12-06-2014، 13:50
عکس های مهدی عبدالکریمی در گالری محسن
صالح تسبیحی
سیاه وحش باز آمده از آن نوع نگاه است که در هنر معاصر ایران مطابق آن کمتریافت می شود. محیطی خیالی، معلق میان کابوس و رویا. و نه این و نه آن به طور کامل. قهرمان های سنگی یا گچی آن باغ وحشی شیشه ای را تداعی می کنند که جانورانش در حال گریز یا حمله منجمد شده اند و سنگ شده اند و همچون افسانه های هزار و یک شب، در همان وضعیتی که هستند مسخ و ایستا شده اند و باقی مانده اند. بعضی از آنها حتا رو به فرو ریختن می روند و انتظار بلند و بی پایانی در تمام اندام ها و حرکات هست که در پس زمینه، به شکل نا امید کننده ای بی نتیجه بودن اش پیداست.
آنها منتظرند این مسخ تمام شود، شفافیت و قاطعیتی که در کادر بندی و نورسنجی هست رک و راست ما را متوجه موقعیت دردناک این حیوانات می کند. موقعیتی پایدار اما رو به نابودی. آنها از شهر هابیرون ریخته شده اند و فراموشی چون غبار بر تمام آنها نشسته و نقش بسته.
عکس های مهدی عبدالکریمی آخر الزمانی آرام را روایت می کند که در آن فاجعه ای نه رخ داده و بناست رخ دهد. فاجعه خودِ واقعیت صاف و ساده ایست که می بینی: طبیعت ایستاده است و شهر پیش می رود، اسب ها در پیش روی شان ایست کرده اند و زمینه زنده تر است تا آنها.
در زمینه ی سیاه، این مجسمه های سفید و خاکستری واضح شده اند اما اگر شب ِ بی انتهایی که در تمام تصاویر تکرار شده نبود، این مجسمه های فراموش شده نیز از ریخت و هویت و اهمیت می افتادند.
شبِ روشن در دشت یا شهراست که عقب نشسته و مجال داده است این موجودات دیده شوند. این شب اما صبحی نداردو برزخ است. و در برزخ موجودات، میهمان اجباری نادانسته ای هستند که سرنوشتشان دست خودشان نیست.
آن نگاه افسانه و اساطیری یاد آور داستانِ مشهورِ میهمانی سلیمان نبی است که در آن تمام حیوانات جهان یک جا جمع شده بودند. و نیز تداعی کننده ی کشتی نوح هم هست. مجمع حیواناتِ عبادالکریمی می تواند ادامه یابد و در مجموعه های بعدی محل ها و شکل های متفاوت تری را تجربه کند. متفاوت هم در اجرا و هم حتا در ایده ی بیانی. این جهان امکانات کاملی دارد که با زبان ویدئو، چیدمان و انواع هنرهای اجرایی دیگر نیز باز گفته شود.