امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عشق متجاوز من پارت ۱

#1
با صدای داد بابا چشام باز شد
عرق کرده بودم باز داشتم خواب میدیم
یاد بابا افتادم
باید بزم پیشش حتما
صدا در بلند شد
داریوش:هانا آبجی بیداری
_آره. داریوش میشه منو ببری پیش بابام
داریوش_وای دوباره شروع شد هانا عمو هم ناراحته که تو زجر بکشی ولی باشه زود آماده شو کوچولو
_باشه
رفتم یه رودوشی مشکی با شال و شلوار مشکی پوشیذم و رفتم بیرون
مامان لیلا:هانا داریوش تو ماشین منتظرته وایسا یه لقم بخور دختر بعد برو
_نه مامان لیلا از بابا حسین م از طرف من ببوس
مامان: برو بچه
چرا همه فکر میکنن بچم دردایی که کشیدم بزرگم کرده شاید فقط ۱۷ سالمه اما یه پا مردیم ?
در دویست شیش باز کردمو پریدم بالا .
_داری زود برو کار دارم
داریوش:هانا چند بار بگم اسم منو درست صدا کن
_زبون در اوردمو گفتم نه دوس
داریوش :بانو بپر که رسیدم من میرم دنبال نخود سیاه راحت باش
به گفتن باشه ای بسنده کردم
شروع کردم گفتن به بابا بابا از وقتی یادمه میگفتی هانا خوشگل من به دست هیچکی نمیدمش
منم همیشه که خودمو میدیدم تو آینه ذوق میکردم آخه من قشنگ بودم ولی نه اون حد موی قهوای بلند .چشم های مشکی .لب هام خوب بود و قشنگیم فقط بینی و گونه هام بود .
بابا مامان با هدیه و نوا رفتن خارج نم نزدم موندم ولی چرا خودت رفتی چرا دغ کردی چرا تنهام کردی
بابا نمیخوام دیگه تو خونه عمو بمونم نه که اذیتم کننا شرمدشونم میخوام خونه خودم باشه مستقل باشم . درد دارم قلب داره میترکه . بابا منو هم ببر برگرد .من چجوری سالهای بدون تورو تحمل کنم من الان دوساله ندیدمت نابودم نابود . میخوام بخوابم طولانی آرامش مطلق
تا به خودم اومد شب شده بود داریوش تو ماشین بود سوارشدم و گفتم داداش منو ببر خونه خالم
داریوش:کدوم خالت هانی من
_مریم
داریوش: باشه عزیز دل داداش
لبخند زدمو ازشون تو دلم تشکر کردم که هستند و تمام
بوشهری بودن خوبیش اینه آدم زود میرسه راستی نگفتم خونه ما برازجون کنار استان بوشهر
درو بازکردمو رفتم داخل خونه
رفتم توکه دیدم بجز آرمین کسی خونه نیست وای بدشانسیو


[به نظرتون چی میشه لطفا حمایت کنید.( دینا )
پاسخ
 سپاس شده توسط ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ ، لــــــــــⓘلی ، مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב
آگهی
#2
به قلم خودتون هست؟؟؟زیباست....
پاسخ
 سپاس شده توسط مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב
#3
بله شاید باورتون ولی همش داستان هایی که خواب دیدم

هام و خودم هستیم اسم هارو تغییر دادم
پاسخ
 سپاس شده توسط ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ
#4
(08-06-2020، 20:42)HoPe نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
به قلم خودتون هست؟؟؟زیباست....

بله در خواب دیدم و نوشتم
پاسخ
 سپاس شده توسط ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ
#5
به به
شما هم مانند من بیشتر رمان ها رو از خوابی که دیدین نوشتین.
احسنت.
Everything is Temporary(:
پاسخ
#6
(09-06-2020، 13:21)ppparhhhammm نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
به به
شما هم مانند من بیشتر رمان ها رو از خوابی که دیدین نوشتین.
احسنت.

ممنونم چه شباهتی
پاسخ
 سپاس شده توسط SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ ، مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400).پارت 10(پایانی) قرار گرفت.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان