امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان شارون (به قلم خودم)

#1
سلام دوستان من تصمیم گرفتم یه رمان بنویسم و ازتون میخام اگه خوشتون اومد بهم بگین تا ادامه بدم

اسم رمان: شارون
شخصیت ها(خانوم) : افسون ؛ کیانا؛ کمند
شخصیت ها(اقایون): کیان(داداش کیاناو کمند) ؛ امیر ( داداش افسون) . شایان (داداش شارون)
شخصیت های اصلی: شارون و ارتین
فضای رمان: لندن

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
به گوشیم نگاه کردم و یه اه بلند حزرصی گفتم . ساعت تازه 12:30 ظهر بودو این کمند بیشووور بیدارم کرده بود
خودشم میدونه من بدم میاد قبل از ساعت 2 بیدار شماااا ??
با اعصابی بسی دوغان از جام پاشیدم ورفتم دسشویی و دقیقا بعد 2دیقه صدای جیغم خونرو برداشت اخه موهام
بلند بودنو خوب شونه نمیشدن، مخصوصا بعد دیشب که بخاطر خز پارتی کیانای بیشور کلی تافت رو کلم خالی کرد.
خوب حالا از خودم بگم ،امممم از کجا شروع کنممممممممم اها خوب من 22سالمه و با خرخونی فراوان فوق لیسانس
روانشناسی دارم میگم خرخونی ینی خرخونیاااا.صبح تا شب به کتابام دستم نمیزنم ?
خوب حالا قیافم موهام مشکی بلند تا باسنمه . چشام مشکیه مشکیییی.پوستم سفید قدمم که ماشالا نردبون 185سانته
همین دیگه . اوووه ساعتو نگا دیرم شدددد با ریلکسی تمام موهامو فرق کج گرفتمو باز گزاشتم . پیرن مردونه ای که مال
شایان بودو البته بسی اسپرت و شیک بودو از کمدش کش رفته بودم رو پوشیدم رنگش مشکی مات بودو خیلی ناز بود
دکما هاشو باز گزاشتم و زیرش یه تیشرت بلند توسی تا زیر باسن پوشیدم + شلوار جین توسی و ال استار مشکی
سفیدم حالا بریم سراغ ارایششش که عشقمه ?
یه رژ قرمز جیغ و خط چشم گربه ای کارم تموم شد گوشیو هندز فریمو برداشتم و راه افتادم به سمت پاتوق .
رسیدم به پارک پاتوقمون نشستم رو چمنا که یکی دستشو گزاشت رو شونم من که حسااااس دستشو گرفتم
برش گردوندم ناخونامو که بلند بودن فرو کردم تو دستش و با ارنج زدم تو شکمش ?
بهله من خودم رزمی کارممم.یه دفه یکی با دس زد تو مخم اه ایناکه دو علاف خودمونن (کمندو کیانا) کمند گفت وحشی
چه مرگته سقت شی من راحت شم چته باز فیلم دیدی جوگیر شدی؟
من : کماندو جان اروم باش حرص نخور جوش میزنی اشکان نمیگرتتا؟؟
کمند :خفه شووو?
من :حالا توهم جو گرفتت راستی کیانا تو چطوری عشقم ؟
کیانا درحالی که دستشو می مالید: گمشو وحشی دستم داغونید.
من : حالا بیاین جبران خسارت بستنیو پاستیلو شکلاتو چیپسو پیتزا مهموووونههه؟
اون دوتا ارازل:تو باشیم؟
من:نه مهمونه شایانیم
کمند :چرا ؟ باز کارت بانکیه اون بدبختو کش رفتی؟
من :اورهههه.
کیانا : پس پیش بسوی خرید خوراااکییی.
هرسه تا مون باهم گفتیم بریم که یه دفع کینا اومد مثه امازونیا موهامو کشید بعد درحالی که داشت بازوق بالا پایین
می پرید گفت: شوهر من خوشگل تره اخجووون
منم برای خالی نبودن عریضه یه زیر پایی گرفتم که با کله رفت تو چمن خخخخهخ
کیانا یه پیرن مردونه سفید با تیشرت مشکی و شلوار جین سفیدو ال استار مشکی سفید تنش بود کمند یه پیرن مردونه
توسی و تیشرت مشکی و جین توسی و ال استار سفید مشکی پوشیده بود ارایش هامونم عین هم بود ؛ همچین
محو انالیزشون بودم که نفهمیدم کی کمند بهم پس گردنی زد.
کمند:هوووی شری چته خوردیمون
من : هیچی هیچی بریم
کیانا: پیش بسوی خوراکیییی
...........
دوستان تا اینجا اگه خوشتون اومد بگین بقییشم بزارم بای بای?
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان