03-04-2014، 18:13
مقدمه :
امامعلي بن موسيالرضا عليهالسلام هشتمين امام شيعيان از سلاله پاك رسول خدا و هشتمين جانشين پيامبر مكرم اسلام ميباشند.
ايشاندر سن 35 سالگيعهدهدار مسئوليت امامت ورهبري شيعيان گرديدند و حيات ايشان مقارن بود با خلافت خلفاي عباسي كه سختيها و رنج بسياري رابر امام رواداشتند و سر انجام مامون عباسی ايشان رادرسن 55 سالگی به شهادت رساند.دراين نوشته به طور خلاصه, بعضی ازابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می نماييم.
نام،لقب و كنيه امام :
ناممبارك ايشان علي و كنيه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترين لقب ايشان "رضا" به معناي"خشنودي" ميباشد. امام محمدتقي عليهالسلام امام نهم و فرزند ايشان سبب ناميده شدن آن حضرت به اين لقب را اينگونه نقل ميفرمايند
:" خداوند او را رضا لقبنهاد زيرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمين از او خشنود بودهاند و ايشان را براي امامت پسنديده اند و همينطور ( به خاطر خلق و خوي نيكوي امام ) هم دوستان و نزديكان و هم دشمنان از ايشان راضي و خشنود بودند".
:" خداوند او را رضا لقبنهاد زيرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمين از او خشنود بودهاند و ايشان را براي امامت پسنديده اند و همينطور ( به خاطر خلق و خوي نيكوي امام ) هم دوستان و نزديكان و هم دشمنان از ايشان راضي و خشنود بودند".
يكياز القاب مشهور حضرت " عالم آل محمد " است . اين لقب نشانگر ظهور علم و دانش ايشان ميباشد.جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خويش, بويژه علمای اديان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بيرون آمد دليل کوچکي براين سخن است، که قسمتي از اين مناظرات در بخش "
جنبه علمي امام " آمده است. اينتوانايي و برتري امام, در تسلط بر علوم يكي از دلايل امامت ايشان ميباشد و با تأمل در سخنان امام در اين مناظرات, كاملاً اين مطلب روشن ميگردد كه اين علوم جز از يك منبع وابسته به الهام و وحي نميتواند سرچشمه گرفته باشد.
جنبه علمي امام " آمده است. اينتوانايي و برتري امام, در تسلط بر علوم يكي از دلايل امامت ايشان ميباشد و با تأمل در سخنان امام در اين مناظرات, كاملاً اين مطلب روشن ميگردد كه اين علوم جز از يك منبع وابسته به الهام و وحي نميتواند سرچشمه گرفته باشد.
پدرو مادر امام :
پدربزرگوار ايشان امام موسي كاظم (عليهالسلام ) پيشواي هفتم شيعيان بودند كه در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسي به شهادت رسيدند و مادرگراميشان " نجمه " نام داشت.
تولد
امام :
امام :
حضرترضا (عليه السلام ) در يازدهم ذيقعدهالحرام سال 148 هجري در مدينه منوره ديده به جهان گشودند. از قول مادر ايشان نقل شده است كه
:" هنگاميكه به حضرتشحامله شدم به هيچ وجه ثقل حمل را در خود حس نميكردم و وقتي به خواب ميرفتم, صداي تسبيح و تمجيد حق تعالي وذکر " لاالهالاالله " رااز شكم خود ميشنيدم, اما چون بيدارميشدم ديگر صدايي بگوش نمي رسيد. هنگاميكه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمين نهاد و سرش را به سوي آسمان بلند كرد و لبانش را تكان ميداد؛ گويي چيزي ميگفت" [sup](2)[/sup].
:" هنگاميكه به حضرتشحامله شدم به هيچ وجه ثقل حمل را در خود حس نميكردم و وقتي به خواب ميرفتم, صداي تسبيح و تمجيد حق تعالي وذکر " لاالهالاالله " رااز شكم خود ميشنيدم, اما چون بيدارميشدم ديگر صدايي بگوش نمي رسيد. هنگاميكه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمين نهاد و سرش را به سوي آسمان بلند كرد و لبانش را تكان ميداد؛ گويي چيزي ميگفت" [sup](2)[/sup].
نظيراين واقعه, هنگام تولد ديگر ائمه و بعضي از پيامبران الهي نيز نقل شده است, از جمله حضرت عيسي كه به اراده الهي در اوان تولد, در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند كه شرح اين ماجرا در قرآن كريم آمده است. [sup](3)[/sup]
زندگيامام در مدينه :
حضرترضا (عليه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدينه زادگاهشان، ساكن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاك رسول خدا و اجداد طاهرينشان به هدايت مردم و تبيين معارف ديني و سيره نبوي مي پرداختنند. مردم مدينه نيز بسيار امام را دوست مي داشتند و به ايشان همچون پدري مهربان مي نگريستند.تا قبل ازاين سفر با اينکه امام بيشترسالهای عمرش را درمدينه گذرانده بود, اما درسراسرمملکت اسلامي پِيروان بسياری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امامدر گفتگويي كه با مامون درباره ولايت عهدی داشتند، در اين باره اين گونه مي فرمايند:" همانا ولايت عهدی هيچ امتيازي را بر من نيفزود. هنگامي كه من در مدينه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود واگرازکوچه های شهر مدينه عبورمي کردم, عزيرتراز من كسي نبود . مردم پيوسته حاجاتشان را نزد من مي آوردند و كسي نبود كه بتوانم نياز او ر ا برآورده سازم, مگر اينكه اين كار را انجام مي دادم و مردم به چشم عزيز و بزرگ خويش، به من مى نگريستند
".
".
امامتحضرت رضا (عليه السلام )
امامتو وصايت حضرت رضا (عليه السلام ) بارهاتوسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرينشان و رسول اكرم (صلي الله وعليه واله )اعلام شده بود. به خصوص امام كاظم (عليه السلام ) بارها در حضور مردم ايشان را به عنوان وصي و امام بعد از خويش معرفي كرده بودند كه به نمونهاي از آنها اشاره مينمائيم.
يكياز ياران امام موسي كاظم (عليه السلام ) ميگويد: ما شصت نفر بوديم كه موسي بنجعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علي در دست او بود. فرمود : آيا ميدانيد من كيستم ؟ گفتم: تو آقا و بزرگ ماهستي. فرمود : نام و لقب من را بگوئيد. گفتم : شما موسي بن جعفر بن محمد هستيد. فرمود: اينكه با من است كيست ؟ گفتم : عليبن موسي بن جعفر. فرمود : پس شهادت دهيد او در زندگاني من وكيل من است و بعد از مرگ من وصي من مي باشد در حديث مشهوری نيزکه جابر از قول نبى اكرم نقل ميكند امامرضا (عليه السلام ) به عنوان هشتمين امام و وصي پيامبر معرفي شدهاند. امام صادق (عليه السلام ) نيزمكرر به امام كاظم ميفرمودند كه عالم آلمحمد از فرزندان تو است و او وصي بعد از تو ميباشد.
اوضاع
سياسي :
سياسي :
مدتامامت امام هشتم در حدود بيست سال بود كه ميتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسيم كرد :
-1 دهسال اول امامت آن حضرت، كه همزمان بود با زمامداري هارون.
-2 پنجسال بعد از آن كه مقارن با خلافت امين بود.
- 3 پنجسال آخر امامت آن بزرگوار كه مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامي آن روز بود.
مدتياز روزگار زندگاني امام رضا (عليهالسلام ) همزمان با خلافت هارون الرشيد بود. در اين زمان است كه مصيبت دردناك شهادت پدر بزرگوارشان و ديگر مصيبتهاي اسفبار براي علويان ( سادات و نوادگان اميرالمؤمنين) واقع شده است. در آن زمان كوششهاي فراواني در تحريك هارون براي كشتن امام رضا (عليه السلام ) ميشد تا آنجا که در نهايت هارون تصميم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نيافت نقشه خود را عملي كند. بعد از وفات هارونفرزندش امين به خلافت رسيد. در اين زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حكومت سايه افكنده بود و اين تزلزل و غرق بودن امين درفساد و تباهی باعث شده بود كه او و دستگاه حكومت, از توجه به سوي امام و پيگيري امر ايشان بازمانند. از اين رو ميتوانيم اين دوره را در زندگي امام دوران آرامش بناميم.
اماسرانجام مأمون عباسي توانست برادر خود امين را شكست داده و اورابه قتل برساند و لباس قدرت را به تن نمايد و توانسته بود با سركوبشورشيان فرمان خود را در اطراف واکناف مملكت اسلامي جاري كند. وي حكومت ايالت عراق را به يكي از عمال خويش واگذار كرده بود و خود در مرو اقامت گزيد و فضل بن سهل را كه مردي بسيار سياستمدار بود ، وزير و مشاور خويش قرار داد. اما خطري كهحكومت او را تهديد ميكردعلويان بودند كه بعد از قرني تحمل شکنجه وقتل و غارت, اکنون با استفاده از فرصت دودستگي در خلافت هر يك به عناوين مختلف در خفا و آشكار علم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازي حكومت عباسي بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افكار عمومي مسلمين به سوي خود ، و كسب حمايت آنها موفق گرديده بودند و دليل آشكاربر اين مدعا اين است كه هر جا علويان بر ضد حكومت عباسيان قيام و شورش مي کردند, انبوهمردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به ياري آنها بر ميخواستندو اين ،بر اثر ستمها وناروائيها وانواع شكنجههای دردناكي بود كه مردم و بخصوص علويان از دستگاه حكومت عباسي ديده بودند. ا زاين رو مأمون درصدد بر آمده بود تاموجبات برخورد با علويان را برطرف كند. بويژه كه او تصميم داشت تشنجات و بحرانهايي را كه موجب ضعف حكومت او شده بود از ميان بردارد و براي استقرار پايههاي قدرت خود ، محيط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزير خود فضلبنسهل تصميم گرفت تا دست به خدعهاي بزند. او تصميم گرفت تا خلافت را به امام پيشنهاد دهد وخود از خلافت به نفع امام كناره گيري كند, زيرا حساب ميكرد نتيجه از دو حال بيرون نيست ، يا امام ميپذيرد و يا نميپذيرد و در هر دو حال براي خوداو و خلافت عباسيان، پيروزي است. زيرا اگر بپذيردناگزير, بنابر شرطي كه مأمون قرار ميداد ولايت عهدي آن حضرت را خواهد داشت و همين امر مشروعيت خلافت او را پس از امام نزد تمامي گروهها و فرقههاي مسلمانان تضمين ميكرد. بديهي است براي مأمون آسان بود در مقام ولايتعهديبدون اين كه كسي آگاه شود، امام را از ميان بردارد تا حكومت به صورت شرعي و قانوني به او بازگردد. در اين صورت علويان با خوشنودي به حكومت مينگريستند و شيعيان خلافت او را شرعي تلقي ميكردند و او را به عنوان جانشين امام مي پذيرفتند.ازطرف ديگر چون مردم حکومت را مورد تاييدامام مي دانستند لذا قيامهايی که برضدحکومت مي شد جاذبه و مشروعيت خود را از دست ميداد.
اوميانديشيد اگر امام خلافت را نپذيرد ايِشان را به اجبار وليعهد خودمي کند که دراينصورت بازهم خلافت وحکومت او درميا ن مردم و شيعيان توجيه مي گردد وديگر اعتراضات وشورشهايي که به بهانه غصب خلافت وستم, توسط عباسيان انجام مي گرفت دليل وتوجيه خودراازدست مي دادوبااستقبال مردم ودوستداران امام مواجه نمي شد. ازطرفي اومي توانست امام را نزد خود ساكن كند و از نزديك مراقب رفتار امام و پيروانش باشد و هر حركتي از سوي امام و شيعيان ايشان را سركوب كند. همچنين اوگمان مي کردکه ازطرف ديگر شيعيان و پيروان امام ،ايشان را به خاطر نپذيرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند دادوامام جايگاه خودرادرميان دوستدارانش ازدست مي دهد.
سفربه سوي خراسان :
مأمونبراي عملي كردن اهداف ذكر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدينه, خدمت حضرت رضا (عليه السلام ) فرستادتا حضرت را به اجبار به سوي خراسان روانه كنند. همچنين دستور داد حضرتش را از راهي كه كمتر با شيعيان برخورد داشته باشد, بياورند. مسير اصلي در آن زمان راه كوفه ، جبل ، كرمانشاه و قم بوده است كه نقاط شيعهنشين و مراكز قدرت شيعيان بود. مأمون احتمال ميدادكه ممكن است شيعيان با مشاهده امام در ميان خود به شور و هيجان آيند و مانع حركت ايشان شوند و بخواهند آن حضرت را در ميان خود نگه دارند كه در اين صورت مشكلات حكومت چند برابر ميشد. لذا امام را از مسير بصره ، اهواز و فارس به سوي مرو حركت داد.ماموران او نيزپيوسته حضرت رازير نظر داشتندواعمال امام رابه او گزارش مي دادند.
حديثسلسلة الذهب :
درطول سفر امام به مرو ، هركجا توقف ميفرمودند, بركات زيادي شامل حال مردم ان منطقه می شد. ازجمله هنگاميكه امام در مسير حركت خود وارد نيشابور شدند و در حالي كه در محملي قرار داشتند از وسط شهر نيشابور عبور كردند. مردم زيادي كه خبر ورود امام به نيشابور را شنيده بودند, همگي به استقبال حضرت آمدند. در اين هنگام دو تن از علما و حافظان حديث نبوي, به همراه گروههاي بيشماري از طالبان علم و اهل حديث و درايت، مهار مرکب را گرفته وعرضه داشتند : اي امام بزرگ و اي فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاك و اجداد بزرگوارت سوگند ميدهيم كه رخسار فرخنده خويش را به ما نشان دهي و حديثي از پدران و جد بزرگوارتان پيامبر خدا براي ما بيان فرمايي تا يادگاري نزد ما باشد. امام دستور توقف مركب را دادند و ديدگان مردم به مشاهده طلعت مبارك امام روشن گرديد. مردماز مشاهده جمال حضرت بسيار شاد شدند به طوري كه بعضي از شدت شوق ميگريستند و آنهايي كه نزديك ايشان بودند ، بر مركب امام بوسه ميزدند. ولوله عظيمي در شهر طنين افكنده بود بهطوري كه بزرگان شهر با صداي بلند از مردم ميخواستند كه سكوت نمايند تا حديثي از آن حضرت بشنوند. تا اينكه پس از مدتي مردم ساكت شدند و حضرت حديث ذيل را كلمه به كلمه از قول پدر گراميشان و از قول اجداد طاهرينشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائيل از سوي حضرت حق سبحانه و تعالي املاء فرمودند: كلمه لاالهالاالله حصار من است پس هركس آن را بگويد داخل حصار من شده و كسيكه داخل حصار من گردد ايمن از عذاب من خواهد بود. سپس امام فرمودند: اما اين شروطي دارد و من خود از جمله آن شروط هستم.
اينحديث بيانگر اين است كه از شروط اقرار به كلمه لاالهالاالله كه مقوم اصل توحيد در دين ميباشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت وپذيرش گفتار و رفتارامام ميباشد كه از جانب خداوند تعالي تعيين شده است. در حقيقت امام شرط رهايي از عذاب الهي را توحيد و شرط توحيد را قبول ولايت و امامت ميدانند.
ولايت
عهدي :
عهدي :
باري، چون حضرت رضا (عليه السلام ) واردمرو شدند, مأمون از ايشان استقبال شاياني كرد و در مجلسي كه همه اركان دولت حضور داشتند صحبت كرد و گفت : همه بدانند من در آل عباس و آل علي (عليه السلام ) هيچ كس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از عليبنموسيرضا (عليه السلام ) نديدم. پس از آن بهحضرت رو كرد و گفت: تصميم گرفتهام كه خود را از خلافت خلع كنم و آنرا به شما واگذار نمايم. حضرت فرمودند: اگر خلافت را خدا براي تو قرار داده جايز نيست كه به ديگري ببخشي و اگر خلافت از آن تو نيست ، تو چه اختياري داري كه به ديگري تفويض نمايي. مأمون بر خواسته خود پافشاري كرد و بر امام اصرار ورزيد. اما امام فرمودند : هرگز قبول نخواهم كرد. وقتي مأمون مأيوس شد گفت: پس ولايت عهدي را قبول كن تا بعد از من شما خليفه و جانشين من باشيد. اين اصرار مأمون و انكار امام تا دو ماه طول كشيد و حضرت قبول نميفرمودند و ميگفتند : از پدرانم شنيدم, من قبل از تو از دنيا خواهم رفت و مرا با زهر شهيد خواهند كرد و بر من ملائك زمين و آسمان خواهند گريست و در وادي غربت در كنار هارون الرشيد دفن خواهم شد. اما مأمون بر اين امر پافشاري نمود تا آنجاكه مخفيانه و در مجلس خصوصي حضرت را تهديد به مرگ كرد. لذا حضرت فرمودند : اينككه مجبورم, قبول ميكنم به شرط آنكه كسي را نصب يا عزل نكنم و رسمي را تغيير ندهم و سنتي را نشكنم و از دور بر بساط خلافت نظرداشته باشم. مأمون با اين شرط راضي شد. پس از آنحضرت, دست را به سوي آسمان بلند كردند و فرمودند: خداوندا ! تو ميداني كه مرا به اكراه وادار نمودند و به اجبار اين امر را اختيار كردم؛ پس مرا مؤاخذه نكن همان گونه كه دو پيغمبر خود يوسف و دانيال را هنگام قبول ولايت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نكردي. خداوندا عهدي نيست جز عهد تو و ولايتي نيست مگر از جانب تو، پس به من توفيق ده كه دين تو را برپا دارم و سنت پيامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا كه تو نيكومولا و نيكو ياوري هستي.
جنبهعلمي امام :
مأمونكه پيوسته شور و اشتياق مردم نسبت به امام واعتبار بيهمتاي امام را در ميان ايشان ميديد مي خواست تااين قداست واعتبار را خدشه دارسازدوازجمله کارهايی که برای رسيدن به اين هدف انجام داد تشکيل جلسات مناظرهاي بين امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنيا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند،شايد بتوانند امام را ازنظر علمي شکست داده ووجهه علمي امام را زيرسوال ببرند.که شرح يكي از اين مجالس را ميآوريم:
براييكي از اين مناظرات مأمون فضلبنسهل را امر كرد كه اساتيد كلام و حكمت را از سراسر دنيا دعوت كند تا با امام به مناظره بنشينند. فضل نيز اسقف اعظم نصاري و بزرگ علمای يهود و روساي صابئين ( پيروان حضرت يحيي) بزرگ موبدان زرتشتيانو ديگر متكلمين وقت را دعوت كرد. مأمون هم آنها را به حضور پذيرفت و از آنها پذيرايي شاياني كرد و به آنان گفت: دوست دارم كه با پسر عموی من ( مأمون از نوادگان عباس عموی پيامبر است كه ناگزير پسر عمومي امام می باشد.) كه از مدينه پيش من آمده مناظره كنيد. صبح رروز بعد مجلس آراستهاي تشكيل داد و مردي را به خدمت حضرت رضا (عليه السلام ) فرستاد و حضرت را دعوت كرد. حضرت نيز دعوت او را پذيرفتند و به او فرمودند : آيا ميخواهي بداني كه مأمون كي از اين كار خود پشيمان ميشود. او گفت : بليفدايت شوم. امام فرمودند وقتي مأمون دلايل مرا بر رد اهل توراتاز خود تورات و بر اهل انجيل از خود انجيل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئين بزبان ايشان و بر آتشپرستان بزبان فارسي و بر روميان به زبان روميشان بشنود و ببيند كه سخنان تك تك اينان را رد كردم و آنها سخن خود را رها كردند و سخن مرا پذيرفتند آنوقت مأمون ميفهمد كه توانايي كاري را كه ميخواهد انجام دهد ندارد و پشيمان ميشود و لاحول و لا قوه الا بالله العلي العظيم سپس حضرت به مجلس مأمون تشريف فرما شدند و با ورود حضرت مأمون ايشان را براي جمع معرفي كرد و سپس گفت : دوست دارم با ايشان مناظره كنيد. حضرت رضا (عليه السلام)نيز با تمامي آنها از كتاب خودشان درباره دين و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: اگر كسي درميان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال كند. عمران صایي كه يكي از متكلمين بود از حضرت سئوالات بسياري كرد و حضرت تمام سئوالات او را يك به يك پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنيدن جواب سئوالات خود از امام شهادتين را بر زبان جاري كرد و اسلام آورد و با برتري مسلمامام، جلسه به پايان رسيد و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایي را به حضور طلبيدند و او را بسيار اكرام كردند و از آن به بعد عمران صایي خود يكي از مبلغين دين مبين اسلام گرديد.
رجاءابنضحاک که ازطرف مامون مامور حرکت دادن امام ازمدينه به سوی مرو بود,مي گويد: آن حضرت در هيچ شهری وارد نمي شد مگر اينکه مردم از هرسو به او روی مي آوردند و مسائل ديني خود را از امام می پرسيدند.ايشان نيز به آنها پاسخ ميگفت و احاديث بسياری از پيامبر خدا و حضرت علي (عليه السلام ) بيان مي فرمود.هنگاميکه ازاين سفربازگشتم نزد مامون رفتم .او ازچگونگي رفتار امام در طول سفر پرسيد و من نيز آنچه را در طول سفر از ايشان ديده بودم بازگوکردم . مامون گفت: "آری، ای پسرضحاک!ايشان بهترين، دانا ترين و عابدترين مردم رويزمين است.
اخلاقو منش امام:
خصوصياتاخلاقي و زهد و تقواي آن حضرت به گونه اي بود كه حتي دشمنان خويش را نيز شيفته و مجذوب خود كرده بود. با مردم در نهايت ادب تواضع و مهرباني رفتار مي كرد و هيچ گاه خود را از مردم جدا نمي نمود.
يكياز ياران امام مي گويد: هيچ گاه نديدم كه امام رضا (عليه السلام) در سخن بر كسي جفا ورزد و نيز نديدم كه سخن كسي را پيش از تمام شدن قطع كند. هرگز نيازمندي را كه مي توانست نيازش رابرآورده سازد رد نمي كرد در حضور ديگري پايش را دراز نمي فرمود. هرگز نديدم به کسي ازخدمتکارانش بدگوئي کند. خنده او قهقه نبود بلكه تبسم مي فرمود. چون سفره غذا به ميان مي آمد, همه افراد خانه حتيدربان و مهتر را نيز بر سر سفره خويش مي نشاند و آنان همراه با امام غذا مي خوردند. شبها كم مي خوابيد و بسياري از شبها را به عبادت مي گذراند. بسيار روزه مي گرفت و روزه سه روز در ماه را ترك نمي كرد. كار خير و انفاق پنهان بسيار داشت. بيشتر در شبهايتاريك, مخفيانه به فقرا كمك مي كرد. يكيديگر از ياران ايشان مي گويد:" فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسي بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود, اما هنگامي كه در مجالس عمومي شركت مي كرد ، خود را مي آراست (لباسهاي خوب و متعارف مي پوشيد شبي امام ميهمان داشت، در ميان صحبتچراغ ايرادي پيدا كرد، ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند، اما امام نگذاشت و خود اين كار را انجام داد و فرمود:" ما گروهي هستيم كه ميهمانان خود را به كار نمي گيريم.
شخصيبه امام عرض كرد: به خدا سوگند هيچكس در روي زمين ازجهت برتري و شرافت اجداد، به شما نمي رسد. امام فرمودند: تقوي به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار آنان را بزرگوار ساخت
مردياز اهالي بلخ مي گويد: در سفر خراسان با امام رضا( عليه السلام) همراه بودم. روزيسفره گسترده بودند و امام همه خدمتگذران حتي سياهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ايشان غذا بخورند. من به امام عرض كردم: فدايت شوم بهتر است اينان بر سفره اي جداگانه بنشينند".امام فرمود: ساكت باش, پروردگار همه يكي است. پدر و مادر همه يكي است و پاداش هم به اعمال است
ياسر،خادم حضرت مي گويد: امام رضا (عليهالسلام) به ما فرموده بود: اگر بالاي سرتان ايستادم (و شما را براي كاري طلبيدم) و شما مشغول غذا خوردن بوديد بر نخيزيد تا غذايتان تمام شود:، به همين جهت بسيار اتفاق مي افتاد كه امام ما را صدا مي كرد و در پاسخ او مي گفتند: به غذا خوردن مشغولند و آن گرامي مي فرمود: "بگذاريد غذايشان تمام شود
يكبارغريبي خدمت امام رسيد و سلام كرد و گفت: من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. ازحج بازگشته ام و خرجي راه را تمام كرده ام اگر مايليد مبلغي به من مرحمت كنيد تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زيرا من در شهر خويش فقير نيستم و اينك در سفر نيازمند مانده ام. امام برخاست و به اطاقي ديگر رفت واز پشت در دست خويش را بيرون آورد و فرمود: اين دويست دينار را بگير و توشه راه كن و لازم نيست كه از جانب من معادل آن صدقه دهي.
آنشخص نيز دينار ها را گرفت و رفت. ازامام پرسيدند: چرا چنين كرديد كه شما را هنگام گرفتن دينار ها نبيند؟ فرمود: تا شرمندگينياز و سوال را در او نبينم
امامانمعصوم و گرامي ما در تربيت پيروان و راهنمايي ايشان تنها به گفتار اكتفا نمي كردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ويژه اي مبذول مي داشتند.
يكياز ياران امام رضا (عليه السلام) ميگويد: روزي همراه امام به خانه ايشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنايي بودند. امام در ميان آنها غريبه اي ديد و پرسيد:" اين كيست ؟ عرض كردند: به ما كمك مي كند و به او دستمزدي خواهيم داد.امام فرمود مزدشرا تعيين كرده ايد؟ گفتند: نه هر چه بدهيم مي پذيرد.امام برآشفت و به من فرمود: من بارها به اينها گفته ام كه هيچكس را نياوريد مگر آنكه قبلا مزدش را تعيين كنيد و قرارداد ببنديد. كسيكه بدون قرارداد و تعيين مزد، كاري انجام مي دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهي باز گمان مي كند مزدش را كم داده اي ولي اگر قرارداد ببندي و به مقدار معين شده بپردازي از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل كرده اي و در اين صورت اگر بيش از مقدار تعيين شده چيزي به اوبدهي, هر چند كم و ناچيز باشد؛ مي فهمد كه بيشتر پرداخته اي و سپاسگزار خواهد بود
خادمحضرت مي گويد: روزي خدمتكاران ميوه اي مي خوردند. آنها ميوه را به تمامي نخورده و باقي آنرا دور ريختند. حضرترضا (عليه السلام) به آنها فرمود: سبحان الله اگر شما از آن بي نياز هستيد, آنرا به كساني كه بدان نيازمندند بدهيد.
مختصرياز كلمات حكمتآميز امام :
امامفرمودند : دوست هركس عقل اوست و دشمن هركس جهل و ناداني و حماقت است.
امامفرمودند : علم و دانش همانند گنجي ميماند كه كليد آن سئوال است، پس بپرسيد. خداوند شما را رحمت كند زيرا در اين امرچهار طايفه داراي اجر ميباشند :
-14 پاسخ دهنده
امامفرمودند : مهرورزي و دوستي با مردم نصف عقل است
امامفرمودند : چيزي نيست كه چشمانت آنرا بنگرد مگر آنكه در آن پند و اندرزي است
امامفرمودند : نظافت و پاكيزگي از اخلاق پيامبران است
شهادت
امام :
امام :
درنحوه به شهادت رسيدن امام نقل شده است كه مأمون به يكي از خدمتکاران خويش دستور داده بود تا ناخنهاي دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور دادتا دست خود را به زهر مخصوصي آلوده كند و در بين ناخنهايش زهر قرار دهد و اناري را با دستان زهرآلودش دانه كند و او دستور مأمون را اجابت كرد. مأمون نيز انار زهرآلوده را خدمت حضرتگذارد و اصرار كرد كه امام ازآن انار تناول کنند.اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار كرد تا جاييكه حضرت را تهديد به مرگ نمود و حضرت به جبر, قدري از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر كرد و حال حضرت دگرگون گرديد و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجري قمري امام رضا ( عليه السلام ) به شهادت رسيدند
تدفين
امام :
امام :
بهقدرت و اراده الهي امام جواد ( عليهالسلام ) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان, بدن مطهر ايشان را غسل داده وبر آن نماز گذاردند و پيکر پاكايشان با مشايعت بسياري از شيعيان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گرديد و قرنهاست كه مزار اين امام بزرگوار مايه بركت و مباهات ايرانيان است.
[ltr]منابع
:[/ltr]
:[/ltr]
-1منتهي الاامال
-2منتهي
الاامال
-3 سوره مريم آيه 30
-4عيون
اخبارالرضا جلد 1 صفحه 21
5- اعلام الوری صفحه 314
6- اعلام الوری صفحه 315
7- اصول کافي جلد 6 صفحه 383
8- عيون اخبارالرضا جلد2 صفحه 174
9- اصول کافي جلد 8 صفحه 230
10- اصول کافي جلد6 صفحه 298
11- مناقب جلد 4 صفحه 360
12- اصول کافي جلد5 صفحه 288