10-07-2020، 15:05
به نام خدآ
روز سوم سفر بود.
نمیدونم چرا همچین جایی رو برای سفر انتخاب کردم.
یه مخروبه ی متروکه نزدیک به نیو هانور.
ساعت داره میگذره و من در راه به سمت التیمایت رانچ هستم.
ناگهان مخروبه رو از دوردست دیدم.
خیلی دور بود.
دور و دور تر.
نزدیک به اونجا یک اسب سوار رو دیدم.
پرسیدم:اقا ببخشید میشهیه سوال بپرسم؟
با نگاهی حسود گفت:بپرس!
گفتم:تا اون مخروبه ی نزدیک به ولنتاین چند کیلو متر راهه؟
معل نگذاشت و رفت.
راه خود را به سمت ان کلیسای پر از خون اشام پیمودم.
صندوق عقب ماشین رو باز کردم.
یه چوب پر و میخ؟
نه لازم نیست.
همه چیز برای دفاع داشتم.
میخ های چوبی تیز.
صلیب فلزی،و کتابی که ایه هایی درون ان است که میتواند خون اشام هارا از بین ببرد.
(توصیه میکنم که با دقت به داشتان گو کنید و نکات ریز ن را بررسی کنید.)
مثل اینکه خیلی وضع کلیسا خرابه.
چه نقاشی های پر معنی و مفهومی.
نقاشی رافائل سانزینو.
و دیگران.
نقاشی خون اشام ها.
ناگهان صدایی امد.
خدای من!!
مردی از بالای کلیسا به پایین افتاد.
من در حال دویدن به سمت در خروجی بودم که یکی با ماسک فلزی در رو بست و به سمت من حرکت کرد.
پایان پارت دو.
این نقاشی به داستان اشاره میکند.
با دقت به ان نگاه کنید.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
روز سوم سفر بود.
نمیدونم چرا همچین جایی رو برای سفر انتخاب کردم.
یه مخروبه ی متروکه نزدیک به نیو هانور.
ساعت داره میگذره و من در راه به سمت التیمایت رانچ هستم.
ناگهان مخروبه رو از دوردست دیدم.
خیلی دور بود.
دور و دور تر.
نزدیک به اونجا یک اسب سوار رو دیدم.
پرسیدم:اقا ببخشید میشهیه سوال بپرسم؟
با نگاهی حسود گفت:بپرس!
گفتم:تا اون مخروبه ی نزدیک به ولنتاین چند کیلو متر راهه؟
معل نگذاشت و رفت.
راه خود را به سمت ان کلیسای پر از خون اشام پیمودم.
صندوق عقب ماشین رو باز کردم.
یه چوب پر و میخ؟
نه لازم نیست.
همه چیز برای دفاع داشتم.
میخ های چوبی تیز.
صلیب فلزی،و کتابی که ایه هایی درون ان است که میتواند خون اشام هارا از بین ببرد.
(توصیه میکنم که با دقت به داشتان گو کنید و نکات ریز ن را بررسی کنید.)
مثل اینکه خیلی وضع کلیسا خرابه.
چه نقاشی های پر معنی و مفهومی.
نقاشی رافائل سانزینو.
و دیگران.
نقاشی خون اشام ها.
ناگهان صدایی امد.
خدای من!!
مردی از بالای کلیسا به پایین افتاد.
من در حال دویدن به سمت در خروجی بودم که یکی با ماسک فلزی در رو بست و به سمت من حرکت کرد.
پایان پارت دو.
این نقاشی به داستان اشاره میکند.
با دقت به ان نگاه کنید.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.