امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان های خارجی زیبا(عاشقانه های کلاسیک)

#1
رمان بلندی های بادگیر Heart

ن رمان داستان عشق آتشین ولی مشکل‌دار میان هیث کلیف و کترین ارنشاو استو این‌که این عشق نافرجام چگونه سرانجام این دو عاشق و بسیاری از اطرافیانشان را به نابودی می‌کشاند. هیث کلیف کولی‌زاده‌ای است که موفق به ازدواج با کاترین نمی‌شود و پس از مرگ کاترین به انتقام‌گیری روی می‌آورد

داستان رمان برای مسافری تعریف شده‌است و او آن را به اول شخص روایت می‌کند.

غرور و تعصب Heart
قا و خانم بِنِت (Bennet) پنج دختر داشتند. جِین و الیزابت بزرگ‌تر از سه خواهر دیگر بودند و زیباتر و سنگین‌تر. چندی بود که در همسایگی‌شان در باغی به نام «نِدِرفیلد» مردی سرشناس و ثروتمند به اسم «چارلز بینگلی» زندگی می‌کرد که بسیار بامحبت و خوش‌چهره بود. خانم بِنِت می‌کوشید تا هرطور شده مرد جوان را برای ازدواج به یکی از دخترانش مایل کند. در یک مهمانی که بینگلی ترتیب داده‌بود، خانوادهٔ بِنِت نیز حضور داشتند. آقای دارسی، دوستِ شوهرِ خواهر چارلز هم در آن جشن بود. او سرووضعی آراسته و پرغرور داشت. آن شب، جین با چارلز بینگلی آشنا شد. دوشیزه بینگلی هم دوست داشت دارسی به او توجه کند که چنین نشد.

پس از آن مراسم، همه از خودبزرگ‌بینی و بدخلقی دارسی صحبت می‌کردند؛ ولی الیزابت حسی درونی نسبت به او داشت. از سوی دیگر کشیش «کالینز»، برادرزادهٔ آقای بنت و وارث خانوادهٔ آن‌ها، قصد داشت تا با یکی از دخترعموهایش ازدواج کند. وی نخست جین را برگزید، ولی وقتی فهمید جین با بینگلی می‌خواهد نامزد کند به فکر الیزابت افتاد. خانم بنت هم با این پیوند موافق بود؛ چون دراین صورت ارث خانوادگی آن‌ها به غریبه‌ها نمی‌رسید. با این حال الیزابت درخواست کالینز را رد کرد و تهدیدهای مادرش را نیز نادیده گرفت. در همین روزها با آقای «ویکهام» آشنا شد. ویکهام خود را برادرخواندهٔ دارسی معرفی کرد و از دارسی به بدی یاد نمود. الیزابت با شنیدن این حرف‌ها عمیقاً به فکر فرورفت. آیا دارسی همسر خوبی برای او بود؟ آیا او را خوش‌بخت می‌کرد؟ الیزابت کوشید تا بیشتر از دارسی بداند و اخلاق و رفتار او را زیرنظر بگیرد تا او را بهتر بشناسد.

پس از چندی، خانوادهٔ آقای بینگلی به خانهٔ دارسی در لندن رفت. این سفر را خواهر بینگلی طراحی کرده‌بود. او عاشق دارسی بود و با این حیلهٔ زنانه می‌خواست بین برادرش و جین فاصله بیندازد تا چارلز به خواهر دارسی علاقه‌مند شود تا بدین‌گونه دارسی را ازآنِ خود کند.

جین و الیزابت از این موضوع خبر یافتند. الیزابت در ذهنش دارسی را نیز بی‌تقصیر نمی‌دانست. کشیش کالینز وقتی دید که دخترعمویش الیزابت هم برای ازدواج با او بی‌میل است متوجه دوست الیزابت، شارلوت شد و سرانجام با او عروسی کرد.

زمانی گذشت. از بینگلی و دارسی خبری نشد. جین با دایی و زن‌دایی‌اش به «هانسفورد» رفت تا شاید روحیهٔ ازدست‌رفته‌اش را بازیابد. پس از هفته‌ای الیزابت هم نزد وی رفت. در آنجا با دارسی دیدار کرد. دارسی به او اظهار عشق و علاقه کرد؛ ولی الیزابت با ردّ درخواست وی، از ستم‌های او به ویکهام و جداسازی چارلز از جین سخن راند. دارسی در نامه‌ای به الیزابت نوشت: «خانم محترم! ویکهام فردی هوس‌باز و دروغگوست. او قصد فریب خواهر کوچکتان را دارد.»

چندی نمی‌گذرد که این حقیقت آشکار می‌شود؛ زیرا ویکهام با «لیدیا» (خواهر کوچک الیزابت) به لندن می‌گریزد. دارسی ترتیبی می‌دهد که آنها را بیابند. سپس با پرداخت پول به هر دو، ویکهام را وادار می‌کند تا با لیدیا ازدواج نماید.

چارلز بینگلی نیز در آنجا جین را می‌بیند. خواهرش می‌کوشد تا او را از پیوند با جین منصرف کند؛ ولی بی‌ثمر است. آنها عاشق هم‌اند. دارسی نیز دست از سر الیزابت برنمی‌دارد و بازهم به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد. الیزابت این بار می‌پذیرد. از طرف دیگر، الیزابت که می‌داند درمورد دارسی اشتباه کرده، به‌دنبال فرصتی است تا او را ببیند و روزی دارسی به‌طرف محل اقامت آقای بنت می‌آید که الیزابت را می‌بیند و هر دو اقرار میکنند که دربارهٔ یکدیگر اشتباه کرده‌اند و پس از آن با همدیگر نامزد می‌شوند و الیزابت از پدرش می‌خواهد موافقت کند و آقای بِنِت هم موافقت می‌کند و با هم نامزد می‌شوند.

برباد رفته Blush
سکارلت بزرگ ترین دختر جرالد اوهارا صاحب مزرعه پنبه تارا. با فهمیدن اعلام نامزدی و ازدواج اشلی ویلکز پسر مالک مزرعه مجاور با دختر خاله‌اش ملانی همیلتون به فکر ابراز علاقه به اشلی می افتد چون فکر می‌کند اشلی به خاطر ناامید شدن از او می‌خواهد ازدواج کند. در یک میهمانی در خانه ویلکز اسکارلت به اشلی اظهار علاقه می‌کند ولی اشلی عنوان می‌کند که می‌خواهد با دخترخاله اش ملانی ازدواج کند. رت باتلر ماجراجوی خوش قیافه‌ای که شاهد صحبت‌ها بوده‌است از جسارت اسکارلت خوشش می آید. جنگ شمال و جنوب آمریکا آغاز می‌شود و اسکارلت با چارلز برادر ملانی ازدواج می‌کند، ولی چارلز در اردوی آموزشی درمی‌گذرد. اسکارلت به آتلانتا پیش ملانی می‌رود و در آنجا دوباره با رت باتلر که حالا دلال ارتش است و پول کلانی به جیب می‌زند روبه رو می‌شود.

وقتی آتلانتا مورد حمله نیروهای شمالی قرار می‌گیرد رت به اسکارلت و ملانی که تازه زایمان کرده کمک می‌کند که از شهر بگریزند و آنگاه به جنوبی‌ها می‌پیوندد. وقتی اسکارلت به تارا می‌رسد مادرش مرده و پدرش دچار جنون شده‌است و مسئولیت نگهداری مزرعه بر دوش اسکارلت می‌افتد. اشلی از جنگ برمی‌گردد و درکنار اسکارلت زندگی می‌کند. شمالی‌ها برای مزرعه مالیات سنگینی وضع می‌کنند و اسکارلت برای نگهداری مزرعه و تهیه پول به شهر می‌رود و با فرانک کندی نامزد خواهرش ازدواج می‌کند. پس از مرگ فرانک اسکارلت اداره کارخانه چوب بری او را به عهده می‌گیرد. سرانجام رت باتلر از اسکارلت تقاضای ازدواج می‌کند وباهم ازدواج می‌کند ولی توجه مداوم او به اشلی ازدواجشان را به جدایی می‌کشاند. پس از مرگ دختر خردسالشان رت برای همیشه اسکارلت را ترک می‌کند و اسکارلت که بالاخره دریافته‌است اشلی هیچگاه او رادوست نداشته و علاقه او به اشلی بیشتر یک رویای کودکانه بوده‌است به مزرعه پنبه تارا بازمی‌گردد تا به زمین نزدیک باشد و از آن نیروی حیات بگیرد.

سپاس ندین راضی نیستم Dodgy Dodgy
پاسخ
 سپاس شده توسط آرشاااااااام
آگهی
#2
خوب بود
همه زندگیم حسینم نفسم Heart
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان