05-05-2020، 14:41
روز 3 اوریل کاراگاه جکسون در اتاقش مشغول کشیدن سیگار بود.
که ناگهان دستیار ایشان اقای جیمز مکبراند وارد اتاق شد و گفت:اقای جکسون قتلی در کاخ ولنتاین رخ داده.
گاراه جکسون به همراه دستیار و باز رس اقای میکل به سمت کاخ رفتند.
عصر روز 3 اوریل.
6:30
کاراگاه وارد کاخ شد.
خدمتکار:سلام شما باید کاراگاه جکسون باشید. بفرمایید.
کاراگاه:سلام روز بخیر بله خودم هستم اقای بورمارس تشیف دارند؟
خدمتکار:بله بله اینجا هستند.چیزی میل دارید؟
کاراگاه:نه مرسی میشه اقای بورمارس بگین که اگه جلسه ای ندارند باهاشون صحبت کنم؟
خدمتکار:بله ایشون جلسه ای ندارند بفرمایید.
کاراگاه وارد اتاق اقای بورمارس میشه.
بورمارس:سلام اقای جکسون منتظرتون بودم.
کاراگاه:سلام از دیدار با شما خوشبختم.
شب 3 اوریل.
8:13
بورمارس:درست نزدیک سحر بود که صدای تق و توق و صدای شکستن شیشه شنیدم. وارد اتاق که شدم خانم ماری که نوه ام بود افتاده بود روی زمین و خون روی لباسش جریان داشت.من خیلی ناراحت شدم.
کاراگاه:میشه بگین اثری از قاتل یا سر نخی پیدا کردین؟
بورمارس:اصلا من غرق ماری شده بودم ولی یادمه که صحنه ی قتل خیلی اشفته نبود.
کاراگاه:خب فردا بازم میام اقای بورمارس.نمیتونم در زمان شام مزاحمتون باشم. در ضمن دهر تحدیدی رو شنیدین با دفتر من تماس بگیرین.
بورمارس:بله حتما راستی فردا نوه های دیگم میخوان بیان شما هم میاین؟
کاراگاه:متاسفم اقای بورمارس شاید پس فردا بیام.
بورمارس: یه کمی از اومدن نوه هام دلهره دارم. برای این که چجوری بهشون بگم که خواهرشون مرده.
کاراگاه:نگران نباشید. خداحافظ موسیو.
صبح 4 اوریل.
8:15
کاراگاه مشغول فکر کردن درباره ی رفتار اقای بورمارس بود. که ناگهان دستیار ایشون وارد شد.
جیمز:اقای جکسون اتفاق بدی در کاخ اقای بورمارس افتاده.
نزدیک ظهر 4 اوریل.
10:45
وارد کاخ شدند.
و اقای بورمارس در تخت خود به قتل رسیده بود.
ادامه ی این داستان جنایی بعد نظر دادن شما.
اتفاق های عجیب دیگری در این داستان مانده.
نظر یادذتون نره.
ایا ادامه بدم؟
که ناگهان دستیار ایشان اقای جیمز مکبراند وارد اتاق شد و گفت:اقای جکسون قتلی در کاخ ولنتاین رخ داده.
گاراه جکسون به همراه دستیار و باز رس اقای میکل به سمت کاخ رفتند.
عصر روز 3 اوریل.
6:30
کاراگاه وارد کاخ شد.
خدمتکار:سلام شما باید کاراگاه جکسون باشید. بفرمایید.
کاراگاه:سلام روز بخیر بله خودم هستم اقای بورمارس تشیف دارند؟
خدمتکار:بله بله اینجا هستند.چیزی میل دارید؟
کاراگاه:نه مرسی میشه اقای بورمارس بگین که اگه جلسه ای ندارند باهاشون صحبت کنم؟
خدمتکار:بله ایشون جلسه ای ندارند بفرمایید.
کاراگاه وارد اتاق اقای بورمارس میشه.
بورمارس:سلام اقای جکسون منتظرتون بودم.
کاراگاه:سلام از دیدار با شما خوشبختم.
شب 3 اوریل.
8:13
بورمارس:درست نزدیک سحر بود که صدای تق و توق و صدای شکستن شیشه شنیدم. وارد اتاق که شدم خانم ماری که نوه ام بود افتاده بود روی زمین و خون روی لباسش جریان داشت.من خیلی ناراحت شدم.
کاراگاه:میشه بگین اثری از قاتل یا سر نخی پیدا کردین؟
بورمارس:اصلا من غرق ماری شده بودم ولی یادمه که صحنه ی قتل خیلی اشفته نبود.
کاراگاه:خب فردا بازم میام اقای بورمارس.نمیتونم در زمان شام مزاحمتون باشم. در ضمن دهر تحدیدی رو شنیدین با دفتر من تماس بگیرین.
بورمارس:بله حتما راستی فردا نوه های دیگم میخوان بیان شما هم میاین؟
کاراگاه:متاسفم اقای بورمارس شاید پس فردا بیام.
بورمارس: یه کمی از اومدن نوه هام دلهره دارم. برای این که چجوری بهشون بگم که خواهرشون مرده.
کاراگاه:نگران نباشید. خداحافظ موسیو.
صبح 4 اوریل.
8:15
کاراگاه مشغول فکر کردن درباره ی رفتار اقای بورمارس بود. که ناگهان دستیار ایشون وارد شد.
جیمز:اقای جکسون اتفاق بدی در کاخ اقای بورمارس افتاده.
نزدیک ظهر 4 اوریل.
10:45
وارد کاخ شدند.
و اقای بورمارس در تخت خود به قتل رسیده بود.
ادامه ی این داستان جنایی بعد نظر دادن شما.
اتفاق های عجیب دیگری در این داستان مانده.
نظر یادذتون نره.
ایا ادامه بدم؟