02-10-2013، 19:33
فال قهوه به قلم :سمیرا
همه شب با دلم کسی می گفت
((سخت آشفته ای زدیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود ،می رود ، نگهدارش ))
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فرداها (فروغ فرخزاد )
مقدمه : اول نیت کن وبعد فنجان رو بزار روی نلعبکی و بعد کمی صبر کن تا فالت معلوم شود ...
خلاصه:راجع یه دو دختری که خیلی اهل خرافات نبودن ولی برا اثر یه اتفاق میرن پیش کسی که براشون فال قهوه بگیره از اون روز ماجراهای براشون اتفاق میافته
همه شب با دلم کسی می گفت
((سخت آشفته ای زدیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود ،می رود ، نگهدارش ))
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فرداها (فروغ فرخزاد )
مقدمه : اول نیت کن وبعد فنجان رو بزار روی نلعبکی و بعد کمی صبر کن تا فالت معلوم شود ...
خلاصه:راجع یه دو دختری که خیلی اهل خرافات نبودن ولی برا اثر یه اتفاق میرن پیش کسی که براشون فال قهوه بگیره از اون روز ماجراهای براشون اتفاق میافته