امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سلامم رابه امام برسان

#1
هر چند وقت یكبار اعزام بود، اما من هر چه مى رفتم و مى آمدم موفق نمى شدم ثبت نام كنم تا اینكه با كاروانى در سال 65 (بیست و دوم تیرماه) به جبهه راه یافتم. به واحد بهدارى مراجعه كردم، پرسیدند چرا جاى دیگرى نرفتى؟
گفتم: هر كجا مى روم مى گویند تو جثه ندارى و نمى توانى كار كنى. خلاصه با گریه و التماس، مرا پذیرفتند و به عنوان امدادگر به “گردان حزب الله” فرستادند. سحرگاه شبى كه دشمن اقدام به تك سنگین كرده بود، براى انتقال اجساد شهداى گردان و حمل مجروحین دست به كار شدیم. تا عصر آن روز به هر مكافاتى بود، زخمیها و شهدا را به پشت منتقل كردیم. در چهره مجروحین جز شادى و به زبانشان جز ذكر خدا چیزى نیافتم. یكى از شهدا، امدادگر همسنگر خودم بود. بعد از ناراحتى و گریه و زارى در كنارش، دفترچه كوچكى پیدا كردم كه خطاب به من عبارتى به این مضمون نوشته بود: حسین عزیزى، در صورت زنده بودن سلام مرا به خمینى عزیز برسان و بگو كه “پایان مأموریت بسیجى اسلام، شهادت است”.


من قسم خورده ام
در عملیات بدر [19/12/63- شرق رودخانه دجله، هورالهویزه] یكى از برادران زخمى شده بود. هر چه مى كردند اسلحه اش را بگذارد و برود عقب قبول نمى كرد. گفتم: مى بینى كه دیگر نمى توانى به عملیات ادامه بدهى، چرا نمى روى. بچه كه نیستى. گفت: مى دانى، قسم خورده ام تا نفس دارم از این مملكت و انقلاب دفاع كنم. چطور مى توانم خودم را راضى كنم و با این زخم جزئى بروم عقب و اسلحه ام را زمین بگذارم!
روحانى واقعى
حرفهاى «علیرضا روحانى» تأثیر زیادى روى بچه‏ها مى‏گذاشت، به خاطر این كه هر چه به دیگران مى‏گفت، اول خودش به آن عمل كرده بود. اخلاص عجیب او باعث شده بود تا حتى زخمى شدن او در عملیات‏ها از خانواده‏اش هم مخفى بماند. حال دعا و مناجات خاص خود را داشت.
سوز و حال دعاى او وقت خواندن آیات قرآن و آیةالكرسى هنگام صبحگاه و دویدن بچه‏ها، در یاد هم‏سنگران او زنده مانده است. وقتى براى آخرین بار به جبهه اعزام مى‏شد، گویى مى‏دانست برنمى‏گردد، تمام سفارشهاى لازم را به همه مى‏كرد.
علیرضا روحانى در عملیات كارخانه‏ى نمك به همراه تعداد زیادى از دوستان خود به شهادت رسید.
(حدیث حماسه، اكبر جوانى - احمدرضا كریمیان، لشكر 14 امام حسین (ع)، تابستان 75، ص 93)
راوى: مجتبى روحانى

شهادت در شب جمعه
صبح جمعه بود و «علیرضا» (شهید علیرضا روحانى كه در منطقه‏ى فاو به شهادت رسید) دعاى ندبه مى‏خواند. پس از دعا كمى با هم صحبت كردیم. خیلى ناراحت بود. گفتم: «چرا ناراحتى! مگر كشتى‏هایت غرق شده!». گفت: «دیدى شب جمعه هم گذشت و من هنوز شهید نشده‏ام!» گویى به او الهام شده بود كه در شب جمعه به شهادت خواهد رسید. دلدارى‏اش دادم و گفتم: «مگر خودت نمى‏گفتى تا ظهر جمعه نیز ثواب شب جمعه را دارد».
ساعت ده صبح بود كه براى نگهبانى به سنگرهایمان رفتیم. من در سنگر دوم و او در سنگر اول. ساعت حدود 10:30 بود كه امدادگر دسته از سنگر اول باز مى‏گشت. گفتم: «آقاى حسینى! كسى مجروح شده؟». جوابى نداد. به سنگر علیرضا دویدم.وقتى بالاى سرش رسیدم، در حال جان دادن بود؛ تیرى به سرش اصابت كرده بود. لحظه‏اى بعد، جان به جان آفرین تسلیم كرد و به لقاى دوست رسید.
(خودشكنان، مرتضى جمشیدیان، لشكر 14 امام حسین (ع)، تابستان 75، ص 55)
زان روزهاى خوب ، گویی هزار سال گذشته...
پاسخ
 سپاس شده توسط ʜɪᴅᴅᴇɴ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  یاران امام زمان (عج) پس از ظهور چند نفرند و عدالت در دنیا چگونه محقق می‌شود؟
  الکی مثلا بعضیها منظر امام زمانن
  شرايط ظهور امام زمان (عج)
  بیست سخن از امام حسن (ع)
  امام جمعه رامسر در خطبه های نماز جمعه ۲۲ تیر ۱۴۰۳
Snowman سخنان امروز ۱ تیر ۱۴۰۳ امام جمعه رامسر در نماز جمعه
Science بیست سخن از امام رضا (ع)
  نظر امام علی راجع به عمر ابن خطاب
  بیست سخن از امام صادق (ع)
Star بیست سخن از امام حسین (ع)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان