04-09-2013، 15:53
-مامان مامان من آمادم بریم :این منم نگین 24 ساله از اصفهان با چشمانی سرمه که رگه های آبی دماغم کوچولو و سر بالائه لبام هم خیلی کوچولو نازه موژه های خیلی بلندی دارم اما آنقدر بورن که اگه از ریمل استفاده نکنم انگار موژه ندارم و موهام هم بوره خیلی بورو پوستی سفید بسیار بسیار لاغر با قدی 187 سانتی خوشتیپ (کلا خیلی از قیافم راضی ام ) و با اخلاقی هیجانی وخون گرم تو یه شرکت مترجمی و کانون زبان اصفهان کار میکنم مترجمی خوندم و کارشناسی ارشد دارم ماشینمم یه ماشین مورانوی قرمزه از 20 سالگی خودم نیاز هامو بر طرف کردم مامان بابام میگفتن خوب نیست اما من یه کاری رو که میگفتم انجام میدادم
-عزیزم بهت گفتم بازم میگم نباید یه چمدون جدا بیاری :مامانمه عزیز تر از جونمه واسم خیلی خیلی دوسش دارم یدونست 48 سالشه ولی خیلی کمتر میزنه چشماش رنگ چشمای خودمه دماغش یه کوچولو از من بزرگ تره و لباش هم قلوه ای و گوشتی موهاش خیلی تیرست خیلی هم بلنده ساده میپوشه ولی خیلی شیک
-مامان گفتم که ممکنه من بخوام چیزی بخرم و بذارم تو چمدونم یا هزار جور مشکل دیگه بیخیال بیا بریم که سترنو بابا تهران منتظرمونن
-باشه عزیزم
مادردم قرآن را بوسید و صدقه کنار گذاشت سوار ماشین شدیم خواهرم و بابام گفته بودن ما با ماشین نمیایم واسه همین بلیط خریده بودن و با هئا پیما رفته بودن تهران
امسال تابستون قرار بود بریم روسیه چون از اصفهان پرواز نداشت از تهران رفتیم
رسیدم مامانم طبق معمول خواب بود 5 ساعت راه رو خوابیده بود مثل بچه ها بیدارش کردم چمدون ها رو برداشتیم و وارد فرودگاه شدیم به زور واسه ماشینم جا پارک تو فرودگاه پیدا کرده بودم بابا و خواهرم اونجا قرار داشتیم دیدمشون واسشون دست تکون دادم بابام منو دید وما رفتیم سمتشون
-سلام :بابام هستن 49 ساله چشمانی قهوه ای دماقی مثل دماغ خودم و پوستی برنزه
-سلام بابا
-سلام: این نسترنه خواهر کوچیک ترم 22 ساله چشمانی درشت با قهوه ای سوخته بینی اندازه و شکل مامانم پوستی برنزه و لبانی قلوه ای و گوشتی هیکل خیلی خیلی خوب و قد 170 سانتی خیلی خوشگل بود خواهرم هم خوشگل هم خوش تیپ
-عزیزم بهت گفتم بازم میگم نباید یه چمدون جدا بیاری :مامانمه عزیز تر از جونمه واسم خیلی خیلی دوسش دارم یدونست 48 سالشه ولی خیلی کمتر میزنه چشماش رنگ چشمای خودمه دماغش یه کوچولو از من بزرگ تره و لباش هم قلوه ای و گوشتی موهاش خیلی تیرست خیلی هم بلنده ساده میپوشه ولی خیلی شیک
-مامان گفتم که ممکنه من بخوام چیزی بخرم و بذارم تو چمدونم یا هزار جور مشکل دیگه بیخیال بیا بریم که سترنو بابا تهران منتظرمونن
-باشه عزیزم
مادردم قرآن را بوسید و صدقه کنار گذاشت سوار ماشین شدیم خواهرم و بابام گفته بودن ما با ماشین نمیایم واسه همین بلیط خریده بودن و با هئا پیما رفته بودن تهران
امسال تابستون قرار بود بریم روسیه چون از اصفهان پرواز نداشت از تهران رفتیم
رسیدم مامانم طبق معمول خواب بود 5 ساعت راه رو خوابیده بود مثل بچه ها بیدارش کردم چمدون ها رو برداشتیم و وارد فرودگاه شدیم به زور واسه ماشینم جا پارک تو فرودگاه پیدا کرده بودم بابا و خواهرم اونجا قرار داشتیم دیدمشون واسشون دست تکون دادم بابام منو دید وما رفتیم سمتشون
-سلام :بابام هستن 49 ساله چشمانی قهوه ای دماقی مثل دماغ خودم و پوستی برنزه
-سلام بابا
-سلام: این نسترنه خواهر کوچیک ترم 22 ساله چشمانی درشت با قهوه ای سوخته بینی اندازه و شکل مامانم پوستی برنزه و لبانی قلوه ای و گوشتی هیکل خیلی خیلی خوب و قد 170 سانتی خیلی خوشگل بود خواهرم هم خوشگل هم خوش تیپ