09-06-2020، 17:57
من میخوام اینو نبینم نمیشه
(ولی دلت براش تنگ شده ها)
_وجی جون خفه
آرمین:چرا ماتت برده هانا
_هیچی . خاله ،تینا،آرمان، فاطمه هیچکی نیس؟؟؟
آرمین :تینا خونه دوستش،مامانم رفته خرید ،آرمان و فاطمه هم خونه بابای فاطمه
_هیچوقت نشد یه آدم اینجا باشه ، من میرم محل همیشگی اومدن صدام کنن
سری تکون داد و رفتم آرامشگاهم اگه این نره غول نباشه
(درمورد عشقت اینجوری نگو)
_اه وجی جون میدونی نمیتونم
اوف وای راستی امشب خواستگاری داداشم علی بدوهم برم که دیر شد
وقتی رسیدم خونه همشون آماده بودن . منتظر مهمون به مامان و بابا سلام کردم وپریدم بغل
داریوش خودم و محل علی نذاشتم
یه لباس شهرزادی مشکی با گلهای قرمز پوشیدم و کفش رو فرشی قرمزمو با هد مشکی ست لباسم پوشیدمو با یک برق لب خودمو تکمیل کردم جوراب شلواریمو هم درست کردمو رفتم پایین
صدای اف اف اومد .اول آقای توسلی و بعد خاله زری پشت سرش نادیا و بعدش نگین عروس خوشگل خودم اومد داخل من قربونش برم همرو در آغوش کشیدم ونشستم رو مبل
حوصلم داشت میپوکید که نادیا گفت هانا بریم اتاقت
_باشه. نادیا جان
اتاقم بهم آرامش مسداد همچیش بنفش بود و بذت میبردم
نشسته بودیم از همچا حرف زدیم
تا صدای گوشیم در اومد
ناشناس بود یعنی کی میتونه باشه
برداشتم که گفت سلام پویانم
_پویان؟؟؟؟؟
پویان:دوست پسر سابق هدیه
اه این ایکبیریه
_امرتون
پویان :میخواستم ببینمت
_کاری دارید ؟؟
پویان :میگم حالا
آدرسو میفرستم
بدون فرصت دادن قطع کزد
وای یعنی برم یا نه
ولی باید برم من باید هدیه رو پیدا کنم باید نوا رو پیدا کنم
شاید بدونه گمشده هام کجان
اعتماد میکنم
اوف باید با بابا حسین حرف بزنم پولامو جمع کزدم و میتونم خونه بگیرم
رفتم پیش بابا یا همون عمو جونم
_بابا من میخوام خونه بگیرم
بابا:چی تو دخترمی تا وقتی نفرستم خونه بخت پیشمی
_من میخوام مستقل باشم
بابا:کسی اذیت کرده ؟؟
_نه ولی من خونه گرفتم وسایلام هم آمادست
بابا:هانا اذیتم نکن پدر
_من حرفمو زدم فعلا
باید میرفتم اینجا جای من نبود
من میرفتم که بگردم
اه رسیدم به آدرس پویان
نشسته بود سر میز با نفرت نگاش کردمو رفتم نشستم یک سر رفتن هدیه تقصیر پویانه پویان
_خوب بگید .
پویان:سفارش بدید .
_نه اول بگید میل ندارم
پویان :چشم .راستش از وقتی شروع شد که دوست هدیه رو دیدم آرمیتا دلمو باختم
بهش نگفتم که به هدیه نگه .میخوام الان که یه یاله هدیه ای نیست شما بهش بگید
_چی گیر من میاد؟؟
پویان :هرچی
_فکر میکنم بهش
با خداحافظی رفتم هدیه عاشق این پسره ی لندهور بود
باید به آرمیتا زنگ میزدم من با میگفتم
با صدای اف اف خونه جدیدم رفتم و آرمیتا اومد تو هنوز همون قدر زیبا
_ایمیلمو خوندی
آرمیتا:آره من میگم شرطمونو بگیم.
_اگر واقعا پیداشد چه گوهی میخوریم
أرمیتا:خب همونکاری که میخواد ازدواج با من
_تو به هدیه خیانت نمیکنی
آرمیتا:نمیدونم تنها کاره
_باشه پس زنگ بزن بگو
بچه ها پارت بعدو زود میزارم.
(ولی دلت براش تنگ شده ها)
_وجی جون خفه
آرمین:چرا ماتت برده هانا
_هیچی . خاله ،تینا،آرمان، فاطمه هیچکی نیس؟؟؟
آرمین :تینا خونه دوستش،مامانم رفته خرید ،آرمان و فاطمه هم خونه بابای فاطمه
_هیچوقت نشد یه آدم اینجا باشه ، من میرم محل همیشگی اومدن صدام کنن
سری تکون داد و رفتم آرامشگاهم اگه این نره غول نباشه
(درمورد عشقت اینجوری نگو)
_اه وجی جون میدونی نمیتونم
اوف وای راستی امشب خواستگاری داداشم علی بدوهم برم که دیر شد
وقتی رسیدم خونه همشون آماده بودن . منتظر مهمون به مامان و بابا سلام کردم وپریدم بغل
داریوش خودم و محل علی نذاشتم
یه لباس شهرزادی مشکی با گلهای قرمز پوشیدم و کفش رو فرشی قرمزمو با هد مشکی ست لباسم پوشیدمو با یک برق لب خودمو تکمیل کردم جوراب شلواریمو هم درست کردمو رفتم پایین
صدای اف اف اومد .اول آقای توسلی و بعد خاله زری پشت سرش نادیا و بعدش نگین عروس خوشگل خودم اومد داخل من قربونش برم همرو در آغوش کشیدم ونشستم رو مبل
حوصلم داشت میپوکید که نادیا گفت هانا بریم اتاقت
_باشه. نادیا جان
اتاقم بهم آرامش مسداد همچیش بنفش بود و بذت میبردم
نشسته بودیم از همچا حرف زدیم
تا صدای گوشیم در اومد
ناشناس بود یعنی کی میتونه باشه
برداشتم که گفت سلام پویانم
_پویان؟؟؟؟؟
پویان:دوست پسر سابق هدیه
اه این ایکبیریه
_امرتون
پویان :میخواستم ببینمت
_کاری دارید ؟؟
پویان :میگم حالا
آدرسو میفرستم
بدون فرصت دادن قطع کزد
وای یعنی برم یا نه
ولی باید برم من باید هدیه رو پیدا کنم باید نوا رو پیدا کنم
شاید بدونه گمشده هام کجان
اعتماد میکنم
اوف باید با بابا حسین حرف بزنم پولامو جمع کزدم و میتونم خونه بگیرم
رفتم پیش بابا یا همون عمو جونم
_بابا من میخوام خونه بگیرم
بابا:چی تو دخترمی تا وقتی نفرستم خونه بخت پیشمی
_من میخوام مستقل باشم
بابا:کسی اذیت کرده ؟؟
_نه ولی من خونه گرفتم وسایلام هم آمادست
بابا:هانا اذیتم نکن پدر
_من حرفمو زدم فعلا
باید میرفتم اینجا جای من نبود
من میرفتم که بگردم
اه رسیدم به آدرس پویان
نشسته بود سر میز با نفرت نگاش کردمو رفتم نشستم یک سر رفتن هدیه تقصیر پویانه پویان
_خوب بگید .
پویان:سفارش بدید .
_نه اول بگید میل ندارم
پویان :چشم .راستش از وقتی شروع شد که دوست هدیه رو دیدم آرمیتا دلمو باختم
بهش نگفتم که به هدیه نگه .میخوام الان که یه یاله هدیه ای نیست شما بهش بگید
_چی گیر من میاد؟؟
پویان :هرچی
_فکر میکنم بهش
با خداحافظی رفتم هدیه عاشق این پسره ی لندهور بود
باید به آرمیتا زنگ میزدم من با میگفتم
با صدای اف اف خونه جدیدم رفتم و آرمیتا اومد تو هنوز همون قدر زیبا
_ایمیلمو خوندی
آرمیتا:آره من میگم شرطمونو بگیم.
_اگر واقعا پیداشد چه گوهی میخوریم
أرمیتا:خب همونکاری که میخواد ازدواج با من
_تو به هدیه خیانت نمیکنی
آرمیتا:نمیدونم تنها کاره
_باشه پس زنگ بزن بگو
بچه ها پارت بعدو زود میزارم.