18-04-2012، 10:20
(529-580 قبل از میلاد) اولین امپراتور هخامنشی بود. او کسی بود که حکومت پارس را با در هم آمیختن دو قبیله اصلی ایرانی - مادها و پارسیان- به وجود آورد. از او به عنوان کشورگشایی بزرگ یاد شده است زیرا در زمانی، حاکم بزرگترین امپراتوریهایی بود که تا کنون به وجود آمده اند. او به خاطر بردباری بی مانند و رفتار بزرگ منشانه اش در برابر مغلوبین جنگ نیز شهرت فراوانی دارد. کوروش به محض غلبه بر مادها، دولتی را برای این قلمرو خود در نظر گرفت و مامورین دولتی را از بین بزرگان هر دو قبیله برگزید. پس از فتح آسیای صغیر(شبه جزیره بزرگی که در میان دریای مدیترانه و دریای سیاه قرار دارد)، کوروش سپاه خود را به سمت مرزهای شرقی حرکت داد. با ادامه حرکت به سمت شرق، او سرزمینهای مسیر خود تا رود سیحون ( آمودریا) را فتح کرد و پس از عبور از سیحون، به سی دریا در آسیای مرکزی رسید ودر آنجا به منظور دفاع از این مرزها در برابر هجوم قبایل کوچ نشین آسیای مرکزی، شهرهایی با برج وباروی مستحکم و نیرومند بنا کرد. پیروزیهای کوروش در شرق موجب شد تا موقعیت برای فتح غرب مناسب شود.حالا نوبت بابل و مصربود. زمانی که کورش بابل را فتح کرد، به یهودیان ساکن آن اجازه داد تا به " سرزمین موعود" باز گردند و با برخورد توام با احترام و مدارا با اعتقادات مذهبی و آداب و رسوم نژادهای دیگر، به عنوان یک فاتح آزادی بخش، مشهور شد و امروز نام کوروش، به عنوان یکی از محبوب ترین و مورد احترام ترین امپراتوران در تاریخ به ثبت رسیده است.
فرمان کوروش کبیر
فرمان کوروش کبیر که بر روی یک استوانه گلین، به خط میخی و به زبان آریایی نوشته شده است، در 1878 در جریان حفاریهای محل تمدن بابل، به دست آمد. در این فرمان، کوروش، شیوه رفتار انسانی با ساکنان سرزمین بابل را برای فاتحان ایرانی شرح داده است. این سند به عنوان اولین منشور حقوق بشرشناخته شده است و در سال 1971، سازمان ملل متحد ترجمه متن آنرا به تمام زبانهای رسمی به چاپ رساند و آن را در اختیار دفاتر این سازمان در کشورهای مختلف قرار داد. در اینجا بخش آغاز این فرمان را می خوانید: "آنگاه که من به آرامش و بی آزاربه بابل در آمدم در میان هلهله و شادی اورنگ فرمانروایی را در در کاخ پادشاهی استوار داشتم ... بی شمار سپاهانم به صلح در بابل گام بر داشتند. روا نداشتم کسی وحشت را بر سرزمین سومر و اکد فرا آرد. نیازمندیهای بابل و تمامی پرستشگاه های آنان را پیش دیده داشتم و در بهبود زندگی همگان کوشیدم. همه یوغ های ننگین بردگی را از مردمان بابل بر داشتم. خانه های ویرانشان را آباد کردم. به تیره بختیهاشان پایان دادم. مردوک مهتر خدای، از کردارم شاد شد و به من کوروش، پادشاهی که او را نیایش کرد و به کمبوجیه پسرم ... و به همه سپاهیانم، مهربانانه برکت داد از ته دل در پیشگاهش خدایگانی والای او را بس گرامی داشتیم. و همه پادشاهانی که در بارگاه خود به تخت نشسته اند در چهار گوشه جهان از فرا دریا تا فرو دریا ... همه ی پادشاهان باختر زمین که در خیمه ها سکونت داشتند برای من خراج گران آوردند و در بابل بر پایم بوسه زدند. از... تا شهرهای اشور و شوش آگاده اشنونا شهرهای زمبان مورنو در تا قلمرو سرزمین گوتیوم شهرهای مقدس فراسوی دجله را که پرستشگاه هاشان دیر زمانی ویران بود مرمت کردم و پیکره ی ایزدانی را که میان آنان جای داشتند به جای خود بازگرداندم و در منزلگاهی پایدار اقامت دادم. تمام مردمان آواره را جمع کردم و خانه هاشان را به آنان باز گرداندم ... اجازه دادم همگان در صلح بزیند." چگونگي كشف منشور حقوق بشر و سرنوشت آن در سال 1258 خورشيدي/ 1879 ميلادي، به دنبال كاوشهاي گروه انگليسي در شهر باستاني بـابِـل درميان دو رود (بينالنهرين) استوانهاي از گل پخته بدست باستانشناسي كـلداني به نام «هرمز رسـام» پيدا شد كه امروزه در موزه بريتانيا در شهر لندن نگهداري ميشود. بررسيهاي نخستين نشان ميداد كه گرداگرد اين استوانه گِـلين را نوشتههايي به خط و زبان بابلي نو (اَكَـدي) در برگرفته است كه گمان ميرفت نبشتهاي از فرمانروايان آشور و بابِـل باشد. اما بررسيهاي بيشتري كه پس از گرتهبرداري و آوانويسي و ترجمة آن انجام شد، نشان داد كه اين نبشته در سال 538 پيش از ميلاد به فرمان كورش بزرگ هخامنشي (550-530 پم.) و به هنگام ورود به شهر بابل نويسانده شده است. از زمان نگارش اين فرمان تا به امروز (1384) 2545 سال ميگذرد. شكل ظاهري اين فرمان، به مانند استوانهاي ديده ميشود كه ميانة آن قطورتر از دوسوي آنست. انتشار و ثبت فرمانها و يادمانهاي رسمي بر روي استوانة گِلين و نيز بر روي لوحههاي مسطح، از سابقهاي ديرين در ايران و مياندورود برخوردار بوده، كه گونة استوانهاي آن نسبت به بقيه، پايداري و دوام بيشتري داشته است. بيترديد اين فرمان در نسخههاي متعددي براي ارسال به نواحي گوناگون نويسانده شده بوده كه امروزه تنها يكي از آنها به دست آمده است. استوانة كورش آسيبهايي جدي به خود ديده است. بسياري از سطرهاي آن از بين رفته و يا بر اثر فرسودگيِ بيش از اندازه قابل خواندن نيستند. نبشتههاي بخشهاي آسيبديده را تنها با توجه به اندازة فضاي خالي و برخي حروف باقي مانده در آن ميتوان تا حدودي بازسازي كرد كه در اين بازسازي نيز، بيگمان احتمال اشتباههايي وجود دارد. بدين لحاظ و نيز به دليل اينكه در خوانش و ترجمة نبشتههاي بابلي، هنوز نيز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور كورش در ترجمههاي گوناگون به تفاوتهايي دچار آمده است. با اين نگرش، هيچيك از ترجمههاي امروزيِ كتيبه، معادل دقيق معناي عبارتهاي اصلي آنرا ارائه نميكنند. استناد به محتواي كتيبه و به ويژه كليدواژهها، ميبايست با دقت و وسواس بسياري صورت پذيرد. بيترديد استناد به كتيبه هنگامي با اطمينان بيشتري ممكن ميشود كه واژه يا مفهومي خاص، در بيشتر پژوهشها به گونة كموبيش يكساني برگردان شده باشند. در دانشگاه «ييل» (Yale) كتيبة كوچك و آسيبديدهاي نگهداري ميشود كه ريشارد بِرگِر در سال 1975 آنرا بخشي گمشده از استوانه كورش دانست. اين بخش توسط همو به كتيبة اصلي اضافه گرديد و نُه سطر پايانيِ فعليِ آنرا تشكيل ميدهد (← سطرهاي 37 تا 45). فرمان كورش بزرگ از زمان پيدايش تا به امروز بارها ترجمه و ويرايش و پژوهش شده است. پيش از همه، جوان پر شور و كاشف رمز خط ميخي فارسي باستان يعني هنري كِرِسْويك راولينسون در سال 1880 ميلادي و بعدها ف. ويسباخ 1890، گ. ريختر 1952، آ. اوپنهايم 1955، و. اِيلرز 1974، ج. هارماتا 1974، پ. بـرگـر 1975، ا. كـورت 1983، پ. لوكوك 1999 و بسياري ديگر آنرا تكرار و كاملتر كردند. متن فارسيِ ارائه شده در اين كتاب نيز با نگرش به پژوهشهاي پيشين و روند بهبود شناخت حروف و واژگان بابلي يا اَكَدي و نيز خوانشهاي تازهتر منشور كورش فراهم شده و درزيرنويسها به يادداشتهاي اندكي پرداخته شده است. ترجمه و انتشار فرمان كورش بزرگ (كورش دوم) پرده از نادانستههاي بسيار برداشت و بزودي بعنوان «منشور آزادي» و «نخستين منشور جهاني حقوق بشر» شهرتي عالمگير يافت و نمايندگان و حقوقدانان كشورهاي گوناگون جهان در سال 1348 خورشيدي با گردهمايي در كنار آرامگاه كورش در پاسارگاد، ازاو بنام نخستين بنيادگذار حقوق بشر جهان ياد كردند و او را ستودند. حقوقي كه انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در انديشة ايجاد و فراهمسازيِ آن افتاده است و آرزوي گسترش آنرا در سر ميپروراند. (نسخهبدلي از منشور كورش به عنوان كهنترين فرمانِ شناختهشدة تفاهم و همزيستي ملتها در ساختمان سازمان ملل متحد در نيويورك نگهداري ميشود. اين كتيبه در فضاي بين تالار اصلي شوراي امنيت و تالار قيمومت جاي دارد.) چه چيز باعث شده است تا فرمان كورش به اين پايه از شهرت برسد؟ پاسخ اين پرسش هنگامي دريافته ميشود كه فرمان كورش را با نبشتههاي ديگر فرمانروايان همزمان خود و حكمرانان امروزي به سنجش بگذاريم و بين آنها داوري كنيم. آشور نصيرپال، پادشاه آشور (884 پم.) در كتيبة خود نوشته است: ‘‘… به فرمان آشور و ايشتار، خدايان بزرگ و حاميان من … ششصد نفر از لشكر دشمن را بدون ملاحظه سر بريدم و سه هزار نفر از اسيران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاكم شهر را به دست خودم زنده پوست كندم و پوستش را به ديوار شهر آويختم … بسياري را در آتش كباب كردم و دست و گوش و بيني زيادي را بريدم، هزاران چشم از كاسه و هزاران زبان از دهان بيرون كشيدم و سرهاي بريده را از درختان شهر آويختم … ’’ دركتيبة سِـناخِـريب، پادشاه آشور (689 پم.) چنين نوشته شده است: ‘‘… وقتي كه شهر بابِـل را تصرف كردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانههايشان را چنان ويران كردم كه بصورت تلي از خاك درآمد. همة شهر را چنان آتـش زدم كـه روزهاي بسـيار دود آن به آسـمان ميرفـت. نهـر فـرات را به روي شهر جاري كردم تا آب حتي ويرانهها را نيز با خود ببرد …’’ در كتيبة آشور بانيپال (645 پم.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ايشتار فتح كردم … من زيگورات شوش را كه با آجرهايي از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شكستم … معابد عيلام را با خاك يكسان كردم و خـدايـان و الـهههـايشان را به باد يغما دادم. سپاهيان من وارد بيشههاي مقدسش شدند كه هيچ بيگانهاي از كنارش نگذشته بود، آنرا ديدند و به آتش كشيدند. من در فاصله يك ماه و بيست و پنج روز راه، سـرزمـين شـوش را تبديل به يك ويرانه وصحراي لم يزرع كردم … نداي انساني و … فريادهاي شـادي … به دست من از آنجا رخت بربست،خاك آنجا را به تـوبـره كشيدم و به ماران و عـقربها اجازه دادم آنجا را اشغال كنند …’’ و در كتيبة نَـبوكَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (565 پم.) آمـده است: ‘‘ … فرمان دادم كه صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشكنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـهها را چنان ويران كردم كه ديگر بانگ زندهاي از آنجا برنخيزد …’’ اما عليرغم رفتارهاي ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حكمرانان امروز جهان، كورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرتعملي به عنوان شاه نيرومندترين كشور جهان، نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نكرد؛ بلكه او را به حاكميت ناحيهاي منصوب، و با مردم شهر نيز چنين رفتار نمود: ‘‘ … آنگاه كه بدون جنگ و پيكار وارد بابل شدم، همة مردم گامهاي مرا با شادماني پذيرفتند … مَردوك (خداي بابلي) دلهاي پاك مردم بابل را متوجه من كرد؛ زيرا من او را ارجمند و گرامي داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامي وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد. وضع داخلي بابل و جايگاههاي مقدسش قلب مرا تكان داد. من براي صلح كوشيدم. بردهداري را برانداختم. به بدبختيهاي آنان پايان بخشيدم. فرمان دادم كه همة مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند وآنان را نيازارند. فرمان دادم هيچكس اهالي شهر را از هستي ساقط نكند. خداي بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نيايشگاههايي را كه بسته شده بود، بگشايند. همة خدايان اين نيايشگاهها را به جاهاي خود بازگرداندم. اهالي اين محلها را گرد آوردم و خانههاي آنان را كه خراب كرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامي مردم اعطا كردم …’’ كورش پس از ورود به شهر بابل (در كنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزي) فرمان آزادي هزاران يهودي را صادر كرد كه قريب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. هزاران آوند زرين و سيمين آنان را كه پادشاه بابل از ايشان به غنيمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد كه در سرزمين خود نيايشگاهي بزرگ براي خود بر پاي دارند. رفتار كورش با يهوديان موجب كوچ بسياري از آنان به ايران شد كه در درازاي بيست و پنج قرن هيچگاه بين آنان و ايرانيان جنگ و خشونت و درگيري رخ نداد و آنان ايران را ميهن دوم خود ميدانستهاند. در اين باره در بابهاي گوناگون اسفار عَـزرا و اشعيا در كتاب تورات (عهد عتيق)، ضمن نامبر كردن كورش با عنوان «مسيح خداوند» آمده است: ‘‘ خداوند روح كورش پادشاه فارس را برانگيخت تا در تمامي ممالك خود فرماني صادر كند و بنويسد: كورش پادشاه فارس چنين ميفرمايد كه يَـهُـوَه/ يَـهْـوِه خداي آسمان مرا امر فرموده است كه خانهاي براي او در اورشليم كه در يهودا است، بنا نمايم. پس كيست از شما از تمامي قوم او كه خدايش با وي باشد و به اورشليم كه در يهودا است برود و خانه يَـهُـوَه را كه خداي حقيقي است در اورشليم بنا نمايد …؟ پس همگي برخاسته و روان شدند تا خانة خداوند را كه در اورشليم است، بنا نمايند. ... و كورش پادشاه، ظروف خانة خداوند را كه نَـبوكَـد نَـصَـر آنها را از اورشليم آورده و در خانة خود گذاشته بود، بيرون آورد و به رئيس يهوديان سپرد.’’ در اينجا مايلم بخصوص به اين نكته تاكيد كنم كه با وجود اينكه منشور كورش بزرگ را «نخستين اعلاميه حقوق بشر» ميدانند، اما نوآوري چنين فرماني از كورش نبوده است؛ بلكه اين فرمان فرايند فرهنگ ايراني بوده است. فرهنگي كه هرگز دستور به غارت و آدمكشي و ويراني نداده است. و كورش اين رفتار را از مردمان سرزمين خود، از نياكان خود، از فرهنگ رايج كشورش، در آغوش مهرآميز مادر و از پرورش او آموخته بوده و بكار بسته است. سرافرازي نخستين بيانيه جهاني حقوق بشر نه تنها براي كورش، بلكه همچنين براي فرهنگ كشوري است كه سراسر پهنة پهناور آن از كهنترين روزگاران تابشگاهِ انديشة نيك و كردار نيكي بوده است كه امروزه و از پس هزاران سال مردمان جهان در آرزو وآرمان فراهم ساختن آن هستند. منشور كورش هخامنشي ارمغاني است از سرزمين ايران براي جهاني كه از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج ميبرد.
[img]doawnlodha.com[/img]
فرمان کوروش کبیر
فرمان کوروش کبیر که بر روی یک استوانه گلین، به خط میخی و به زبان آریایی نوشته شده است، در 1878 در جریان حفاریهای محل تمدن بابل، به دست آمد. در این فرمان، کوروش، شیوه رفتار انسانی با ساکنان سرزمین بابل را برای فاتحان ایرانی شرح داده است. این سند به عنوان اولین منشور حقوق بشرشناخته شده است و در سال 1971، سازمان ملل متحد ترجمه متن آنرا به تمام زبانهای رسمی به چاپ رساند و آن را در اختیار دفاتر این سازمان در کشورهای مختلف قرار داد. در اینجا بخش آغاز این فرمان را می خوانید: "آنگاه که من به آرامش و بی آزاربه بابل در آمدم در میان هلهله و شادی اورنگ فرمانروایی را در در کاخ پادشاهی استوار داشتم ... بی شمار سپاهانم به صلح در بابل گام بر داشتند. روا نداشتم کسی وحشت را بر سرزمین سومر و اکد فرا آرد. نیازمندیهای بابل و تمامی پرستشگاه های آنان را پیش دیده داشتم و در بهبود زندگی همگان کوشیدم. همه یوغ های ننگین بردگی را از مردمان بابل بر داشتم. خانه های ویرانشان را آباد کردم. به تیره بختیهاشان پایان دادم. مردوک مهتر خدای، از کردارم شاد شد و به من کوروش، پادشاهی که او را نیایش کرد و به کمبوجیه پسرم ... و به همه سپاهیانم، مهربانانه برکت داد از ته دل در پیشگاهش خدایگانی والای او را بس گرامی داشتیم. و همه پادشاهانی که در بارگاه خود به تخت نشسته اند در چهار گوشه جهان از فرا دریا تا فرو دریا ... همه ی پادشاهان باختر زمین که در خیمه ها سکونت داشتند برای من خراج گران آوردند و در بابل بر پایم بوسه زدند. از... تا شهرهای اشور و شوش آگاده اشنونا شهرهای زمبان مورنو در تا قلمرو سرزمین گوتیوم شهرهای مقدس فراسوی دجله را که پرستشگاه هاشان دیر زمانی ویران بود مرمت کردم و پیکره ی ایزدانی را که میان آنان جای داشتند به جای خود بازگرداندم و در منزلگاهی پایدار اقامت دادم. تمام مردمان آواره را جمع کردم و خانه هاشان را به آنان باز گرداندم ... اجازه دادم همگان در صلح بزیند." چگونگي كشف منشور حقوق بشر و سرنوشت آن در سال 1258 خورشيدي/ 1879 ميلادي، به دنبال كاوشهاي گروه انگليسي در شهر باستاني بـابِـل درميان دو رود (بينالنهرين) استوانهاي از گل پخته بدست باستانشناسي كـلداني به نام «هرمز رسـام» پيدا شد كه امروزه در موزه بريتانيا در شهر لندن نگهداري ميشود. بررسيهاي نخستين نشان ميداد كه گرداگرد اين استوانه گِـلين را نوشتههايي به خط و زبان بابلي نو (اَكَـدي) در برگرفته است كه گمان ميرفت نبشتهاي از فرمانروايان آشور و بابِـل باشد. اما بررسيهاي بيشتري كه پس از گرتهبرداري و آوانويسي و ترجمة آن انجام شد، نشان داد كه اين نبشته در سال 538 پيش از ميلاد به فرمان كورش بزرگ هخامنشي (550-530 پم.) و به هنگام ورود به شهر بابل نويسانده شده است. از زمان نگارش اين فرمان تا به امروز (1384) 2545 سال ميگذرد. شكل ظاهري اين فرمان، به مانند استوانهاي ديده ميشود كه ميانة آن قطورتر از دوسوي آنست. انتشار و ثبت فرمانها و يادمانهاي رسمي بر روي استوانة گِلين و نيز بر روي لوحههاي مسطح، از سابقهاي ديرين در ايران و مياندورود برخوردار بوده، كه گونة استوانهاي آن نسبت به بقيه، پايداري و دوام بيشتري داشته است. بيترديد اين فرمان در نسخههاي متعددي براي ارسال به نواحي گوناگون نويسانده شده بوده كه امروزه تنها يكي از آنها به دست آمده است. استوانة كورش آسيبهايي جدي به خود ديده است. بسياري از سطرهاي آن از بين رفته و يا بر اثر فرسودگيِ بيش از اندازه قابل خواندن نيستند. نبشتههاي بخشهاي آسيبديده را تنها با توجه به اندازة فضاي خالي و برخي حروف باقي مانده در آن ميتوان تا حدودي بازسازي كرد كه در اين بازسازي نيز، بيگمان احتمال اشتباههايي وجود دارد. بدين لحاظ و نيز به دليل اينكه در خوانش و ترجمة نبشتههاي بابلي، هنوز نيز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور كورش در ترجمههاي گوناگون به تفاوتهايي دچار آمده است. با اين نگرش، هيچيك از ترجمههاي امروزيِ كتيبه، معادل دقيق معناي عبارتهاي اصلي آنرا ارائه نميكنند. استناد به محتواي كتيبه و به ويژه كليدواژهها، ميبايست با دقت و وسواس بسياري صورت پذيرد. بيترديد استناد به كتيبه هنگامي با اطمينان بيشتري ممكن ميشود كه واژه يا مفهومي خاص، در بيشتر پژوهشها به گونة كموبيش يكساني برگردان شده باشند. در دانشگاه «ييل» (Yale) كتيبة كوچك و آسيبديدهاي نگهداري ميشود كه ريشارد بِرگِر در سال 1975 آنرا بخشي گمشده از استوانه كورش دانست. اين بخش توسط همو به كتيبة اصلي اضافه گرديد و نُه سطر پايانيِ فعليِ آنرا تشكيل ميدهد (← سطرهاي 37 تا 45). فرمان كورش بزرگ از زمان پيدايش تا به امروز بارها ترجمه و ويرايش و پژوهش شده است. پيش از همه، جوان پر شور و كاشف رمز خط ميخي فارسي باستان يعني هنري كِرِسْويك راولينسون در سال 1880 ميلادي و بعدها ف. ويسباخ 1890، گ. ريختر 1952، آ. اوپنهايم 1955، و. اِيلرز 1974، ج. هارماتا 1974، پ. بـرگـر 1975، ا. كـورت 1983، پ. لوكوك 1999 و بسياري ديگر آنرا تكرار و كاملتر كردند. متن فارسيِ ارائه شده در اين كتاب نيز با نگرش به پژوهشهاي پيشين و روند بهبود شناخت حروف و واژگان بابلي يا اَكَدي و نيز خوانشهاي تازهتر منشور كورش فراهم شده و درزيرنويسها به يادداشتهاي اندكي پرداخته شده است. ترجمه و انتشار فرمان كورش بزرگ (كورش دوم) پرده از نادانستههاي بسيار برداشت و بزودي بعنوان «منشور آزادي» و «نخستين منشور جهاني حقوق بشر» شهرتي عالمگير يافت و نمايندگان و حقوقدانان كشورهاي گوناگون جهان در سال 1348 خورشيدي با گردهمايي در كنار آرامگاه كورش در پاسارگاد، ازاو بنام نخستين بنيادگذار حقوق بشر جهان ياد كردند و او را ستودند. حقوقي كه انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در انديشة ايجاد و فراهمسازيِ آن افتاده است و آرزوي گسترش آنرا در سر ميپروراند. (نسخهبدلي از منشور كورش به عنوان كهنترين فرمانِ شناختهشدة تفاهم و همزيستي ملتها در ساختمان سازمان ملل متحد در نيويورك نگهداري ميشود. اين كتيبه در فضاي بين تالار اصلي شوراي امنيت و تالار قيمومت جاي دارد.) چه چيز باعث شده است تا فرمان كورش به اين پايه از شهرت برسد؟ پاسخ اين پرسش هنگامي دريافته ميشود كه فرمان كورش را با نبشتههاي ديگر فرمانروايان همزمان خود و حكمرانان امروزي به سنجش بگذاريم و بين آنها داوري كنيم. آشور نصيرپال، پادشاه آشور (884 پم.) در كتيبة خود نوشته است: ‘‘… به فرمان آشور و ايشتار، خدايان بزرگ و حاميان من … ششصد نفر از لشكر دشمن را بدون ملاحظه سر بريدم و سه هزار نفر از اسيران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاكم شهر را به دست خودم زنده پوست كندم و پوستش را به ديوار شهر آويختم … بسياري را در آتش كباب كردم و دست و گوش و بيني زيادي را بريدم، هزاران چشم از كاسه و هزاران زبان از دهان بيرون كشيدم و سرهاي بريده را از درختان شهر آويختم … ’’ دركتيبة سِـناخِـريب، پادشاه آشور (689 پم.) چنين نوشته شده است: ‘‘… وقتي كه شهر بابِـل را تصرف كردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانههايشان را چنان ويران كردم كه بصورت تلي از خاك درآمد. همة شهر را چنان آتـش زدم كـه روزهاي بسـيار دود آن به آسـمان ميرفـت. نهـر فـرات را به روي شهر جاري كردم تا آب حتي ويرانهها را نيز با خود ببرد …’’ در كتيبة آشور بانيپال (645 پم.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ايشتار فتح كردم … من زيگورات شوش را كه با آجرهايي از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شكستم … معابد عيلام را با خاك يكسان كردم و خـدايـان و الـهههـايشان را به باد يغما دادم. سپاهيان من وارد بيشههاي مقدسش شدند كه هيچ بيگانهاي از كنارش نگذشته بود، آنرا ديدند و به آتش كشيدند. من در فاصله يك ماه و بيست و پنج روز راه، سـرزمـين شـوش را تبديل به يك ويرانه وصحراي لم يزرع كردم … نداي انساني و … فريادهاي شـادي … به دست من از آنجا رخت بربست،خاك آنجا را به تـوبـره كشيدم و به ماران و عـقربها اجازه دادم آنجا را اشغال كنند …’’ و در كتيبة نَـبوكَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (565 پم.) آمـده است: ‘‘ … فرمان دادم كه صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشكنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـهها را چنان ويران كردم كه ديگر بانگ زندهاي از آنجا برنخيزد …’’ اما عليرغم رفتارهاي ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حكمرانان امروز جهان، كورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرتعملي به عنوان شاه نيرومندترين كشور جهان، نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نكرد؛ بلكه او را به حاكميت ناحيهاي منصوب، و با مردم شهر نيز چنين رفتار نمود: ‘‘ … آنگاه كه بدون جنگ و پيكار وارد بابل شدم، همة مردم گامهاي مرا با شادماني پذيرفتند … مَردوك (خداي بابلي) دلهاي پاك مردم بابل را متوجه من كرد؛ زيرا من او را ارجمند و گرامي داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامي وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد. وضع داخلي بابل و جايگاههاي مقدسش قلب مرا تكان داد. من براي صلح كوشيدم. بردهداري را برانداختم. به بدبختيهاي آنان پايان بخشيدم. فرمان دادم كه همة مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند وآنان را نيازارند. فرمان دادم هيچكس اهالي شهر را از هستي ساقط نكند. خداي بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نيايشگاههايي را كه بسته شده بود، بگشايند. همة خدايان اين نيايشگاهها را به جاهاي خود بازگرداندم. اهالي اين محلها را گرد آوردم و خانههاي آنان را كه خراب كرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامي مردم اعطا كردم …’’ كورش پس از ورود به شهر بابل (در كنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزي) فرمان آزادي هزاران يهودي را صادر كرد كه قريب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. هزاران آوند زرين و سيمين آنان را كه پادشاه بابل از ايشان به غنيمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد كه در سرزمين خود نيايشگاهي بزرگ براي خود بر پاي دارند. رفتار كورش با يهوديان موجب كوچ بسياري از آنان به ايران شد كه در درازاي بيست و پنج قرن هيچگاه بين آنان و ايرانيان جنگ و خشونت و درگيري رخ نداد و آنان ايران را ميهن دوم خود ميدانستهاند. در اين باره در بابهاي گوناگون اسفار عَـزرا و اشعيا در كتاب تورات (عهد عتيق)، ضمن نامبر كردن كورش با عنوان «مسيح خداوند» آمده است: ‘‘ خداوند روح كورش پادشاه فارس را برانگيخت تا در تمامي ممالك خود فرماني صادر كند و بنويسد: كورش پادشاه فارس چنين ميفرمايد كه يَـهُـوَه/ يَـهْـوِه خداي آسمان مرا امر فرموده است كه خانهاي براي او در اورشليم كه در يهودا است، بنا نمايم. پس كيست از شما از تمامي قوم او كه خدايش با وي باشد و به اورشليم كه در يهودا است برود و خانه يَـهُـوَه را كه خداي حقيقي است در اورشليم بنا نمايد …؟ پس همگي برخاسته و روان شدند تا خانة خداوند را كه در اورشليم است، بنا نمايند. ... و كورش پادشاه، ظروف خانة خداوند را كه نَـبوكَـد نَـصَـر آنها را از اورشليم آورده و در خانة خود گذاشته بود، بيرون آورد و به رئيس يهوديان سپرد.’’ در اينجا مايلم بخصوص به اين نكته تاكيد كنم كه با وجود اينكه منشور كورش بزرگ را «نخستين اعلاميه حقوق بشر» ميدانند، اما نوآوري چنين فرماني از كورش نبوده است؛ بلكه اين فرمان فرايند فرهنگ ايراني بوده است. فرهنگي كه هرگز دستور به غارت و آدمكشي و ويراني نداده است. و كورش اين رفتار را از مردمان سرزمين خود، از نياكان خود، از فرهنگ رايج كشورش، در آغوش مهرآميز مادر و از پرورش او آموخته بوده و بكار بسته است. سرافرازي نخستين بيانيه جهاني حقوق بشر نه تنها براي كورش، بلكه همچنين براي فرهنگ كشوري است كه سراسر پهنة پهناور آن از كهنترين روزگاران تابشگاهِ انديشة نيك و كردار نيكي بوده است كه امروزه و از پس هزاران سال مردمان جهان در آرزو وآرمان فراهم ساختن آن هستند. منشور كورش هخامنشي ارمغاني است از سرزمين ايران براي جهاني كه از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج ميبرد.
[img]doawnlodha.com[/img]