امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روز نویس و خاطره نویسی روزانه فلشخور

#11
"""


امروز نهم مهر ماهه و کلاس هام تموم شده و بالاخره شدم سرباز 9 روز خدمت, به قول علیرضا که یکی از همخدمتی هاییه که از روز های اول باهاش آشنا شدم, فردا بالاخره صفرمون میترکه.
الان ساعت 16..58 هست و برای اینکه تاریخ از دستم نره تاریخ ساعت مچی که قبل خدمت خریدم رو به میلادی تنظیم کردم و ته دفترچه ای که با خودم اوردم یه جدول کشیدم که بتونم تاریخ میلادی رو به شمسی تبدیل کنم و شیفت هاش توی روز رو هم بدونم. همینطور روز های هفته رو.
نوشتن خاطره مثل تایپ کردنش نیست, بک اسپیس نداره همینجوریشم کلی خط خطی کردم دفترچه رو.
کلا آدم درونگرایی هستم طبق چیزی که توی تست mbti نوشته درباره من , ولی زندگی اجتماعی هم به نوع خودش جالبه.
فقط بدیش اینه که وقتی شارژ اجتماعیت تموم میشه یه اتاق امن نداری که بری یه گوشه خلوت کنی و با افکارت تنها باشی شاید اصلا رسالت خدمت یکیش همین باشه. ولی در عین اینکه خیلیا دورم هستن ولی احساس تنهایی خودمو دارم و مودم پایین هست.
حالا ناشکری نمیکنم خداییش میگن بهترین پادگان آموزشی کشوره اینجا و سربازا توش روز برگن, ولی خب وقتی حداقل یک ساعت تا یک ساعت و نیم تا خونه راهه و از اونور شیش غروب قرار باشه بری خونه و پنج صبح پادگان باشی رفتن بدرد نمیخوره که, میخوره؟ جمله هام به هم میریزه چون وسطش باهام حرف میزنن یا حواسم پرت میشه.
حالا بقیشو بعد مینویسم بچها منتظرمن...  Telegh_51  
خب برگشتم,
الان ساعت 19..46 دقیقس و من رفتم سلف و برگشتم, لوبیا پلو بود, ولی یکم بیشتر میخواستم, لوبیا پلو نه کلا افتادم تو سرازیری پر خوری عصبی و برای چند دقیقه. 
یه بشقاب لوبیا پلو و دوتا ساندویچ سرد مرغ هالوپینو.
اگه بخوام صبح به موقع به پادگان برسم باید ساعت دو و نیم صبح بیدار بشم
بخاطر همین طول هفته رو توی آسایشگاه پادگان میخوابم و پنجشنبه ظهر ها برمیگردم خونه و دوباره جمعه ساعت 2..30 برمیگردم
میگن هفته دیگه که تموم بشه, دو شنبه هفته بعدش میشه یک هفته مرخصی میان دوره ما. یکم استرات کنم دلم وا بشه

در حین دیدن فوتبال استقلال و السد, آسایشگاه شماره 1 ساعت 20..22.


"""


تمام متن هایی که توی این دابل کوتیشن ها مینویسمو دقیقا از روی متنی که توی دفترچه دستنویس نوشته بودم بازنویس کردم و چیزی رو اصلاح نکردم

"""


امروز یکشنبه, پونزدهم مهر ماهه و برعکس چیزی که فکر می کردم نتونستم خاطره نهم مهر ماهمو وقتی پنجشنبه و جمعه رسیدم خونه بنویسم, پنجشنبه که کلی خوابیدم و جمعه هم چیده بودن بریم بیرون و نتونستم کاری کنم.
شنبه که گذشت ولی شب شنبه چنان عمیق خوابیدم تا خود امروز صبح, که بچها میگن کلی خروپف کردم و منی که خوابم سبکه از خواب بیدار نشده بودم حتی وقتی فرشید خواسته بیدارم کنه.
امروز صبح رفتیم صبحونه عدسی خوردیم. بچهای خودمون تو سلف بودن, رفتیم سر کلاسامون, امروز تربیت بدنی داشتیم
سه دور دور میدون صبحگاه راه رفتیم و یکم نرمش کششی کردیم. رفتیم نهار خوردیم که زرشک پلو با مرغ بود و بعد از یکم استراحت و چایی خوردن رفتیم کلاس رژه.
اولش که فقط نشستیم و استاد بهمون یاد داد و خودش رژه رفت, استاد خیلی خوش اخلاقی بود. بعد گفت اگه میخواید پاشید بیاید شمام به خط بشید رژه برید.
مام به خط شدیم و یکم رژه رفتیم تا راه افتادیم و خداییش هم خوب رژه رفتیم.
ساعت4..30 ولمون کردن درحالی که بصورت رسمی باید تا 5..30 سر کلاس میموندیم. رفتیم یکم استراحت کردیم و من کفشامو واکس زدم.
رفتیم شام و بهمون سیب زمینی و تخم مرغ دادن با یذره خیار شور و یدونه نون لواش که بخاطر اینکه بره پایین رفتم و کلی ازین سس ینفره های سفید مایونز و قرمز گرفتم.
برگشتیم, یکم گفتیم و خندیدیم تا الان که ساعت نزدیک ساعت ده شبه و ارشد فرهنگی میگه پاشید بیاید برید جمع شید قرآن بخونید تا فیلم بگیریم.
...
رفتیم اومدیم...
امروز یکم از تو مخی های خدمتم کمتر شد.
یکم خندیدیم و از فشار های روانی که روم بود کم شد
ساعتم امروز موقع پایین اومدن از تخت آسایشگاه بالا گیر کرد به لبه تخت و یکی از قسمت های چفتش از بند کنده شد. دادمش به پیمان ببره بده ساعت سازی درستش کنه فردا بیارتش برام.
الان دیگ برم بخوابم.
اودایافسسس...  Telegh_51




"""
(این اکانت ساخته ی زمان کودکی بنده هست و فقط جهت مرور خاطرات امضا و بایو و آواتار عوض نشده پس لطفا قضاوت نکنید♥)




خداوند زمین را آفرید و گفت :
به به چه زیباست سپس مرد را آفرید و گفت : جانمی این دیگه آخرشه
و بعد هم زن را آفرید و با کمی اخم گفت : اشکالی نداره آرایش میکنه 
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  یه چیزی به یکی از اعضای فلشخور بگو به صورت ناشناس(نسخه2)
  ·٠•●♥ تاپیک مرجع مناسبات فلشخور ♥●•٠·
  اگه قرار باشه یکی از کاربرای فلشخور رو از نزدیک ببینی ...
  " مروری بر دفترچه خاطرات فلشخور "
  بهترین خاطره ها در فلش خور
  شاید یادت نیاد ولی یه زمانی تو فلشخور...
  ○●○ امــوال شخصـی فلشخور○●○
Sad یه خاطره از بزرگترین ترس رو بگو
  فلشخور جاییه که...
  نظر سنجی کاربران فلشخور ( دوره ای )

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان