18-03-2017، 18:12
می خواهم بنویسم...
از اشک های جمع شده در چشمانم...
از بغض هایی که پیش هیچ کس رو نشده...
از غصه هایی که غصه زندگیم را تلخ کردند...
از هق هق شبانه ام ...
می خواهم بنویسم از تو...
از تویی که نمی دانم آنلاین بودنت را با چه کسی می گذرانی...
می خواهم بنویسم...
از خودم...
که سال هاست کسی سراغم را نگرفته...
مثل آلبوم قدیمی خاک گرفته ای که پر از خاطره است اما،
نیازی به باز کردنش نیست...
می خواهم بنویسم از آخرین خداحافظی ام
که گویی آخرین در خواستت از من بود...
واینک می خواهم
رو کنم که شکستم...
باشد...
تو بردی...
اینک شانه هایی که تکیخه گاه گریه هایت بود فروریختند وخنده هایم...
همان ها که می گفتی دوستشان داری
پدیده ای نادر شده اند...
باشد اینک اشک هایم راببین تا لمس کنی شکستنم را...
از اشک های جمع شده در چشمانم...
از بغض هایی که پیش هیچ کس رو نشده...
از غصه هایی که غصه زندگیم را تلخ کردند...
از هق هق شبانه ام ...
می خواهم بنویسم از تو...
از تویی که نمی دانم آنلاین بودنت را با چه کسی می گذرانی...
می خواهم بنویسم...
از خودم...
که سال هاست کسی سراغم را نگرفته...
مثل آلبوم قدیمی خاک گرفته ای که پر از خاطره است اما،
نیازی به باز کردنش نیست...
می خواهم بنویسم از آخرین خداحافظی ام
که گویی آخرین در خواستت از من بود...
واینک می خواهم
رو کنم که شکستم...
باشد...
تو بردی...
اینک شانه هایی که تکیخه گاه گریه هایت بود فروریختند وخنده هایم...
همان ها که می گفتی دوستشان داری
پدیده ای نادر شده اند...
باشد اینک اشک هایم راببین تا لمس کنی شکستنم را...