09-10-2014، 10:16
صدای شیعه: مکتب تشيع به عنوان يک نظام عظيم، مرتبط و متين فقهي و کلامي و معرفتي عميقاً مرهون تعليمات امام صادق(ع) است. امام ششم را در پي افکندن اين نظام و تبيين و توسعه آن نقشي است بيبديل. انتساب مذهب تشيع به حضرتش از ديرباز به همين علت بوده است. قبل از پرداختن به موضوع، لازم است اجمالاًبه دو نکته اشارت داد.
تغيير تلقي نسبت به ائمه و نقش آنان
1ـ تلقي عمومي شيعيان در طي دهههاي اخير نسبت به ائمه و نقش آنان، دچار دگرگونيهايي شده است. در گذشته شناخت نسبت به امامان عمدتاً بر اساس احاديثي بود در فضائل و مناقب آنان، و در دوران اخير اين شناخت تحت تأثير تصوري است که شيعيان از نقش اجتماعي و سياسي و فرهنگي امامان دارند.
اين تحولِ در شناخت به نوبه خود متأثر از شرايط جديدي است که در کمتر از يک سده گذشته حاکم شده است. گرايش به فهم تحليلي تاريخ و از آن مهمتر، نفوذ عميق و محبوبيت و بلکه مقبوليت انديشههاي چپ و به طور کلي افکار انقلابي و بعضاًمسلحانه و بر اندازانه، از مهمترين عوامل است.
البته تحول ياد شده در قلمروهاي مختلف شيعي يکسان و همانند نيست. در ايران به گونهاي است و در بين شيعيان عرب و عرب زبانها به گونهاي ديگر و در بين شيعيان شبهقاره هند و افغانستان به گونهاي متفاوتتر. اين تفاوتها به دليل شرائط متفاوت آنهاست و اينکه اين تفاوت، خصوصيات و الزامات خاص خود را داشته است.
در ايران بعد از مشروطه و به ويژه پس از شهريور 1320 افکار چپ به عنوان يک جريان فکري و ايدئولوژيکي و سياسي در بين تحصيلکردهها و روشنفکران محبوبيتي بلامنازع يافت. اين جريان طبقات جديد مذهبي را، خصوصاً از دهه 1340به بعد، عميقاً تحت تأثير قرار داد. اينان گذشتة خود و حتي گذشته دين خود را در بسياري از موارد بر اساس همان روشها و معيارهايي بررسي کردند که در ميان ترقيخواهان چپ ايراني رواج و مقبوليت داشت و در پي اثبات همان مسائلي بودند که براي آنها اهميت داشت. البته عوامل ديگري هم در اين ميان دخالت داشت که از بيانش درميگذريم.
اما داستان در بين شيعيان عرب منطقه چنين نبود. در آنجا احساس محروميت عميق صرفاًبه دليل شيعه بودن،و احساس اقليت بودن حتي در آنجا که اکثريت عددي از آنان بود، و احساس ادامه همهجانبه سياست تبعيضآميز و طائفه گرايانه عثمانيها حتي پس از استقلال کشورهاي عربي، مهمترين عامل رجوع به انديشههاي چپ و انقلابي بود.
به عبارت ديگر ماهيت تمايل به افکار چپ و چپگرايي در ميان شيعيان عرب در بطن خود کاملاً متفاوت بود با آنچه در ايران وجود داشت؛ اما نتيجه هر دو جريان در فهم بيش از حد سياسي و انقلابي روش و سيره ائمه، کم و بيش يکسان بود.
از اين ديدگاه بزرگترين و بلکه تنها رسالت امامان در مبارزه همهجانبه آنان با حاکم و نظام حاکم خلاصه ميشد. و اين خود بر دو باور مبتني بود:
اول آنکه تمامي بديها و کژيها و ستمها به حاکمان راجع ميشود،
و دوم آنکه تنها وظيفه امامان، مقابله بيامان با آنها است.
بر اساس چنين تفسيري مجموع اقدامات ائمه اعم از «فعل» و «قول» و «تقرير» صرفاً در خدمت همين هدف است، حتي اگر به انقلاب مسلحانه بينجامد. خواه از طرف خود آنان باشد و يا از طرف پيروان و شاگردانشان.
تفاوت تشيع با ساير مذاهب اسلامي
2ـ نکته ديگر اينکه هستند در بين شيعيان کسان فراواني که مکتب تشيع را کم و بيش همانند ساير مکاتب و مذاهب اسلامي ميدانند، بدون آنکه به غناي استثنايي آن در وجوه مختلف فقهي و کلامي و معرفتي و عاطفي توجه داشته باشند و اينکه اين غنا و ژرفنايي و متانت نتيجه مستقيم تعليمات امامان معصوم است.
در اينجا هدف صرفاً تذکر يک واقعيت است و نه ارزشگذاري و بيان فضيلت و برتري. تا هنگامي که اين واقعيت به درستي و به گونهاي بيطرفانه و عالمانه روشن نشود، نميتوان درباره نقش امامان صحبت کرد. کافي است نه تنها محتوا، بلکه تقسيمبنديها و عناوين ابواب و فصول کتابي همچون «کافي» با کتب حديثي غير شيعيان مقايسه شود تا نکته ياد شده به دست آيد.
اشتباه نشود. در اينجا هدف دفاع از کليت ميراث حديثي ما نيست که هيچ عالم مجتهدي در طول تاريخ نه چنين ادعايي داشته و نه چنين کرده است. ارزيابي صحت و اعتبار احاديث خود فن مستقلي است و مباني خاص خود را دارد. سخن در اين است که اين مجموعههاي حديثي که عموماً چيزي جز آموزشهاي عملي و بياني ائمه نيست، مشتمل بر معارفي است که در نزد مکاتب و مذاهب اسلامي ديگر يافت نميشود. سخن در نقاط قوت استثنايي و منحصر به فرد است و نه موارد ضعيف و يا موارد مشابهي که در نزد ديگران هم وجود دارد.
اگر اين نکته پذيرفته شود، آنگاه به راحتي ميتوان درباره نقش بيبديل ائمه در تکوين ساماندهي مکتب تشيع سخن گفت و اينکه اين مکتب مشتمل بر چه معارف و ويژگيهايي است که چنين نظام اعتقادي و فقهي مستحکم و منسجمي را توليد کرده است.
رسالت امامان
3ـ در اينجا لازم است به مفهوم رسالت امامان اشارتي رود. اين رسالت در درجه نخست بيان و تشريح معارف عميق وحياني بود. آن نوع معارفي که انسانها با ظرفيتهاي انسانيشان، اعم از عقلاني و روحي و احساسي و عاطفي، نميتوانند بدان دست يابند. ميبايد آن را از منبعي آسماني دريافت کنند و افراد آشناي با اين رمز و راز آن را برايشان بازگو و تفسير کنند.
اين منبع از نظر ما قرآن کريم است و آموزشهاي پيامبراکرم(ص). و نقش اصلي ائمه، توضيح و مفهوم کردن و تطبيق دادن اين مجموعه است. اعم از آنکه به اصول اعتقادي راجع شود و يا به فروع عملي.
در آغاز نبرد سهمناک صفين، مردي از منطقه شام لگام اسب امام علي(ع) را گرفت و از ايشان درباره قضا و قدر الهي سؤال کرد. (به احتمال فراوان به دليل سطح بالاي فرهنگ منطقه شام اين نوع سؤالها در آن ايام براي شاميان مطرح بود. اگر چه اين نوع مسائل در دهههاي بعد کل جامعه اسلامي را فرا گرفت.) اطرافيان حضرت برآشفتند و اينکه در اين گير و دار اين چه سؤال و چه توقعي است! حضرت فرمود: «ما اصولاًبراي چنين مسائلي است که ميجنگيم» و سپس با مهرباني و با تفصيل به پاسخ شامي پرداخت.
بدون شک دفاع از حق و حقيقت و دفاع از مظلوم و مستضعف و مقابله با کژي و ظلم و انحراف و تلاش براي استقرار سنت و عدالت و عمل به وظيفهاي که دين در شرايط مختلف طلب ميکرده و تطبيق دادن احکام دين با موقعيتهاي متفاوت، از جمله رسالتهاي امامان معصوم بوده است، اما وظيفه اصلي همانا شرح و بسط معارف وحياني و الهي بوده است.
براي نمونه «ادعيه معتبر» را در نظر بگيريد. اعم از آنکه کوتاه باشد و يا بلند. زيباترين و لطيفترين بخش هر ديني دعاهاي اوست. هم اديان ابراهيمي و هم اديان ژرف و عميق آسيايي را ادعيهاي است؛ اما به واقع هيچ يک به تعالي و عمق و زيبايي و صميميت و سبکي و لطافت و روحنوازي ادعيه ما نيست. به ويژه در آنجا که خداوند را توصيف و تسبيح و ستايش ميکند و خود را معرفي و ترسيم ميکند، با او راز و نياز و نجوا مينمايد. انسان به واقع احساس ميکند که بينهايت را درمي يابد و به آن متصل ميشود.
البته اين يک نمونه است. مهم اين است که نقش امامان تا سطح يک انقلابي عدالتخواه و يا يک اصلاحگر انديشمند و عاقبت بين تقليل نيابد. اصولاًيکي از مشکلات امامان بعد از امام باقر و به ويژه امام صادق با انقلابيون مبارز بنيالحسن، به همين دلائل بود.
عصر امام صادق(ع)
4ـ امام صادق(ع) در سال 83 تولد يافت و در 114 به امامت رسيد و در 148 دار فاني را وداع گفت. در بين امامان معصوم، به جز آخرين آنان، حضرتش طولانيترين عمر و طولانيترين دوران امامت را داشت. اين سالها مصادف است با دوران ضعف بنياميه و سپس سقوط آنان و اوائل دوران بنيعباس. بدين دليل فشار سياسي و امنيتي بر روي امام و شيعيان و شاگردان حضرت در مقايسه با ائمه ديگر به مراتب کمتر بود. اگر چه پس از قدرت يافتن منصور دوانيقي و دورانهاي پس از او، فشار امنيتي حتي از دوران اوج قدرت بنياميه هم بيشتر شد.
و اين امتياز مهمي بود. عموم امامان خصوصاً از امام سجاد(ع) به بعد تحت محاصره شديد سياسي و امنيتي بودند و مردم عادي و حتي نزديکان سببي و نسبي آنان کمتر ميتوانستند با ايشان ديدار و گفتگو کنند. اين فشارها تا قبل از سالهاي پاياني عمر امام صادق(ع) بسيار کاهش يافت و اين سبب هجوم انبوه دوستداران علم و فقه و معارف گرديد.
امام صادق(ع) و مشکلات جديد
5ـ اما اين همه يک طرف داستان بود. امام با مشکلات جديدي روبرو شد که يا کاملاًجديد بود و يا آنکه شدت و حدّت آن به مراتب بيش از گذشته بود. مشکلات جديد خود مولود شرايط و موقعيت جديد بود. بيش از يک قرن از تولد و گسترش سريع اسلام ميگذشت. يکي از دو قدرت و بلکه ابرقدرت زمان فروپاشيده بود و ديگري بخشهاي وسيعي از قلمرو خويش را از دست داده بود. قدرتهاي محلي نيز فروپاشيده بودند.
همزمان با اين تحولات بزرگ سياسي و نظامي، جابجايي عظيم جمعيتي اتفاق افتاد. ساکنان سرزمين وسيع جزيرهالعرب که از محروميتهاي فراواني رنج ميبردند، به سوي سرزمينهاي جديد سرازير شدند. ضمن آنکه دين جديد ساکنان مناطق متعدد را مورد خطاب قرار ميداد. مسئله تنها تولد امپراتوري جديد نبود که نظم و نظام خاص خود را داشت، پيام و دعوت نويني به ميدان آمده بود و مردمان را به سوي خود فراميخواند.
اين دعوت کم و بيش براي نسل اول نامفهوم بود؛ چرا که آنان عموماً زبان عربي را نميدانستند و در فضاي تمدني و فرهنگي کاملاً متفاوتي به دنيا آمده و رشد کرده بودند. اما از نسل دوم به بعد داستان تغيير کرد. فرهيختگانشان با زبان فاتحان آشنا شدند و اين وسيلهاي بود براي آشنايي با معارف اسلامي.
در کنار اين همه، نظام خشن و ظالم و تبعيضآميز و بلکه نژادپرستانة اموي عرصه را بر مردم و خصوصاً غيرعربها تنگ کرده بود. مهمتر آنکه انواع و اقسام افکار و انديشهها و آداب و رسوم متعلق به تمدنهاي ديگري که هم اکنون تحت سلطه اعراب قرار گرفته بودند، به صحنه آمد و عموماً قالبي اسلامي يافت. اين مجموعه در کنار نظام حاکم جبار و پر عصبيت به ايجاد گرايشهاي گونهگونه فکري و اجتماعي و مذهبي انجاميد. از گرايشهاي جبرگرايانه گرفته تا گرايشهاي الحادي و اباحي و خارجي.
فقه گسترده اسلام
6ـ اسلام ديني جامع و گسترده بود و شئون مختلف فردي و اجتماعي را در بر ميگرفت و اين ايجاب ميکرد فقهي گسترده داشته باشد. بخشي از اين فقه بيشتر مورد ابتلاي مردم بود که عمدتاً به طهارت و عبادات و مسائل ازدواج و طلاق و ارث ميپرداخت. بسياري از اين فروع فقهي در طول قرن اول شکل گرفت و مسلمانان بر اساس آن عمل ميکردند.
چگونگي شکل گيري اين فروع که در حقيقت استنباط احکام از منابع اوليه بود، خود داستان مفصلي دارد. اين استنباطها توسط عالمان مختلفي صورت پذيرفت که هر يک معيارها و سليقه خود را داشتند. توده مردم خصوصاً اگر متعلق به شهر و منطقه آن عالم بودند، سخنان او را به گوش ميگرفتند و بدان گونه عمل ميکردند و به جز آن را باطل ميدانستند. در اين ميان سياست و نظام حاکم را نقش چنداني نبود.
آنچه بيان شد، صرفاً در محدوده احکام فقهي نبود. معتقداتي هم وجود داشت که مردم بدان خو گرفته بودند و آن را حق ميدانستند و حاضر نبودند به جز آن را بشنوند و البته در اينجا سياست را نقشي بزرگ و تعيين کننده بود. اين اعتقادات در اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم بيشتر در باره تاريخ صدر اسلام و صحابه و به قدسيت بر داشتن اين برهه از تاريخ و مردمانش بود.
مشکلات امام صادق(ع)
7ـ سالهاي طولاني امامت امام صادق(ع) مصادف است با اوجگيري تمامي جريانهايي که تنها به بخشي از آن اشارت رفت. اعم از فقهي و کلامي و گرايشهاي زهدطلبانه و صوفيانه. ضعف حکومت مرکزي آزاديهاي دوران انتقال نيز به تشديد و گسترش اين جريانها کمک ميکرد. در کنار اين همه، در بين علويان و خاصه بنيالحسن کساني بودند که داعيههاي حکومتي داشتند و مردم را به قيام ميخواندند.
در اين ميان امام ميبايد سخن حق را بگويد و در عين حال به گونهاي مسائل مختلف را بيان کند که بيان حضرتش مورد سوءاستفاده قرار نگيرد و مشکلاتي ايجاد نکند. چه از طرف کساني که تابع استنباطهاي فقهي ديگر بودند و چه از طرف ابا حيگراياني که براي مصون ساختن خويش به پيروي از تشيع تظاهر ميکردند و چه از جانب حکومت مرکزي که در پي يافتن شيعيان آن حضرت بود.
مشکل امام صرفاً نظام حاکم نبود. به عنواني توده مردم هم بودند که با فقهي متفاوت پرورش يافته و صرفاً آن را حق ميدانستند. علوياني هم بودند که از آن حضرت بيعت و حمايت ميخواستند و بعضاً انتقاد و تهديد ميکردند.
کسان ديگري هم بودند که تظاهر به پيروي از امامان را وسيلهاي براي توجيه اعتقادات و اعمال خلاف شرع خود قرار ميدادند و بالاخره شيعياني بودند که به دلائل مختلف ميخواستند تندتر و يا کندتر از امام حرکت و رفتار کنند و به نوعي خودنمايي نمايند.
شايد کمآزارترينشان زنادقهاي بودند که به دليل سعه صدر و خوشرفتاري و قدرت علمي و اقناعي امام با آن حضرت بحث و گفتگو ميکردند و به جهت همين صفات استثنايي، از آن حضرت پيوسته با تعظيم و تکريم نام ميبردند.
مذهب جعفري
8 ـ مباحثي که در اصول فقه تحت عناوين «تعادل و تراجيح» و يا «تعادل و ترجيح» و يا «تعارض ادله» و يا «تعارض ادله و اختلاف حديث» مورد بررسي قرار ميگيرد، عمدتاً و بلکه کلاً درباره ملاکهاي اعتبار و حجيت احاديثي بحث ميکند که در شرائطي که گفته آمد، بيان و تقرير شده است. همين نوع بررسيها را نيز در فقه در مبحث تقيّه و تمامي ابواب ديگري که مشتمل بر احاديثي است که به نوعي متعارض است، ميتوان سراغ گرفت.
دقت در اين مباحث نشاندهنده اوضاع و احوال سخت آن ايام و مشکلات عديده امام براي بيان حقايق است. جالب اينجاست که اکثريت قريب به اتفاق احاديث متعارض مورد بحث و نيز «اخبار علاجيه» که ملاکهاي لازم براي دريافت نظريه درست را توضيح ميدهد، از امام ششم ميباشد.
و امام در چنين شرائط دشوار و بعضاً جانکاهي قرار داشت؛ اما رسالت خويش را به پايان برد. مکتب تشيع در اصول و فروع و خصوصاً فروع، مرهون آن حضرت است. به رغم تمامي مشکلات، براي هيچ يک از ائمه ديگر چنين فرصتي به دست نيامد و مذهب تشيع به حق «مذهب جعفري» ناميده شده است.
به جز اين، عموم علماي بزرگ اهل سنت معاصر امام، و حتي پس از آن حضرت، به طور مستقيم و غير مستقيم شاگردان ايشان بودند. همچنان که برخورد بزرگوارانه و هدايتگرايانه امام در برخورد با معنويتگرايان منحرف و شکاکان و زنادقه آن زمان به طور قطع تأثيري عميق در جلوگيري از گسترش و تعميق انحرافات رايج در آن دوران داشته است.
تغيير تلقي نسبت به ائمه و نقش آنان
1ـ تلقي عمومي شيعيان در طي دهههاي اخير نسبت به ائمه و نقش آنان، دچار دگرگونيهايي شده است. در گذشته شناخت نسبت به امامان عمدتاً بر اساس احاديثي بود در فضائل و مناقب آنان، و در دوران اخير اين شناخت تحت تأثير تصوري است که شيعيان از نقش اجتماعي و سياسي و فرهنگي امامان دارند.
اين تحولِ در شناخت به نوبه خود متأثر از شرايط جديدي است که در کمتر از يک سده گذشته حاکم شده است. گرايش به فهم تحليلي تاريخ و از آن مهمتر، نفوذ عميق و محبوبيت و بلکه مقبوليت انديشههاي چپ و به طور کلي افکار انقلابي و بعضاًمسلحانه و بر اندازانه، از مهمترين عوامل است.
البته تحول ياد شده در قلمروهاي مختلف شيعي يکسان و همانند نيست. در ايران به گونهاي است و در بين شيعيان عرب و عرب زبانها به گونهاي ديگر و در بين شيعيان شبهقاره هند و افغانستان به گونهاي متفاوتتر. اين تفاوتها به دليل شرائط متفاوت آنهاست و اينکه اين تفاوت، خصوصيات و الزامات خاص خود را داشته است.
در ايران بعد از مشروطه و به ويژه پس از شهريور 1320 افکار چپ به عنوان يک جريان فکري و ايدئولوژيکي و سياسي در بين تحصيلکردهها و روشنفکران محبوبيتي بلامنازع يافت. اين جريان طبقات جديد مذهبي را، خصوصاً از دهه 1340به بعد، عميقاً تحت تأثير قرار داد. اينان گذشتة خود و حتي گذشته دين خود را در بسياري از موارد بر اساس همان روشها و معيارهايي بررسي کردند که در ميان ترقيخواهان چپ ايراني رواج و مقبوليت داشت و در پي اثبات همان مسائلي بودند که براي آنها اهميت داشت. البته عوامل ديگري هم در اين ميان دخالت داشت که از بيانش درميگذريم.
اما داستان در بين شيعيان عرب منطقه چنين نبود. در آنجا احساس محروميت عميق صرفاًبه دليل شيعه بودن،و احساس اقليت بودن حتي در آنجا که اکثريت عددي از آنان بود، و احساس ادامه همهجانبه سياست تبعيضآميز و طائفه گرايانه عثمانيها حتي پس از استقلال کشورهاي عربي، مهمترين عامل رجوع به انديشههاي چپ و انقلابي بود.
به عبارت ديگر ماهيت تمايل به افکار چپ و چپگرايي در ميان شيعيان عرب در بطن خود کاملاً متفاوت بود با آنچه در ايران وجود داشت؛ اما نتيجه هر دو جريان در فهم بيش از حد سياسي و انقلابي روش و سيره ائمه، کم و بيش يکسان بود.
از اين ديدگاه بزرگترين و بلکه تنها رسالت امامان در مبارزه همهجانبه آنان با حاکم و نظام حاکم خلاصه ميشد. و اين خود بر دو باور مبتني بود:
اول آنکه تمامي بديها و کژيها و ستمها به حاکمان راجع ميشود،
و دوم آنکه تنها وظيفه امامان، مقابله بيامان با آنها است.
بر اساس چنين تفسيري مجموع اقدامات ائمه اعم از «فعل» و «قول» و «تقرير» صرفاً در خدمت همين هدف است، حتي اگر به انقلاب مسلحانه بينجامد. خواه از طرف خود آنان باشد و يا از طرف پيروان و شاگردانشان.
تفاوت تشيع با ساير مذاهب اسلامي
2ـ نکته ديگر اينکه هستند در بين شيعيان کسان فراواني که مکتب تشيع را کم و بيش همانند ساير مکاتب و مذاهب اسلامي ميدانند، بدون آنکه به غناي استثنايي آن در وجوه مختلف فقهي و کلامي و معرفتي و عاطفي توجه داشته باشند و اينکه اين غنا و ژرفنايي و متانت نتيجه مستقيم تعليمات امامان معصوم است.
در اينجا هدف صرفاً تذکر يک واقعيت است و نه ارزشگذاري و بيان فضيلت و برتري. تا هنگامي که اين واقعيت به درستي و به گونهاي بيطرفانه و عالمانه روشن نشود، نميتوان درباره نقش امامان صحبت کرد. کافي است نه تنها محتوا، بلکه تقسيمبنديها و عناوين ابواب و فصول کتابي همچون «کافي» با کتب حديثي غير شيعيان مقايسه شود تا نکته ياد شده به دست آيد.
اشتباه نشود. در اينجا هدف دفاع از کليت ميراث حديثي ما نيست که هيچ عالم مجتهدي در طول تاريخ نه چنين ادعايي داشته و نه چنين کرده است. ارزيابي صحت و اعتبار احاديث خود فن مستقلي است و مباني خاص خود را دارد. سخن در اين است که اين مجموعههاي حديثي که عموماً چيزي جز آموزشهاي عملي و بياني ائمه نيست، مشتمل بر معارفي است که در نزد مکاتب و مذاهب اسلامي ديگر يافت نميشود. سخن در نقاط قوت استثنايي و منحصر به فرد است و نه موارد ضعيف و يا موارد مشابهي که در نزد ديگران هم وجود دارد.
اگر اين نکته پذيرفته شود، آنگاه به راحتي ميتوان درباره نقش بيبديل ائمه در تکوين ساماندهي مکتب تشيع سخن گفت و اينکه اين مکتب مشتمل بر چه معارف و ويژگيهايي است که چنين نظام اعتقادي و فقهي مستحکم و منسجمي را توليد کرده است.
رسالت امامان
3ـ در اينجا لازم است به مفهوم رسالت امامان اشارتي رود. اين رسالت در درجه نخست بيان و تشريح معارف عميق وحياني بود. آن نوع معارفي که انسانها با ظرفيتهاي انسانيشان، اعم از عقلاني و روحي و احساسي و عاطفي، نميتوانند بدان دست يابند. ميبايد آن را از منبعي آسماني دريافت کنند و افراد آشناي با اين رمز و راز آن را برايشان بازگو و تفسير کنند.
اين منبع از نظر ما قرآن کريم است و آموزشهاي پيامبراکرم(ص). و نقش اصلي ائمه، توضيح و مفهوم کردن و تطبيق دادن اين مجموعه است. اعم از آنکه به اصول اعتقادي راجع شود و يا به فروع عملي.
در آغاز نبرد سهمناک صفين، مردي از منطقه شام لگام اسب امام علي(ع) را گرفت و از ايشان درباره قضا و قدر الهي سؤال کرد. (به احتمال فراوان به دليل سطح بالاي فرهنگ منطقه شام اين نوع سؤالها در آن ايام براي شاميان مطرح بود. اگر چه اين نوع مسائل در دهههاي بعد کل جامعه اسلامي را فرا گرفت.) اطرافيان حضرت برآشفتند و اينکه در اين گير و دار اين چه سؤال و چه توقعي است! حضرت فرمود: «ما اصولاًبراي چنين مسائلي است که ميجنگيم» و سپس با مهرباني و با تفصيل به پاسخ شامي پرداخت.
بدون شک دفاع از حق و حقيقت و دفاع از مظلوم و مستضعف و مقابله با کژي و ظلم و انحراف و تلاش براي استقرار سنت و عدالت و عمل به وظيفهاي که دين در شرايط مختلف طلب ميکرده و تطبيق دادن احکام دين با موقعيتهاي متفاوت، از جمله رسالتهاي امامان معصوم بوده است، اما وظيفه اصلي همانا شرح و بسط معارف وحياني و الهي بوده است.
براي نمونه «ادعيه معتبر» را در نظر بگيريد. اعم از آنکه کوتاه باشد و يا بلند. زيباترين و لطيفترين بخش هر ديني دعاهاي اوست. هم اديان ابراهيمي و هم اديان ژرف و عميق آسيايي را ادعيهاي است؛ اما به واقع هيچ يک به تعالي و عمق و زيبايي و صميميت و سبکي و لطافت و روحنوازي ادعيه ما نيست. به ويژه در آنجا که خداوند را توصيف و تسبيح و ستايش ميکند و خود را معرفي و ترسيم ميکند، با او راز و نياز و نجوا مينمايد. انسان به واقع احساس ميکند که بينهايت را درمي يابد و به آن متصل ميشود.
البته اين يک نمونه است. مهم اين است که نقش امامان تا سطح يک انقلابي عدالتخواه و يا يک اصلاحگر انديشمند و عاقبت بين تقليل نيابد. اصولاًيکي از مشکلات امامان بعد از امام باقر و به ويژه امام صادق با انقلابيون مبارز بنيالحسن، به همين دلائل بود.
عصر امام صادق(ع)
4ـ امام صادق(ع) در سال 83 تولد يافت و در 114 به امامت رسيد و در 148 دار فاني را وداع گفت. در بين امامان معصوم، به جز آخرين آنان، حضرتش طولانيترين عمر و طولانيترين دوران امامت را داشت. اين سالها مصادف است با دوران ضعف بنياميه و سپس سقوط آنان و اوائل دوران بنيعباس. بدين دليل فشار سياسي و امنيتي بر روي امام و شيعيان و شاگردان حضرت در مقايسه با ائمه ديگر به مراتب کمتر بود. اگر چه پس از قدرت يافتن منصور دوانيقي و دورانهاي پس از او، فشار امنيتي حتي از دوران اوج قدرت بنياميه هم بيشتر شد.
و اين امتياز مهمي بود. عموم امامان خصوصاً از امام سجاد(ع) به بعد تحت محاصره شديد سياسي و امنيتي بودند و مردم عادي و حتي نزديکان سببي و نسبي آنان کمتر ميتوانستند با ايشان ديدار و گفتگو کنند. اين فشارها تا قبل از سالهاي پاياني عمر امام صادق(ع) بسيار کاهش يافت و اين سبب هجوم انبوه دوستداران علم و فقه و معارف گرديد.
امام صادق(ع) و مشکلات جديد
5ـ اما اين همه يک طرف داستان بود. امام با مشکلات جديدي روبرو شد که يا کاملاًجديد بود و يا آنکه شدت و حدّت آن به مراتب بيش از گذشته بود. مشکلات جديد خود مولود شرايط و موقعيت جديد بود. بيش از يک قرن از تولد و گسترش سريع اسلام ميگذشت. يکي از دو قدرت و بلکه ابرقدرت زمان فروپاشيده بود و ديگري بخشهاي وسيعي از قلمرو خويش را از دست داده بود. قدرتهاي محلي نيز فروپاشيده بودند.
همزمان با اين تحولات بزرگ سياسي و نظامي، جابجايي عظيم جمعيتي اتفاق افتاد. ساکنان سرزمين وسيع جزيرهالعرب که از محروميتهاي فراواني رنج ميبردند، به سوي سرزمينهاي جديد سرازير شدند. ضمن آنکه دين جديد ساکنان مناطق متعدد را مورد خطاب قرار ميداد. مسئله تنها تولد امپراتوري جديد نبود که نظم و نظام خاص خود را داشت، پيام و دعوت نويني به ميدان آمده بود و مردمان را به سوي خود فراميخواند.
اين دعوت کم و بيش براي نسل اول نامفهوم بود؛ چرا که آنان عموماً زبان عربي را نميدانستند و در فضاي تمدني و فرهنگي کاملاً متفاوتي به دنيا آمده و رشد کرده بودند. اما از نسل دوم به بعد داستان تغيير کرد. فرهيختگانشان با زبان فاتحان آشنا شدند و اين وسيلهاي بود براي آشنايي با معارف اسلامي.
در کنار اين همه، نظام خشن و ظالم و تبعيضآميز و بلکه نژادپرستانة اموي عرصه را بر مردم و خصوصاً غيرعربها تنگ کرده بود. مهمتر آنکه انواع و اقسام افکار و انديشهها و آداب و رسوم متعلق به تمدنهاي ديگري که هم اکنون تحت سلطه اعراب قرار گرفته بودند، به صحنه آمد و عموماً قالبي اسلامي يافت. اين مجموعه در کنار نظام حاکم جبار و پر عصبيت به ايجاد گرايشهاي گونهگونه فکري و اجتماعي و مذهبي انجاميد. از گرايشهاي جبرگرايانه گرفته تا گرايشهاي الحادي و اباحي و خارجي.
فقه گسترده اسلام
6ـ اسلام ديني جامع و گسترده بود و شئون مختلف فردي و اجتماعي را در بر ميگرفت و اين ايجاب ميکرد فقهي گسترده داشته باشد. بخشي از اين فقه بيشتر مورد ابتلاي مردم بود که عمدتاً به طهارت و عبادات و مسائل ازدواج و طلاق و ارث ميپرداخت. بسياري از اين فروع فقهي در طول قرن اول شکل گرفت و مسلمانان بر اساس آن عمل ميکردند.
چگونگي شکل گيري اين فروع که در حقيقت استنباط احکام از منابع اوليه بود، خود داستان مفصلي دارد. اين استنباطها توسط عالمان مختلفي صورت پذيرفت که هر يک معيارها و سليقه خود را داشتند. توده مردم خصوصاً اگر متعلق به شهر و منطقه آن عالم بودند، سخنان او را به گوش ميگرفتند و بدان گونه عمل ميکردند و به جز آن را باطل ميدانستند. در اين ميان سياست و نظام حاکم را نقش چنداني نبود.
آنچه بيان شد، صرفاً در محدوده احکام فقهي نبود. معتقداتي هم وجود داشت که مردم بدان خو گرفته بودند و آن را حق ميدانستند و حاضر نبودند به جز آن را بشنوند و البته در اينجا سياست را نقشي بزرگ و تعيين کننده بود. اين اعتقادات در اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم بيشتر در باره تاريخ صدر اسلام و صحابه و به قدسيت بر داشتن اين برهه از تاريخ و مردمانش بود.
مشکلات امام صادق(ع)
7ـ سالهاي طولاني امامت امام صادق(ع) مصادف است با اوجگيري تمامي جريانهايي که تنها به بخشي از آن اشارت رفت. اعم از فقهي و کلامي و گرايشهاي زهدطلبانه و صوفيانه. ضعف حکومت مرکزي آزاديهاي دوران انتقال نيز به تشديد و گسترش اين جريانها کمک ميکرد. در کنار اين همه، در بين علويان و خاصه بنيالحسن کساني بودند که داعيههاي حکومتي داشتند و مردم را به قيام ميخواندند.
در اين ميان امام ميبايد سخن حق را بگويد و در عين حال به گونهاي مسائل مختلف را بيان کند که بيان حضرتش مورد سوءاستفاده قرار نگيرد و مشکلاتي ايجاد نکند. چه از طرف کساني که تابع استنباطهاي فقهي ديگر بودند و چه از طرف ابا حيگراياني که براي مصون ساختن خويش به پيروي از تشيع تظاهر ميکردند و چه از جانب حکومت مرکزي که در پي يافتن شيعيان آن حضرت بود.
مشکل امام صرفاً نظام حاکم نبود. به عنواني توده مردم هم بودند که با فقهي متفاوت پرورش يافته و صرفاً آن را حق ميدانستند. علوياني هم بودند که از آن حضرت بيعت و حمايت ميخواستند و بعضاً انتقاد و تهديد ميکردند.
کسان ديگري هم بودند که تظاهر به پيروي از امامان را وسيلهاي براي توجيه اعتقادات و اعمال خلاف شرع خود قرار ميدادند و بالاخره شيعياني بودند که به دلائل مختلف ميخواستند تندتر و يا کندتر از امام حرکت و رفتار کنند و به نوعي خودنمايي نمايند.
شايد کمآزارترينشان زنادقهاي بودند که به دليل سعه صدر و خوشرفتاري و قدرت علمي و اقناعي امام با آن حضرت بحث و گفتگو ميکردند و به جهت همين صفات استثنايي، از آن حضرت پيوسته با تعظيم و تکريم نام ميبردند.
مذهب جعفري
8 ـ مباحثي که در اصول فقه تحت عناوين «تعادل و تراجيح» و يا «تعادل و ترجيح» و يا «تعارض ادله» و يا «تعارض ادله و اختلاف حديث» مورد بررسي قرار ميگيرد، عمدتاً و بلکه کلاً درباره ملاکهاي اعتبار و حجيت احاديثي بحث ميکند که در شرائطي که گفته آمد، بيان و تقرير شده است. همين نوع بررسيها را نيز در فقه در مبحث تقيّه و تمامي ابواب ديگري که مشتمل بر احاديثي است که به نوعي متعارض است، ميتوان سراغ گرفت.
دقت در اين مباحث نشاندهنده اوضاع و احوال سخت آن ايام و مشکلات عديده امام براي بيان حقايق است. جالب اينجاست که اکثريت قريب به اتفاق احاديث متعارض مورد بحث و نيز «اخبار علاجيه» که ملاکهاي لازم براي دريافت نظريه درست را توضيح ميدهد، از امام ششم ميباشد.
و امام در چنين شرائط دشوار و بعضاً جانکاهي قرار داشت؛ اما رسالت خويش را به پايان برد. مکتب تشيع در اصول و فروع و خصوصاً فروع، مرهون آن حضرت است. به رغم تمامي مشکلات، براي هيچ يک از ائمه ديگر چنين فرصتي به دست نيامد و مذهب تشيع به حق «مذهب جعفري» ناميده شده است.
به جز اين، عموم علماي بزرگ اهل سنت معاصر امام، و حتي پس از آن حضرت، به طور مستقيم و غير مستقيم شاگردان ايشان بودند. همچنان که برخورد بزرگوارانه و هدايتگرايانه امام در برخورد با معنويتگرايان منحرف و شکاکان و زنادقه آن زمان به طور قطع تأثيري عميق در جلوگيري از گسترش و تعميق انحرافات رايج در آن دوران داشته است.