امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آچار فرانسه جبهه

#1
آچار فرانسه جبهه 1

یک سال از شهادت پدرم می گذشت. زمستان سردی بود. آب گرم کن خانه مان خراب شده بود و هیچکس را نداشتیم که آن را درست کند. من و برادرانم کوچک بودیم، مادرم می گفت: سه روز بود آب گرم نداشتیم و هوا خیلی سرد بود. صبح بود حدوداً ساعت 8 صبح بود که زنگ خانه مان به صدا در آمد.
 
دو نفر آقا بودند. گفتند: ما از دوستان شهید شیخ بیگ هستیم! به مادرم گفتند: حاج خانم چیزی از وسائل خانه تان خراب نشده است؟ مادر گفت: بله. آن ها گفتند: آب گرم کن تان خراب شده است!! مادرم گفت:
 
بله و آن دو نفر گریه کردند و گفتند: ما دیشب شیخ بیگ را خواب دیدیم که یک آچار فرانسه به دستش بود و خیلی ناراحت و غمگین بود. صدایش زدیم و گفتیم که شیخ بیگ چی شده، چرا ناراحتی!؟ گفت: بی معرفت ها! سه روز است که آب گرم کن خانه ی ما خراب شده، چرا سری به خانه ی ما نمی زنید.

راوی: فرزند شهید  محمد شیخ بیگ
محمد متولد سال 1335 در شهر جوپار بود و شهادت این بزرگوار در عملیات کربلای 4 منطقه ی شلمچه رقم خورد
آچار فرانسه جبهه 1
پاسخ
 سپاس شده توسط یه رهگذر
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  لازم باشد حاضری به جبهه بیایی؟
  من شارلی هستم،اعلام وضعیت قرمز در فرانسه، من مسلمانم تروریست نیستم
  ارسال قوطی خالی کمپوت به جبهه....!!
  جبهه طاغوت زرنگه!
  از جبهه جنگ تا سرزمين نور
  خاطرات جبهه ازنوع خنده دارش 2
  خاطرات جبهه ازنوع خنده دارش 5
  خاطرات جبهه ازنوع خنده دارش 4
  خاطرات جبهه ازنوع خنده دارش 3
  خاطرات جبهه ازنوع خنده دارش 1

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان