15-08-2014، 13:37
با افزایش اهمیت روابط خارجی و تعیینکنندگی سیاست خارجی در بقای کشورها، چگونگی برقراری روابط و گزینش طرفهای مقابل، به صورت مسألهای مهم نمایان گردید. این واقعیت در عصر رضاشاه هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر شرایط و اقتضائات خاص آن زمان اهمیتی دو چندان یافت، بهگونهایکه نحوه مواجهه با قدرتهای آن زمان و گزینش طرفهای مقابل را تحتتأثیر قرار داد.
در صورتی که آلمان با ایران روابط تجاری و اقتصادی برقرار میکرد، میتوانست غرامت یاد شده را پرداخت نماید
علل روابط ایران و آلمان
نتیجه رقابت استعمارگران روس و انگلیس، گرایش رضاشاه به دیکتاتوری به ویژه پس از به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان موجب اتخاذ سیاست انفعالی رضاشاه در قبال آن دو و نزدیک شدن به آلمان بود
با به قدرت رسیدن رضاشاه فصل نوینی در تاریخ ایران آغاز شد؛ فصلی که تضادها و تنشهای اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، سیاسی، نظامی و... به همراه داشت و ظاهراً تلاشی برای نوسازی و بازسازی کشور بود. اما تقسیمبندی جهانی قدرتها در آستانه جنگ جهانی دوم، از یکسو، و موقعیت منحصربهفرد و استراتژیکی ایران، از طرف دیگر، باعث شد روابط ایران و آلمان در دوره پهلوی به مرحله جدیدی از همکاریهای اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی وارد شود.
این تحقیق بر آن است با بررسی روابط خارجی ایران با جمهوری وایمار آلمان از زوایای مختلف مشخص نماید که چه علل و عواملی باعث شد ایران به آلمان گرایش یابد.
روابط ایران و آلمان در عصر رضا شاه
با استقرار حکومت رضا شاه در سال 1304 در ایران این کشور به شدت نیازمند اصلاحات در عرصه اقتصادی و مالی بود. با توجه شکست و کناره گیری آلمان دولتمردان ایرانی برای جذب سرمایه و حمایتهای سیاسی ابتدا متوجه امریکا شد. اقدامات میلسپو مستشار امریکایی در بهبود اوضاع مالی کشور تا حدودی موثر بود اما وی در جذب سرمایه های امریکایی ناموفق بود. البته این اصلاحات مالی همه آن چیزی نبود که میلیون ها ایرانی خواهان آن بودند آنها رسیدن به استقلال اقتصادی را مقدمه ای برای نیل به استقلال سیاسی و رهایی از سلطه و نفوذ سیاسی ـ اقتصادی انگلیس و شوروی می دانستند. اما مواضع سرسختانه بریتانیا در قبال مسله نفت، حاکمیت در خلیج فارس و همچنین استفاده نامناسب سیاسی شوروی از روابط بازرگانی خود با ایران باعث رشد احساسات ملی و ضد بیگانه پس از جنگ شد. بی اعتنایی انگلیس نسبت به غرور ملی ایرانیان و بیم و هراس از سیاستهای بازرگانی شوروی به بدگمانی نسبت به مقاصد این دول در مناسباتشان با ایران انجامید.
در صورتی که آلمان با ایران روابط تجاری و اقتصادی برقرار میکرد، میتوانست غرامت یاد شده را پرداخت نماید
دوران پس از جنگ آلمان به تسویه امور پیچیده تاجری ورشکسته می مانست واگذاری اراضی ، پرداخت غرامت، تمدید اختیارات، خلع سلاح، اشغال مواضع و تمام مسائل دیگری که به اجرا و اعمال قرارداد صلح مربوط می شد، توام با مشکلات و مصائب عظیمی بود و تورم نیز بر آن افزوده می گردید. آنها می خواستند بدانند آیا می توان با توسل به دسته بندی های سیاسی موجود از بار مشکلات کاست. بنابراین رفع مشکلات اقتصادی از اولین گامهای دولتمردان برلین بود. در وزارت خارجه آلمان نیز برای این امر راه حل های گوناگونی به چشم می خورد. گروهی می خواستند با انگلستان به تفاهم برسند. گروهی بر آن بودند که باید از امریکا کمک گرفت و گروهی نزدیک شدن به روسیه را جایز می دانستند. برخی چون فن هوش سفیر آلمان در پاریس راه حل را در همکاری با فرانسه جستجو می کردند. اما آلمان در این میان با عدم استقبال محافل غربی روبه رو بود. به ناچار نظریه روی آوردن به شرق اعتبار بیشتری یافت.از جمله مدیر شعبه سیاست شرقی آلمان بارون مالتسان نظریه روی آوردن به شرق را مطرح کرد.از نظر مالتسان ایران در حکم ورق کوچکی در سیاست شرقی بود و البته مشروط بر این که در روابط خود با روسیه دچار اشکال نشود حاضر بود تا از نفوذ خود برای تامین منافع آلمان در ایران نیز استفاده کند.
علل روابط ایران و آلمان
نتیجه رقابت استعمارگران روس و انگلیس، گرایش رضاشاه به دیکتاتوری به ویژه پس از به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان موجب اتخاذ سیاست انفعالی رضاشاه در قبال آن دو و نزدیک شدن به آلمان بود. ایجاد گرایش به آلمانیها در میان ایرانیان توسط انگلیسیها برای مقابله با کمونیزم در ایران، نیاز ایران به فرآوردههای صنعتی آلمان و تسهیلات اقتصادی فوقالعادهاش به مشتریان شرقی، نیاز آلمانیها به مواد خام و کالاهای شرقی چون پشم و پنبه برای بازسازی اقتصادی و تجدید تسلیحات و تمایل آنان به حضور در شرق و بازارهای ایران که دروازه ورود به شرق بود.
توجه آلمان به ایران
در اینکه چه عواملی موجب شد روابط میان ایران و آلمان در این دوره گسترش یابد مطالب گوناگونی را میتوان برشمرد؛ از جمله اینکه بسیاری بر این عقیدهاند که انگلستان برای انحراف افکار عمومی از اینکه تمام امور سیاسی ایران را در پشت پرده این دولت اداره میکنند، لازم دید به دولت آلمان نسبت به نفوذ در ایران چراغ سبز نشان دهند. درست است که آلمان در جنگ جهانی اول شکست خورده، ولی خرد نشده بود و هنوز هم میتوانست قدرت ذاتی خود را در اروپای مرکزی اعمال کند و حتی خیلی بیشتر از سابق برای پیشبرد مقاصد خود عرصه و میدان داشته باشد. لذا توسعه نفوذ آلمان در ایران در این مقطع هیچگونه مغایرتی با منافع انگلستان نداشت، علاوه بر آن این ارتباط میتوانست دو فایده برای انگلستان در بر داشته باشد: نخست آنکه دولت آلمان، به دلیل اینکه شروعکننده جنگ و شکستخورده آن محسوب میشد، مجبور بود غرامت جنگی به متفقین، مخصوصاً فرانسه، پرداخت کند، ولی مشکلات اقتصادی آلمان در حدی بود که نمیتوانست دیون خود را پرداخت نماید؛ چنانکه برونینگ به اطلاع متفقین رساند که به علت بحران جهانی دولت آلمان نمیتواند اقساط غرامت را پرداخت کند و متعاقب آن هندنبورگ از هوورتگرافی استمداد جست.
نتیجه رقابت استعمارگران روس و انگلیس، گرایش رضاشاه به دیکتاتوری به ویژه پس از به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان موجب اتخاذ سیاست انفعالی رضاشاه در قبال آن دو و نزدیک شدن به آلمان بود
در صورتی که آلمان با ایران روابط تجاری و اقتصادی برقرار میکرد، میتوانست غرامت یاد شده را پرداخت نماید. از طرف دیگر انگلستان میکوشید با حذف غرامات، بازار صادرات خود را در آلمان که یکی از مشتریهای خوبش بود مفتوح سازد و مسأله زیانآور بیکاری را از این راه حل کند. از سوی دیگر بیکاری و بحران مالی در آلمان آن کشور را به فعالیت در زمینه توسعه تجارت و بهدست آوردن مواد خام و بازار فروش واداشت، بنابراین با برقرار کردن رابطه تجاری با ایران، آن کشور میتوانست غرامت جنگی خود را به انگلستان بپردازد. از طرف دیگر با تقویت اقتصادی آلمان از مشکلات داخلی آن کشور کاسته میشد و از گسترش افکار کمونیستی در آن جلوگیری به عمل میآمد. بنابراین در این دوره، انگلستان با حضور آلمان در ایران مخالفتی نداشت.