دوباره مرور كردم و متن شاطبيه را كه متنى مخصوص به علم قرائاتهفتگانه است حفظ كردم.»
هنگامى كه استاد عبد الباسط به سن 12 سالگى رسيد از هر شهر وروستا در استان قنا و مخصوصا از جانب اصفون المطاعنه - به كمك استاد سليم كه همه جااز عبدالباسط تعريف مىكرد - دعوتهايى به سوى او روانه شد، چرا كه گواهى استاد سليمسبب اطمينان همه مردم بود.
به مناسبت ولادت زينب كبرى (س) محفلى در مسجد زينبيهبرپا شد كه بانيان اين محفل جمعى از بزرگان و قاريان بنام مانند استاد عبدالفتاحالشعشاعى ،استاد مصطفى اسماعيل،استاد عبدالعظيم زاهر و استاد ابوالعينين شعيشعبودند. پس از گذشت پاسى از شب در حالى كه مسجد از محبين آل البيت (ع) موج مىزد،يكى از نزديكان عبدالباسط از مسئولين مجلس اجازه خواست تا اين جوان با استعداد 10دقيقهاى را به تلاوت قرآن بپردازد،
او اجازه داد و قارى جوان آياتى از سوره احزابرا در ميان اين جمعيت تلاوت كرد.سكوت همه جاى مسجد را فرا گرفت و همه ديدهها بهاين قارى كوچك جلب شد كه با جرأت در جايگاه قاريان بزرگ نشسته بود.
اما سكوت دقايقىبيش طول نكشيد و تبديل به فريادهايى شد كه مسجد را مىلرزاند: (الله اكبر) (ربنايفتح عليك)... و در نتيجه قرائت به جاى 10 دقيقه به مدت يك ساعت و نيم ادامه پيداكرد.
معرفى عبدالباسط به راديوبا پايان يافتن سال 1951 استاد ضباع از عبدالباسطخواست تا براى قرائت در راديو اقدام كند.
عبدالباسط با توجه به ارتباطش با مردمصعيد و نيز به جهت اينكه راديو يك برنامه خاص و منظّمى را مىطلبد مايل بود كه اينكار را به آينده واگذار كند امّا استاد ضباع، نوارى را كه عبدالباسط در روز ولادتزينب كبرى (س) خوانده بود، به هيئت داوران راديو داد و همگان از اداء قوى و صوتعالى او تعجب كردند و به اين ترتيب عبدالباسط به راديو راه يافت تا يكى از ستارگاندرخشنده در آسمان تلاوت باشد.
پس از به دست آوردن اين شهرت در طول چند ماه،عبدالباسط ناچار بود كه سر پناهى در قاهره بر پا كند و همراه با خانوادهاش كهايشان را از صعيد منتقل كرده بود در جوار فرزند رسول خدا زينب (س) اقامت كند بانويىكه مسبّب شهرت و ملحق شدنش به راديو شده بود و به قول ميليونها نفر از مردم او راچون موهبتى به اسلام و مسلمانان هديه كرده بود.
با ملحق شدن او به راديو اقبال مردمبراى خريد گيرندههاى راديويى زياد شد و در اكثر خانه ها گسترش يافت و هر كس در يكروستا يا يك منطقه راديويى داشت، صداى آن را بلند مىكرد تا همسايگان هم صداى او رابشنوند بالاخص در روزهاى شنبه، مضافا به اينكه محافل خارجى او هم به طور مستقيم ازطريق راديو پخش مىشد.
ديدار از كشورهااز سال 1952 مسافرتهاى او به دورترين نقاطعالم شروع شد، حتى بعضى از دعوتهايى كه از او مىشد به مناسبت برگزارى يك محفل نبودبلكه از او دعوت مىشد تا در آن كشور حضور داشته باشد و هنگامى كه سؤال مىشد به چهمناسبت از استاد دعوت كردهايد مىگفتند كه محفل به خاطر ايشان برگزار شده است چراكه هنگامى كه استاد در محفلى حضور دارد فضايى از سرور و شادى در آن مكان حاكممىگردد.
اين مطلب از استقبال كشورهاى مختلف جهان از او در چارچوب استقبالهاى رسمى ودولتى و يا مردمى معلوم مىشود: رئيس جمهور كشور پاكستان در فرودگاه به استقبال اوآمد، او را ملاقات كرده و با او مصافحه نمود؛
در جاكارتا پايتخت اندونزى دربزرگترين مساجد آنجا به تلاوت قرآن كريم پرداخت در حالى كه هر گوشه مسجد از حاضرينپر شده بود و جمعيت در خارج از مسجد فضايى به مساحت يك كيلومترمربع را پر كردهبودند و در ميدان مقابل مسجد بيش از 250 هزار مسلمان در حالى كه سر پا ايستادهبودند تا صبح به صداى او گوش مىدادند.
استاد به مسافرت به كشورهاى عربى و اسلامىبسنده نكرد، بلكه شرق و غرب و شمال و جنوب عالم را پيمود تا در همه نقاط بهمسلمانان دست پيدا كند. از مشهورترين مساجدى كه در آن به تلاوت پرداخته است،مسجدالحرام در مكه، مسجد نبوى (ص) در مدينه منوره، مسجد الاقصى در قدس، مسجدابراهيمى (ع) در فلسطين و مسجد اموى در دمشق و مساجد مشهور آسيا، آفريقا، ايالاتمتحده، فرانسه، لندن، هند و اكثر كشورهاى جهان بوده است. هيچ روزنامه رسمى و يا غيررسمى از عكس و نوشتههايى كه بر اسطوره بودن او دلالت دارد خالى نيست.بيمارى ووفاتاستاد در اواخر عمر به مرض قند مبتلا شد.
او با تناول غذاها و نوشيدنىهاىمختلف با اين بيمارى به مبارزه مىپرداخت ولى با اضافه شدن التهاب كبدى، ديگر توانمقاومت در برابر اين دو مرض را نداشت. به توصيه پزشكان براى معالجه به لندن رفت اماپس از اقامت يك هفتهاى در آنجا از پسرش ابن طارق كه همراه او بود خواست كه او رابه مصر برگرداند، گويى احساس كرده بود كه روزگار او سپرى و وقت ديدار خداوند نزديكشده است.
وفات او مانند صاعقهاى بود كه بر قلوب ميليونها مسلمان در سراسر دنيا فرود آمد. هزاران نفر از دوستداران صدا و شخصيت او جنازه او را تشييع كردند؛ در اين تشييع همه سفراى كشورهاى جهان به نيابت مردمشان حضور داشتند.