12-06-2014، 14:38
![نقد و تحلیل, گرافیک بلایِ هنر کُشِ فرهنگزدا 1](http://www.pellemag.com/wp-content/uploads/2014/01/sssss2.jpg)
اقتصادِ هنر بحث پیچیده و ناگفته ای نیست. آنجایی که بحث بر سر فروش آثار هنری در میگیرد میزان و تعرفهها کنار میروند و هر چه در توان هست و میشود برید، بریده میشود. اما وقتی رشتههای مرتبط با هنر در گیرودار روزمرگیها و اشتغال وارد میشوند ماجرایی تازه پیش میآید. مثلا طراحی گرافیک بیش از شاخههای دیگر شغل و کار و درآمد دائم دارد. گرافیک خود به انواع زیر شاخه ها تقسیم میشود. طراحان تبلیغات و یا طراحان جلد و صفحه آرایان کتاب و کالاهای فرهنگی و غیرفرهنگی؛ طراحان و مدیران ارشد و غیر ارشد هنری؛ شاغلان بیادعای مطبوعات از یک سو و صاحبان شرکتهای معتبر و غیرمعتبر گرافیک و آموزشگاههای هنری از سوی دیگر، در کشمکشی سهیماند که بر سر اندک مایهای درمیگیرد و سفارش دهندههایی که با طراحان گرافیک سروکار دارند هم سعی کردهاند آب را گل آلودهتر کنند و یا از آب گل آلوده ماهیای هرچند مرده و بی کیفیت و ارزان بستانند.
هنگامیکه یک طراح گرافیک پروژهای را تقبل میکند، با انبوهی از وعدهها و قول وقرارها روبهرو میشود و چانهزنی های اولیه و ثانویه و ثالثیه برای تراشیدن و تخفیفهای حق و ناحق عَلَم می شوند. اما هیچ چیز بدتر از آن نیست که طراح گرافیک، شغل خویش را چون کاسبِ همواره نسیه دهنده چنان پیش می برد که نخست کاری بکند وتحویل دهد و بعد بدود به دنبال دستمزدِ بدیهیِ خود و در آخر هم اگر بتواند دو سوم قرار اولیه را وصول کند، بُرد کرده و به اجبار راضی خواهد بود. هیچ چیز فرسایندهتر از این نیست که برای گرفتن یک حق روشن و مستند به چاپ، بیست بار تماس تلفنی و خواهش و تهدید و داد و بیداد و باز انتظار و باز تلفن و رفت و آمد صورت گیرد و هیچ چیز بدتر از این نیست که دم و دستگاهی با گردش مالی عظیم بگردد و دستمزد اندک تو را در خود ببلعد و دست خالی بمانی.
خوب، تا اینجای کار برای همهی ما در همهی شغلهای فرهنگی وشبه فرهنگی محرز و مشترک است. اما کجاست که بیشترین فشار و خورد کنندهترین رفتار با طبعِ شکنندهی هنرمندی، که لاجرم سر از بازار گرافیک در آورده، میشود و کجاست که هدف وسیله را نابود میکند؟! هنگامی که مجلات نیمه زرد و شیک و رنگ در رنگ به بازار آمدند و هنگامی که در سطوح کلان مدیریتیِ فرهنگی کشور تصمیم گرفته شد مجلات بازاری و تلویزیون مسلک و “پاپ پرور” کمتر محدود شوند و بازاری تازه برای مطبوعاتیها تعریف شد که فرای آرمانهای “کتاب جمعه” و “کارنامه” به فروش میاندیشید وپرورش اندیشه را از رسالت مطبوعاتی خویش بیرون انداخت ، نیاز به عکاس حسابی و گرافیست درجه یک بیش از هر عضو دیگر به وجود آمد و اکنون هم عملا بارِ اصلیِ مطبوعاتِ نیمه زرد را گرافیک بر دوش می کشد و در اغلب موارد به لفظ کلمه “دیگر هیچ”.
طراحان گرافیک مطبوعات یعنی تصویرگران و مدیران هنری در پی فشارهای فزایندهی شغلی خود و در همدردی دائم با دیگر همکاران مطبوعاتی، قربانی بی عدالتی خود خواستهای هستند که برای آن هنوز چارهای اندیشیده نشده و راهکار مشخصی هم برای حق و ناحق کردنها متصور نیست.در قدم نخست و هنگامی که با یک سرمایه گذار جزء خوشحال روبرو میشوی دهانش مغز تو را انباشته از جملات قصاری می کند که اینجور وقتحها معمولاند. جملاتی از این دست که “هنر را نمیشود با پول سنجید” یا “ما کم میدهیم ولی به موقع میدهیم” و یا “من میدانم دستمزد شما این نیست ولی بضاعت ما همین است و کار هم فرهنگی ست” و هزار حرف دیگر که نمونهاش برای همهی ما آشناست. حرف هایی که در موعد مقرر نقش بر آب میشوند وکار کرده، مجله چاپ شده، مدیر هنری و تحریریه شبها بیداری کشیده، با هزینهی خود به آن دفتر کار سر زدهاند و ساعتها و روزها وقت گذاشته و کاری را به انجام رساندهاند و فایده و پرستیژ مفیدِ “مدیر مسئول” و احساس خوشایند ریاست “سردبیر” را ارضا کرده اند و اکنون که وقت تسویه حساب رسیده؛ ورشکستگی معروف مالی و “ندارم” ها و “نمی گویم نمی دهم ولی کمی به من مهلت بدهید “ها رو میشوند و کسی هم پاسخگو نیست که گرافیست بخت برگشته (که از بد روزگار دل و هوشش هنوز آنقدر کنترل شده و مرتب نیست که خودش را جمع و جور کند و همچون بسیاری از همکارانش به شرکتی تبلیغاتی یا انتشاراتی غیرعمومی و یا تدریس دلخوش نکرده باشد) چه گناهی کرده که میبایست قربانیِ بازی های متفرعنین فرهنگی شود.
اینکه مطبوعات به عنوان شغل برای طراح گرافیک مناسب نیستند اکنون محرز و روشن است. اما اگر بخواهیم آسیب شناسی کنیم و چرایی ماجرا را بسنجیم الزاما به بگیر و ببندها و محدودیتهای اهل طبع بر نمیخوریم. شانه خالی کردن و جدی نگرفتن بخش فنی نشریات و پشت گوش انداختن و گذاشتن نام طراح و تحریریه در آخر لیست پرداختیها، خود عملی ضدفرهنگی ست که هدف اولیهی سرمایهگذار و صاحب نشریه را نقض میکند. در این میانه هیچ تعرفهای هم وجود ندارد و هیچ نهادِ ثابت قدمی هم نیست که طراح گرافیک با استمداد از آن بتواند داد خود را بستاند: انجمن صنفی مطبوعات که به محاق رفته و وقتی هم بود، زورش به این خرابیها نمی رسید. انجمن صنفی طراحان گرافیک هم که در کار تصویب تعرفههای نجومیِ بی فایده و برگزاری نمایشگاه های اختصاصی اعضای خودمانیست. و البته برای طراحان گرافیک مطبوعات هم هیچ برنامه و تعریف کارآمدی ندارد.
شاید زمان آن فرارسیده باشد که طراحان گرافیک مطبوعات برای خود صنفی دست و پا کنند و با روابطی که در نشریات و ارتباطات سازمانی و غیر سازمانی برقرار کردهاند، صنفی کوچک تشکیل دهند تا از این طیفِ “کار- پول ندادن- کار- پول ندادن” رها شوند و از این بلای هنرکُش و فرهنگ زدا به سلامت بجهند.