13-06-2014، 13:45
ابراهیم کاشانی
بخش اول)
از خانه که خارج میشوم، آلودگی زندگی شهری همگام با صبح آغاز میشود، تنفس در هوایی کثیف که ریههایم را هروز فرسودهتر میکند، همهی ما نگران این معضل بزرگ در زندگیمان هستیم و هر روز برای رهایی از آن تلاش میکنیم. به سراغ ماسک زدن بر دهان و هزاران راه دیگر میرویم؛ تا از کمین ناگریزش امان یابیم، اما؛ آیا تا به حال فکری برای آلودگی دیگری که در زندگیمان که آن هم همراه با آغاز روز است، کردهایم؟ آیا میشود برای گریز از آن هم ماسک یا چشمبند زد؟
بخش دوم)
صحبت از آلودگی تصویری است که هر روز تنفسش میکنیم، لمسش میکنیم و شاید، «نادانسته»، بیشتر از آلودگی هوا برای ذهن و مغزمان بیماری زاست، پرسش اساسی این است که آیا هرگز به این لایهی نه چندان پنهان زندگیمان پرداختهایم؟
…دیوار نوشتهها، آگهیهای ترحیم، پُسترهای موسیقی پاپ، شعارها، گرافیتیها، پلاکاردها، آگهی فروشگاهها، میوه فروشیها و… همه و همه نوعی نوشتار عام را به شکل سلسلهجبال ساختهاند که نمیشود به راحتی از آن گذشت، یا حداقل چشمان حساس، نمیگذرند. حاصل نگارش این متن کوتاه برای تحقیر کردن این نوع از نوشتار و تصاویر نیست، بلکه نگاه به آن از منظری تازه است، علیرغم آن که این نوع نگاه و نوشتار در حالت کلیاش دارای ابتذال، بیهویتی و بی سوادی تصویری عوامانه است، اما در موارد استثنایی به نوشتار-تصاویرهای قابل اعتنایی برخورد میکنیم.
بخش سوم)
کار از کار گذشته و دیگر حتی فکر اینکه این دیوارنگارهها را اصلاح کرد را نباید به مخیله راه داد، در حالی که میشد با سروسامان دادن به آنها؛ کمی فرهنگ بصری مردم جامعهی امروزمان را احیا کرد. در اینجا، ولگردیهای ثبت شده نگارنده را در سطح شهر مرور میکنیم و البته که در این دیوارنگارهها سعی بر جُستن آنهایی بوده که ارزشهای خاص بصری و تایپوگرافی داشتهاند.