18-06-2012، 16:30
در حال قدم زدن در يک مرکز خريد بزرگ هستي. به آرامي به ويترين ها نگاه مي کني و کيف سنگيني پر از دفتر و کتاب روي شانه هايت است. از دور چشمت به پله برقي مي افتد.
هميشه دوست داري به جاي بالا و پايين رفتن از پله هاي معمولي، از پله برقي استفاده کني.
ديگر چيزي نمانده که به پايين برسي ولي ويترين يکي از مغازه ها توجهت را جلب مي کند: يک طوطي جيغ جيغو در يک قفس پشت ويترين در حال جيغ کشيدن است... حواست مي رود به طوطي، اما يک دفعه...
بله، تو بدجوري زمين خوردي و تمام کساني که در حال قدم زدن بودند دارند با تعجب و نگراني نگاهت مي کنند.
کيف و کتابت در اطراف پخش و پلا شده اند و چند نفر دورت را گرفته اند تا کمک کنند. خجالت، اولين چيزي است که در وجودت احساس مي کني؛ اما شرم و خجالت را فعلاً بي خيال شو:
1. اول سر و وضعت را مرتب کن.
2. روي بدنت تمرکز کن و مطمئن شو که آسيب جدي اي نديده اي.
3. سعي نکن بلافاصله بلند شوي تا به ديگران ثابت کني که چيز مهمي نبوده! آرامشت را حفظ کن.
4. از افرادي که دورت جمع شده اند تا کمک کنند، تشکر کن. به آنها اطمينان بده که سالمي و مشکل خاصي پيش نيامده.
5. وسايلت را با آرامش جمع وجور کن. سعي نکن اين کار را با عجله انجام بدهي. اگر يک بار جلوي همه زمين خورده اي، نبايد دست پاچگي باعث شود تا براي بار دوم وسايل يا دفتر و کتابت را اين طرف و آن طرف بيندازي؛ چون کمي خنده دار خواهد بود!
6. وقتي جمع کردن وسايلت تمام شد نگاهي به اطراف بينداز و چند جمله کوتاه و خنده دار به کساني که هنوز نگاهت مي کنند، بگو. مثل يکي از اينها:
* اگر مي خواهيد يادتان بدهم که چطور زمين بخوريد، نمي توانم، چون خودم هم نفهميدم چطور شد!
* خب، مثل اين که امروز، روز خوش شانسي منه، نه؟
* همين الان فهميدم توپ ها چه احساسي دارند!
* دفعه بعد سوار آسانسور مي شوم!
...
با گفتن اين جمله ها احساس بهتري پيدا مي کني و اعتماد به نفست را دوباره به دست مي آوري. حالا وقتش است که دوباره روي پاهايت بايستي و خيلي آرام از آن جا دور شوي! ولي...
مواظب باش و اين دفعه خوب جلوي پايت را نگاه کن، و يادت باشد اين اتفاق ها براي همه مي افتد.