24-12-2014، 13:54
رمضان با همه جلوه های معنوی اش دوباره از میان ما رفت و غم از دست دادنش را به جا گذاشت. رمضان رفت و برکات معنوی اش را برای یک سال دیگر با خود برد تا ما در حسرت از دست دادن مونس جلوت ها و خلوت هایمان مغموم شویم.
مومنان اما پس از یک ماه روزه داری در ماه مبارک رمضان و درک شب های پرفیض قدر در دهه پایانی این ماه شریف، روز اول ماه شوال را عید می گیرند، عیدی که فطر نامیده می شود و دلالت بر آن دارد که مومنان با روزه داری و توبه و نیایش در این ماه، به فطرت اصیل خود بازگشته و تولدی دیگر یافته اند. رمضان و عیدش را می توان از جنبه های متفاوتی مورد بررسی قرار داد.
در مقاله ای که از نظرتان می گذرد رابطه رمضان و عید آن از این جهت مورد توجه قرار گرفته است که عید فطر در پی رمضان همان احساس رضایت و شعفی را پدید می آورد که برای مومنان در روز حساب و پاداش به هنگام برپایی قیامت ایجاد می شود.
هندسه معرفتی دین را ۳بخش احکام، اخلاقیات و اصول دین تشکیل می دهد. اصول دین مجموعه باورهایی را شامل می شود که هر مسلمان باید به آنها اعتقاد داشته باشد؛ توحید، نبوت، معاد و نظائر آن اصول دین را تشکیل می دهند.
اخلاقیات نیز کمالاتی را شامل می شود که سبب تعالی نفس می گردد. اما احکام به مجموعه بایدها و نبایدهایی اطلاق می شود که توسط دین در مورد اعمال و رفتار آدمی تعیین می گردد.
ارکان احکام را واجبات و محرمات تشکیل می دهد که از آنها به تکلیف تعبیر می کنیم و روزه یکی از ده ها وظیفه ای است که خداوند ما را به آنها مکلف کرده است. سؤال مهم این است که فلسفه وضع تکالیف دینی چیست؟ چرا و به چه منظور خداوند ما را مکلف به انجام پاره ای امور و ترک پاره ای دیگر کرده است؟
برای پاسخ به این سؤال، توجه به یک اصل مسلم در حوزه مباحث کلامی راهگشا خواهد بود و آن اینکه خداوند به سبب غنای ذاتی اش نیازی به اطاعت و بندگی ما ندارد. منشأ نیاز نقص است، خواه نقص در علم که از آن به جهل تعبیر می کنیم و خواه نقص در قدرت که از آن به عجز تعبیر می کنیم. ولی خداوند به دلیل آنکه کامل مطلق است از هر ضعف و نقصی عاری است. پس وقتی خداوند انجام عملی را بر ما واجب یا حرام می کند بر آن نیست تا منفعتی را برای خود جلب یا ضرری را از خود دور نماید، چرا که چنین هدفی دور از ساحت قدسی الهی است.
بنابراین، هدف از وضع احکام و تکالیف را باید در سود و زیان خودمان جست وجو کنیم، نه در سود و زیاد خداوند. وقتی خداوند چیزی را بر ما حرام می کند معنایش آن است که انجام چنین عملی ضرر و زیان ما را در پی دارد و البته روشن است که مقصود از ضرر و زیان در اینجا معنایی به مراتب وسیع تر از ضرر و زیان مادی است.
همچنین وقتی انجام عملی بر ما واجب می شود بالطبع انجام آن به سود و مصلحت ماست. به بیانی دیگر، وضع احکام از سوی خداوند ریشه در عشق و محبت خداوند نسبت به بندگانش دارد. چون هر عمل به خودی خود سود یا زیانی را درپی دارد، خداوند با واجب یا حرام کردن افعال، در واقع ضمن آگاه کردن ما نسبت به نتیجه آن عمل، عاشقانه از ما خواسته است راه صواب را برگزینیم و به خود ستم نکنیم.
این بیان حامل نکته عمیق تری نیز هست که تفسیر ژرف تری از روز پاداش را به نمایش می گذارد. بهشت و جهنم چیست؟ آیا مکان هایی از قبل آماده شده که نیکوکاران به بهشت راه می یابند و بدکاران به جهنم؛ یا اینکه بالعکس پیش از آنکه ما اقدام به عمل کنیم نه بهشتی وجود دارد و نه جهنمی، و این ما هستیم که با اعمال خود بهشت و جهنم را می آفرینیم.
اعمالی که ما انجام می دهیم ظاهری دارد و باطنی؛ ظاهر آن ماهیتی زمانمند و گذرا دارد، اما باطن آن غیر زمانمند و پایدار است. وقتی شخصی دروغ می گوید یا غیبت می کند، ظاهر عملش الفاظی است که بر زبان می آورد و با اتمام سخنان او، آن فعل ظاهری هم پایان می یابد؛ اما این اعمال را بعدی است باطنی و ماندگار که در متون دینی از آن به آتش تعبیر می شود.
مومنان اما پس از یک ماه روزه داری در ماه مبارک رمضان و درک شب های پرفیض قدر در دهه پایانی این ماه شریف، روز اول ماه شوال را عید می گیرند، عیدی که فطر نامیده می شود و دلالت بر آن دارد که مومنان با روزه داری و توبه و نیایش در این ماه، به فطرت اصیل خود بازگشته و تولدی دیگر یافته اند. رمضان و عیدش را می توان از جنبه های متفاوتی مورد بررسی قرار داد.
در مقاله ای که از نظرتان می گذرد رابطه رمضان و عید آن از این جهت مورد توجه قرار گرفته است که عید فطر در پی رمضان همان احساس رضایت و شعفی را پدید می آورد که برای مومنان در روز حساب و پاداش به هنگام برپایی قیامت ایجاد می شود.
هندسه معرفتی دین را ۳بخش احکام، اخلاقیات و اصول دین تشکیل می دهد. اصول دین مجموعه باورهایی را شامل می شود که هر مسلمان باید به آنها اعتقاد داشته باشد؛ توحید، نبوت، معاد و نظائر آن اصول دین را تشکیل می دهند.
اخلاقیات نیز کمالاتی را شامل می شود که سبب تعالی نفس می گردد. اما احکام به مجموعه بایدها و نبایدهایی اطلاق می شود که توسط دین در مورد اعمال و رفتار آدمی تعیین می گردد.
ارکان احکام را واجبات و محرمات تشکیل می دهد که از آنها به تکلیف تعبیر می کنیم و روزه یکی از ده ها وظیفه ای است که خداوند ما را به آنها مکلف کرده است. سؤال مهم این است که فلسفه وضع تکالیف دینی چیست؟ چرا و به چه منظور خداوند ما را مکلف به انجام پاره ای امور و ترک پاره ای دیگر کرده است؟
برای پاسخ به این سؤال، توجه به یک اصل مسلم در حوزه مباحث کلامی راهگشا خواهد بود و آن اینکه خداوند به سبب غنای ذاتی اش نیازی به اطاعت و بندگی ما ندارد. منشأ نیاز نقص است، خواه نقص در علم که از آن به جهل تعبیر می کنیم و خواه نقص در قدرت که از آن به عجز تعبیر می کنیم. ولی خداوند به دلیل آنکه کامل مطلق است از هر ضعف و نقصی عاری است. پس وقتی خداوند انجام عملی را بر ما واجب یا حرام می کند بر آن نیست تا منفعتی را برای خود جلب یا ضرری را از خود دور نماید، چرا که چنین هدفی دور از ساحت قدسی الهی است.
بنابراین، هدف از وضع احکام و تکالیف را باید در سود و زیان خودمان جست وجو کنیم، نه در سود و زیاد خداوند. وقتی خداوند چیزی را بر ما حرام می کند معنایش آن است که انجام چنین عملی ضرر و زیان ما را در پی دارد و البته روشن است که مقصود از ضرر و زیان در اینجا معنایی به مراتب وسیع تر از ضرر و زیان مادی است.
همچنین وقتی انجام عملی بر ما واجب می شود بالطبع انجام آن به سود و مصلحت ماست. به بیانی دیگر، وضع احکام از سوی خداوند ریشه در عشق و محبت خداوند نسبت به بندگانش دارد. چون هر عمل به خودی خود سود یا زیانی را درپی دارد، خداوند با واجب یا حرام کردن افعال، در واقع ضمن آگاه کردن ما نسبت به نتیجه آن عمل، عاشقانه از ما خواسته است راه صواب را برگزینیم و به خود ستم نکنیم.
این بیان حامل نکته عمیق تری نیز هست که تفسیر ژرف تری از روز پاداش را به نمایش می گذارد. بهشت و جهنم چیست؟ آیا مکان هایی از قبل آماده شده که نیکوکاران به بهشت راه می یابند و بدکاران به جهنم؛ یا اینکه بالعکس پیش از آنکه ما اقدام به عمل کنیم نه بهشتی وجود دارد و نه جهنمی، و این ما هستیم که با اعمال خود بهشت و جهنم را می آفرینیم.
اعمالی که ما انجام می دهیم ظاهری دارد و باطنی؛ ظاهر آن ماهیتی زمانمند و گذرا دارد، اما باطن آن غیر زمانمند و پایدار است. وقتی شخصی دروغ می گوید یا غیبت می کند، ظاهر عملش الفاظی است که بر زبان می آورد و با اتمام سخنان او، آن فعل ظاهری هم پایان می یابد؛ اما این اعمال را بعدی است باطنی و ماندگار که در متون دینی از آن به آتش تعبیر می شود.