امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه دخترک وعروسک پارچه ای.نخونی نصف عمرت به باد رفته

#1
Smile 
داستان کوتاه
دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟

مهمان با مهربانی جواب داد:بله.

دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن

دربین اونا

یک عروسک باربی هم بود.

مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟

... و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.

اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید

دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم

نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.

مهمان با کنجکاوی

پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!

دخترک جواب داد:

آخه اگه منم دوستش نداشته

باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،

اونوقت دلش میشکنه ...
دختر ارومی هستم ولی به موقش خیلی شیک ومجلسی هار میشم
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان